ای پرنگار گشته ز تو دور روزگار
وز دور آسمان تن تو گشته پر نگار
گر نیستی صدف ز چه معنی بود همی
جای تو بحر و در دهنت در شاهوار
آری به اتفاق تویی آن صدف که هست
دُرّ تو بینهایت و بحر تو بیکنار
مشکین تو را نقاب و حریرین تو را سَلَب
سیمین تو را بساط و ادیمین تو را حصار
سیم کشیده در تن تو گشته ناپدید
مشک سرشته بر سر تو گشته آشکار
در زیر امر تو ز خُتَن تا به قیروان
در زیر حکم تو ز عدن تا به قندهار
کار هنر ز شخص ضعیف تو مستقیم
بند خرد به نفس شریف تو استوار
ای تُرجُمان خاطر و شایسته ترجمان
ای رازدار فکرت و بایسته رازدار
صرّافِ دانش تو و صرّاف بیقیاس
نقاش دولت تو و نقاش بیشمار
مرغی و نامه از تو بپرد همی چو مرغ
ماری و دشمن از تو بپیچد همی چو مار
بی چشم دور بینی و بی باد زود رو
بیعقل تیز فهمی و بیزور کامکار
ملک از تو خرم است اگرچه تو پی دژم
گنج از تو فربه است اگرچه تویی نزار
لؤلؤ پراکنی چو دهان پر کنی ز مشک
یاقوتگستری چو زبان بر زنی به قار
سرو سعادتی و معالیت هست برگ
شاخ کفایتی و معانیت هست بار
محتاج را مبشّر جودی به روز بزم
مظلوم را مبشر عدلی به روز بار
پستی ولیکن از تو شود قدرها بلند
جبری ولیکن از تو ندانند اختیار
بر فرق روزگار تویی تاج ملک بخش
در دست تاج ملک شهنشاه روزگار
فرخنده بوالغنایم کاحرار ملک را
از خدمتش غنایم جاه است و افتخار
صدری که از جواهر اقبال دولتش
عِقدست تا قیامت در گردن تبار
در همتش همی نرسد گردش فلک
گویی فلک پیاده شد و همتش سوار
دست زمانه سرمه کشد چشم خویش را
چون بر هوا رسد ز سم اسب او غبار
فرزانه را فتوت او هست حقشناس
آزاده را مروت او هست حقگزار
ابر سخاش را همه زرین بود سرشک
بحر ثناش را همه مشکین بود بخار
از شمع مهر او اَمَل آرد همی فروغ
وز خَمر کین او اجل آرد همی خمار
در بند خشم اوست تن دشمنان اسیر
در دام شکر اوست دل دوستان شکار
از نام اگر عنایت او هست نیست ننگ
وز فخر اگر اشارت او هست نیست عار
گرچه درم ز نقش بدیع است و نامور
ورچه حرم ز امن شریف است و نامدار
نقش درم ز خامهٔ او هست مُسترِق
امن حرم ز خانهٔ او هست مستعار
ای از نفاذ امر تو و سنگ چلم تو
در چرخ بیقراری و اندر زمین قرار
گردون بهزینهار فرستد ستاره را
پیشکسیکه پیش تو آید به زینهار
در سایهٔ عنایت تو روبه ضعیف
دنبال شیر شرزه بخارد به مرغزار
نور سعادت تو همی زر کند ز خاک
بوی عنایت تو همی گل کند ز خار
گرچه ز اقتران ستاره است تاج و بند
ورچه ز انقلاب زمانه است تخت و دار
آن کز تو شد بلند نگشت از ستاره بست
وان کز تو شد عزیز نشد از زمانه خوار
زان واقعه که ملک بدو گشت دردمند
زان حادثه که دهر بدو گشت سوگوار
ناقص نگشت جاه تو در صدر مملکت
کمتر نگشت قدر تو در پیش شهریار
لابلکه یک امید تو از بخت شد دویست
لابل که یک قبول تو از شاه شد هزار
پشت شریعتی تو و یزدانت باد پشت
یار حقیقتی تو و سلطانت باد یار
امروز هست مایهٔ تو بیشتر ز دی
وامسال هست حشمت تو بیشتر ز پار
طغرا و دار مملکت وگنج شاه را
هبببتی به کلک و دست نگهدار و باسدار
جز دست چون تویی نگزارد چنین سه شغل
جز کلک چون تویی ننگارد چنین سهکار
از قوتی که دست تو را داد آسمان
وز قدرتی که کِلْک تو را داد کردگار
اقرار دادهاند همه عاقلان که هست
دست تو دست حیدر وکلک تو ذوالفقار
طمع مرا مدیح تو پوشید جامهای
کز گوهرست پودش و از عنبرست تار
زرّ سخن به نزد تو پاک آورد همی
زیرا که خاطر تو همی گیردش عیار
گرچه سخنوران و بلند اختران همی
شعرمکنند نسخت و دارند یادگار
ز احْسَنْتِ تو بزرگم و در شاعری ز توست
طبع مرا حلاوت و شعر مرا شعار
تا از یسارِ قبله بود نجم را مسیر
تا از یمینِ قبله بود چرخ را مدار
باد از مسیر نجم تو را یُمن بر یمین
باد از یسار چرخ تو را یُسر بر یسار
مهر تو باد در بصر دوستان چو نور
کین تو باد در نظر دشمنان چو نار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف مقام و ویژگیهای برجسته یک شخص خاص میپردازد. شاعر با زبان مجازی و تشبیهات زیبا، این فرد را همچون گنجی ارزشمند، دارای دانش و قدرت، و مایهٔ سعادت و خوشبختی توصیف میکند. او را صدفی در دل دریا و سرشار از جواهرات میداند و به تأثیرات مثبت او در زندگی دیگران اشاره میکند. شاعر به عظمت شخصیت این فرد تأکید دارد و او را تجسمی از قدرت و عدل مینامد که همگان از وجودش بهرهمند میشوند. در نهایت، این فرد دارای مقام بلند و تأثیرگذار بر زمانهاش است و ویژگیهایی چون دانش، سخاوت، و مروت او را به یک الگو برای دیگران تبدیل کرده است.
هوش مصنوعی: ای که به خاطر دوری و جدایی، دنیا به رنگ و نقش تو آراسته شده و بدن تو از آسمان دور، پر از تزئینات و نقش است.
هوش مصنوعی: اگر تو صدف نیستی، پس معنی چیست که در جایت دریا باشد و در دهانت جواهرات زیبایی وجود داشته باشد؟
هوش مصنوعی: بله، تو آن صدفی هستی که در درونش لؤلؤی بینظیری وجود دارد و دریا تو نیز بیپایان و بیکران است.
هوش مصنوعی: در این متن به زیبایی و ظرافت توصیف شده که چهرهی دلنشین تو با نقاب و حریر درخشانی پوشانده شده است، همچنین تشبیههایی از قبیل بساط نقرهای و حصاری از پوست برای تو به کار رفته که به لطافت و ارزش وجودی تو اشاره دارد.
هوش مصنوعی: بدن تو به گونهای شده که نشانههای زیبایی و جذابیتش پنهان شدهاند، در حالی که عطر و زیباییات به وضوح نمایان است.
هوش مصنوعی: از ختن تا قندهار و از عدن تا قیروان، همه تحت فرمان تو هستند.
هوش مصنوعی: هنر یک فرد ناتوان به کار نیافتاده، بلکه وابسته به عقل و نفس بزرگ تو است.
هوش مصنوعی: ای کسی که احساسات و افکار مرا به خوبی درک میکنی و شایستهی درک رازهای من هستی، تو میتوانی به عنوان نگهبان اسرار من عمل کنی.
هوش مصنوعی: تو مانند صرافی هستی که دانش را به خوبی میشناسد و در عین حال نقاشی هستی که میتواند قدرت و دولتی بینظیر را به تصویر بکشد.
هوش مصنوعی: پرندهای فرستادم تا پیامت را برساند، اما چون پرندهام از خطرها و دشمنیها میگریزد، به سختی میتواند به مقصد برسد.
هوش مصنوعی: بدون نگاه به دور، و بیوزش باد، زود در حرکت هستی؛ بدون عقل ولی تیزبین، و بیزور اما موفق.
هوش مصنوعی: اگرچه تو در حالت ناامیدی به سر می بری، اما دنیا از وجود تو شاداب است و ثروت و برکت از تو به دیگران می رسد، حتی اگر خودت احساس کمبود کنی.
هوش مصنوعی: وقتی که دهانت را از مشک پر کنی، مانند پاشیدن مروارید است و وقتی که زبانت را به حرکت درآوری، همچون پخش کردن یاقوتهاست.
هوش مصنوعی: تو مانند درخت سروی هستی که خوشبختی و نعمت را به ارمغان میآوری و برگههایت نشاندهندهی کفایت و توانمندیات هستند که بارهای سنگینی را به دوش میکشی.
هوش مصنوعی: به کسی که به کمک نیاز دارد، باید نوید خوبی و روزهای خوش را بدهیم. چون در روز جشن و شادمانی، مظلومانی که تحت فشار هستند نیز باید خبر خوشی از عدالت و خوشحالی دریافت کنند.
هوش مصنوعی: انسانها ممکن است در موقعیتهای نامناسبی قرار بگیرند، اما میتوانند با اراده و انتخاب خود، به موفقیت و بلندای مقام دست یابند. هرچند که برخی ممکن است قدرت انتخاب را نادیده بگیرند و تنها به سرنوشت خود بسنده کنند.
هوش مصنوعی: تو در اوج روزگار، مانند تاجی هستی که به پادشاهی میبخشد. در دستان تو، قدرت و سلطنت عالم نهفته است.
هوش مصنوعی: من خوشبختم که مقام و عظمت من، موجب افتخار و کرامت ملک شده است و این موضوع بر اعتبار من میافزاید.
هوش مصنوعی: سروتی که به واسطهی خوش شانسی و مقامش به دست آورده، همچنان تا همیشه بر گردن نسلها و بازماندگان او باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که اراده و تلاش انسان بر اثرات و نوسانات زمان غلبه دارد، به طوری که به نظر میرسد زمان و سرنوشت در برابر آن انسان تسلیم شدهاند و او بر آن تسلط یافته است.
هوش مصنوعی: زمانه به چشم خود رنگی میزند، اما زمانی که به آسمان بالا برود، گرد و غبار سم اسب او را میبیند.
هوش مصنوعی: انسان خردمند با فطرت نیک و آزاد خود، به حقایق راستی احترام میگذارد و در عین حال، انسان با مروت و جوانمردی، به حق و حقوق دیگران توجه دارد و به آن عمل میکند.
هوش مصنوعی: ابر بخشندهاش هر بار گنجی از باران را نثار میکند و اشکهایش که در مدح او نازل میشود، همچون بوی خوش مشک است.
هوش مصنوعی: از محبت او روشنایی و امید میآید و از شوق او هیجان و سرمستی به وجود میآید.
هوش مصنوعی: بدن دشمنان در چنگال خشم او گرفتار است، اما دل دوستان مانند شکار در دام شیرینی او قرار دارد.
هوش مصنوعی: اگر نام و شهرت به خاطر لطف و عنایت او باشد، هیچ ننگی در آن نیست و اگر فخر و سربلندی به واسطه اشاره و توجه او باشد، هیچ عیبی در آن وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هرچند که سکه من به خاطر زیبایی و شهرتش معروف است، اما حرم به دلیل امنیت و مقام بلندش شناخته شده است.
هوش مصنوعی: نقش انگشتر من به دست آن خالق هنرمند است، و حرم امن من، از خانه او به امانت گرفته شده است.
هوش مصنوعی: ای کسی که قدرت تو در همه جا حاکم است و سنگ چلت در آسمان سبب حرکت و ناآرامی آن شده و بر زمین موجب آرامش و سکون.
هوش مصنوعی: آسمان ستارهای را به کسی میفرستد که نزد تو بیاید و از تو کمک و حمایت بگیرد.
هوش مصنوعی: به لطف و توجه تو، در حالی که ضعفا به آرامی در جستجوی قدرت و نیرویی چون شیرهای وحشی هستند، در دشتها و چراگاهها سرگردانند.
هوش مصنوعی: نور خوشبختی تو از دل خاک میدرخشد و در نتیجه لطف و توجه تو، گلهایی از خارها میرویند.
هوش مصنوعی: هرچند که تاج و ریسمان (زندگی) به خاطر همراهی ستارههاست، اما تخت و دار (سرنوشت) نتیجه تغییر و تحول زمانه است.
هوش مصنوعی: آنچه به واسطه تو بزرگ و ارزشمند شده، از ستارهها هم بلندتر است و آنچه به خاطر تو عزیز و محترم شده، دیگر از زمانه و دنیا بیارزش نیست.
هوش مصنوعی: به خاطر آن رویداد که ملک (دولت) به او درد و رنج گرفت و به خاطر آن حادثه که زمانه به او داغدار شد.
هوش مصنوعی: مقام و جایگاه تو در صدر مملکت کمتر از ارزش و عزت تو در پیش پادشاه نیست.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به این نکته اشاره میکند که امید و آرزوهای او به خاطر محبت و توجه کسی که دوستش دارد، به شدت افزایش یافته است. در واقع، یک امید کوچک به اندازهی دویست امید بزرگ میشود و یا یک پذیرش و قبول از سوی آن شخص، برای او به اندازهی هزار چیز باارزش است. به عبارتی، اهمیت و ارزش احساسات در روابط انسانی را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: در پس قوانین و اصول دین تو، قدرت و حمایتی داشته باش و در کنار حقیقت و رفیق راستین خود، پشت و پناهی برخوردار باش.
هوش مصنوعی: امروز در زندگیات از دیروز بیشتر برخوردار هستی و امسال نیز نسبت به سال گذشته مرفهتر و با شکوهتر زندگی میکنی.
هوش مصنوعی: با قلم و دستانت از زیباییهای تصویر، نشان و نشانههای مملکت و گنجهای شاهانه را محافظت کن و نگهدار.
هوش مصنوعی: جز دست تو، هیچ دستی نمیتواند چنین سه شغل را انجام دهد و جز قلم تو، هیچ قلمی نمیتواند به چنین سهکاری بپردازد.
هوش مصنوعی: آسمان به تو نیرویی بخشید و خداوند نیز قدرتی به تو عطا کرد.
هوش مصنوعی: همه عاقلها بر این موضوع توافق دارند که تو پرچمدار و پشتیبان حیدر هستی و قدرت تو مانند شمشیر ذوالفقار است.
هوش مصنوعی: طمع من به ستایش تو، مشابه لباسی است که از گوهر بافت شده و عطرش بهمانند عنبر است.
هوش مصنوعی: سخن زیبا و باارزش نزد تو به درستی ارائه میشود، زیرا حُسن سلیقه و ذوق تو آن را میسازد و بررسی میکند.
هوش مصنوعی: هرچند که شاعران و نخبگان بزرگ در حال سرودن شعر من هستند و آثار من را به یادگار دارند.
هوش مصنوعی: به خاطر خوبیهایت من بزرگ و محترم شدهام و در شعر گفتن، از توست که طبع من شیرینی و اشعارم شعار پیدا کرده است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ستارهها از سمت چپ قبله در حال حرکت باشند، مسیرشان مشخص است و همینطور زمانی که از سمت راست قبله چرخ زمین در حال چرخش است، حرکت آن نیز تعیینشده است.
هوش مصنوعی: باد از سمت ستارههای تو برکت و خوشبختی به تو میآورد و از طرف دیگر چرخ فلک نیز برایت آسانی و راحتی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: محبت و محبت تو در دیده دوستان مانند نوری است که آنها را روشن و دلگرم میکند، ولی در نظر دشمنان مانند آتش است که آنها را میسوزاند و اذیت میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای خواجه، این همه که تو بر میدهی شمار
بادام تر و سهیکی و بهمان و باستار
مار است این جهان و جهانجوی مارگیر
از مارگیر مار برآرد همی دمار
نیلوفر کبود نگه کن میان آب
چون تیغ آبداده و یاقوت آبدار
همرنگ آسمان و به کردار آسمان
زردیش بر میانه چو ماه ده و چار
چون راهبی که دو رخ او سال و ماه زرد
[...]
از دیدن و بسودن رخسار و زلف یار
در دست مشک دارم و در دیده لاله زار
بامشک رنگ دارم از آن زلف مشکرنگ
با لاله کار دارم از آن روی لاله کار
ماندست چون دل من در زلف او اسیر
[...]
یکروز مانده باز زماه بزرگوار
آیین مهر گان نتوان کرد خواستار
آواز چنگ وبربط و بوی شراب خوش
با ماه روزه کی بود این هر دو سازگار
ورزانکه یاد از و نکنی تنگدل شود
[...]
باران قطره قطره همی بارم ابروار
هر روز خیره خیره ازین چشم سیل بار
ز آن قطره قطره، قطره باران شده خجل
ز آن خیره خیره، خیره دل من ز هجر یار
یاری که ذره ذره نماید همی نظر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.