ای تازه تر از برک گل تازه به بر بر
پرورده تو را خازن فردوس به بَر بر
عناب شکر بار تو هرگه که بخندد
شاید که بخندند به عناب و شکر بر
در سیم حَجَر داری و بر ماه چلیپا
ماه تو به زیر اندر و سیمت به زبر بر
زین روی همه بوسه دهند ای بت مهروی
رهبان به چلیپا برو حاجی به حجر بر
در سایهٔ زلف تو سپاه حَبَش و زنگ
بودند از آن جادوی بابل به حذر بر
گشتند هزیمت مگر اکنون که فتادند
مانند هزیمتزدگان یک به دگر بر
بر لولو خوشاب ز یاقوت زدی قفل
وز غالیه زنجیر نهادی به قمر بر
مپسند که دارند مرا در غم هجران
قفل تو و زنجیر تو چون حلقه به در بر
بستی کمر و راه سفر پیش گرفتی
بیش از سفر توست دل من به سفر بر
جسمم بهکمر مانَدْ و چشمم به دو کوکب
کوکب به کمر بر زده چون سیم به زر بر
ایکاش تورا جسم منستی به میان بر
وی کاش تو را چشم منستی به کمر بر
تا چند نهم بیهده اندر صف عشاق
از حسرت تو داغ جدایی به جگر بر
گر بخت شود یار نهم در صف اَحْرار
از دولت تاجالامرا تاج به سر بر
خسرو حَبَشی شمس معالی که ز رسمش
توقیع معالی است به منشور هنر بر
شاهی که بر او فتح و ظفر فتنه شدستند
چون شیعه و سنّی به علیّ و به عمر بر
آنگوهر رخشنده بر آن پیکر تیغش
باران شبانه است توگویی به خَضَر بر
با دولت عالیش مدارست جهان را
چندانکه مدارست جهان را به مَدر بر
هرگه که شود سرخ به خون دل اعدا
گوییکه شد آمیخته باران به شرر بر
آن شهرگشایی تو که با شرح فتوحت
شرط است کشیدن خط نسیان به سَمَر بر
در معرکه گر پیش تو آیند جهانی
با تیغ تو جان همه باشد به خطر بر
گویند قضا و قدر از چشم نهان است
هست این خبر وتکیه نباشد به خبر بر
گو خیز وببین دست تو بر قبضه شمشیر
آن کس که ندیدست قضا را به قدر بر
کین تو بر اعدای تو مشئوم تر آمد
از تاختن رستم سکزی به پسر بر
مهر تو بر اَحباب تو فرخنده تر آمد
از پیرهنِ یوسفِ مصری به پدر بر
گر بحر و جبل را کرم و حلم تو بودی
از سنگ و صدف بند نبودی به گهر بر
ور زانکه بدی چون تو شفیعی به قیامت
مالک بزدی قفل به درهای سقر بر
آمد مه نیسان و در این ماه عجب نیست
گر فخر کند باغ به ایوان و طرر بر
شد ابر سَخی دست و همه لؤلؤ خوشاب
از بحر برآورد و پراکند به بر بر
بر نسترن و گل به نفیر آمده بلبل
کز نسترن و گل نفرآید به نفر بر
کبکان وشق پوش ز بس لاله که خوردند
منقار همه گشت عقیقی به کمر بر
از خاک برآورد مطر گنج نهانی
کردی مگر از جود موکل به مطر بر
ای بار خدایی که در اوصاف معالیت
تاوان نبود نظم معانی به فَکَر بر
بر نقش مدیح تو همه ساله معزی
چیره است چو نقاش بر اشکال و صُوَر بر
مًولع شده برگفتن شکرتو شب و روز
جون عابد بیدار به تسبیح سحر بر
یک چند به درگاه تو برخاست که باشد
آموخته چون آهوی دشتی به شمر بر
لیکن چو همی دزدخر و رخت شناسد
ترسید در این راه نهد رخت به خر بر
تا چرخ ز یاقوت و دُرر در مه نیسان
هر ساله همی مُرسَله بندد به شجر بر
قدر تو چنان باد که خاک قدمت را
تفضیل نهد چرخ به یاقوت و درر بر
در ملک تو را بر اُمرا باد تقدم
تا هست تقدم ز محرم به صفر بر
پیوسته بماناد تو را عمر و جوانی
تا عمر و جوانی نبود جز بهگذر بر
هر روز تو را نو ظفری باد و تو هر شب
نوشیده می لعل مُرَوّق به ظفر بر
روزت همه نوروز زخوبان دل افروز
حوریت ببربر چوگل تازه به بر بر
شعریت فرستاد بدانگونه که گفتند:
«نوروز فراز آمد و عیدش به اثر بر»
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش زیبایی و محبت معشوق پرداخته و از تصویرهای زیبا و شاعرانه برای توصیف او استفاده میکند. شاعر میگوید که معشوقش تازه و دلربا است، و امید دارد که زیباییاش موجب شادی و خنده شود. او زلف معشوق را مانند سپاهی عظیم و جادویی توصیف کرده و از احساس جدایی و درد عشاق میگوید. در پایان، شاعر آرزو میکند که عمر و جوانیش برای معشوق باقی بماند و او هر روز را به شکوه و زیبایی تجربه کند. در مجموع، شعر به عشق، زیبایی و احساسات عمیق انسانی میپردازد و تمایل به نزدیکی و اتحاد را نشان میدهد.
هوش مصنوعی: ای تو که نوتر از شکوفههای گل هستی و در بهار شکوفا شدهای، در باغ بهشت تو را برانگیختهاند.
هوش مصنوعی: هر بار که تو بخندی، ممکن است عناب و شکر هم به تو بخندند.
هوش مصنوعی: در سنگ، نگینی داری و بر سپهر، ستارهای میدرخشد. ماه تو در زیر درخشش آن گوهر است و سنگ تو در بالاست.
هوش مصنوعی: بهاین ترتیب همه به معبد میروند و برای تو که معشوق زیبا هستی، بوسه میدهند. ای رهزن، به صليب برو و به حجر اسماعیل در مکه بروید.
هوش مصنوعی: در زیر سایهٔ موهای تو، نیروهای چادرنشین و زنگی وجود دارند، پس از آن جادو و سحر بابل بپرهیز.
هوش مصنوعی: آنها به عقبنشینی افتادند، مگر اکنون که مانند کسانی که در جنگ شکست خوردهاند، به همدیگر برخورد کردند.
هوش مصنوعی: بر روی مروارید زیبا، از یاقوت قفل زدهای و به زیبایی قمر، زنجیری از غالیه آویزان کردهای.
هوش مصنوعی: نپسند که در غم دوری تو، قفل و زنجیری بر من حاکم باشد، مانند حلقهای که به در بسته شده است.
هوش مصنوعی: تو کمر خود را محکم بستی و سفر را آغاز کردی، اما دل من در این سفر بیشتر از خودت در راه است.
هوش مصنوعی: بدن من شبیه به کمر میماند و چشمانم به دو ستاره نگاه میکند. ستارهها به کمرم آویزان شدهاند، همانطور که نقره به طلا آویزان میشود.
هوش مصنوعی: ای کاش تو در جسم من بودی تا بتوانم به تو نزدیک شوم و ای کاش چشمان من بر کمر تو قرار داشت تا همیشه تو را ببینم.
هوش مصنوعی: چقدر باید بیهوده در صف عاشقان بمانم، در حالی که حسرت تو به دل دارم و داغ جدایی همچنان بر جگرم میسوزد.
هوش مصنوعی: اگر بخت به یاریام بیاید و در زمرهی آزادگان قرار بگیرم، به مانند تاجالامرا تاج بر سر میگذارم.
هوش مصنوعی: خسرو حَبَشی، شخصی با نام و مقام بلند است که از طریق رفتار و شخصیتش، برکت و اعتبار را به خود جلب کرده و آثارش نشاندهنده دستاوردهای هنری اوست.
هوش مصنوعی: سلطانی که بر او پیروزی و موفقیت از دسیسهها و فتنهها در حال است، مانند دو گروه شیعه و سنی که در مورد علی و عمر اختلاف نظر دارند.
هوش مصنوعی: آن گوهر درخشان بر آن بدن مانند باران شبانه است، گویی بر روی سبزه و چمن نشسته است.
هوش مصنوعی: به قدری که دنیا به تغییر و تحولات خود ادامه میدهد، به دولت و مقام بالای خود دلخوش نباش. دنیا و جنبههای آن پایدار نیستند و بر حالت خود پابرجا نمیمانند.
هوش مصنوعی: هر بار که دشمنان دلشان خونین میشود، گویی باران با جرقههای آتش در هم آمیخته است.
هوش مصنوعی: شهرگشایی تو که به شرح پیروزیات وابسته است، نیازمند آن است که گذشته را فراموش کنی و به جلو پیش بروی.
هوش مصنوعی: اگر در میدان جنگ افرادی به سوی تو بیایند و شمشیر تو در دست باشد، جان همه آنها به خطر خواهد افتاد.
هوش مصنوعی: میگویند سرنوشت و قضا و قدر از دید ما پنهان است. این موضوع خبری است که وجود دارد و نمیتوان به این خبر اعتماد کرد.
هوش مصنوعی: برو و ببین که چگونه دست تو بر دسته شمشیر آن کسی است که هرگز قضا و سرنوشت را به اندازهای که باید ندیده است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که سرنوشت و بدی که بر دشمنان تو میآید، بدتر از هیاهوی جنگ رستم و پسرش است. در واقع، اشاره به شدت و عمق مشکلات و عواقب ناخوشایند برای خصمان دارد.
هوش مصنوعی: محبت و عشق تو نسبت به دوستانت برای آنها خوشایندتر از آن است که پیراهن یوسف برای پدرش خوشایند بود.
هوش مصنوعی: اگر بزرگی و کرم تو به اندازهی دریا و کوه بود، سنگ و صدف نمیتوانستند جواهرات را در خود نگه دارند.
هوش مصنوعی: اگر تو به بدی شهرت داشته باشی و در روز قیامت شفیع باشی، مالک از قفل کردن درهای جهنم نمیتواند به تو اجازه ورود بدهد.
هوش مصنوعی: در ماه نیسان، که ماه زیبایی و شکوفایی است، جای تعجب نیست اگر باغ به زیبایی و شکوه به خود ببالد و گلها در جلوهگری خود بیشازپیش درخشند.
هوش مصنوعی: ابر بخشندهای شکل گرفت و همه مرواریدهای زیبا را از دریا بیرون آورد و در زمین پخش کرد.
هوش مصنوعی: بلبل بر فراز نسترن و گل آواز سر میدهد، زیرا او میداند که از جمع نسترن و گل نمیتواند به دوستی برسد.
هوش مصنوعی: پرندگان کبک به دلیل خوردن لالههای فراوان، منقارشان به رنگ عقیق درآمده و به نوعی زینت و زیبایی یافتهاند.
هوش مصنوعی: باران، گنجی پنهان را از زمین بیرون میآورد. آیا تو از روی generosity (بخشش) و لطفی که به باران داده شده است، چیزی به این گنج افزودهای؟
هوش مصنوعی: خدای بزرگ، تویی که مشخصات و صفات تو هیچ حد و مرزی ندارد و در توضیح آنچه از توست، هیچ نیازی به ترتیب و نظم کلمات نیست.
هوش مصنوعی: هر ساله، مدح و ستایش تو بر همه چیز سایهافکنده است، مانند اینکه نقاش بر روی نقوش و تصاویر تسلط دارد.
هوش مصنوعی: عاشق شدهام که شب و روز از خوبیهای تو بگویم؛ مانند عابدی که در سحرگاه با تسبیح خود بیدار است.
هوش مصنوعی: چند نفری به درگاه تو آمدهاند و انتظار دارند که مانند آهویی که در دشت میدود، آماده باشند و به سر و سامان برسند.
هوش مصنوعی: اما وقتی که دزد هم زابل و هم آشنا است، در این مسیر ترسید و بارش را به خر سپرد.
هوش مصنوعی: هر سال در زمان بهار، وقتی که فصل جدید آغاز میشود، آسمان با زیباییهای گرانبها مثل یاقوت و مروارید آراسته میشود و این زیباییها به درختان زندگی میبخشند.
هوش مصنوعی: ارزش و مقام تو آنقدر بالا است که خاک پای تو را به یاقوت و مروارید ترجیح میدهد.
هوش مصنوعی: در سرزمین تو، به خاطر مقام و موقعیتی که داری، بر دیگران برتری داری. تا زمانی که این برتری ادامه دارد، باید از دنیای راز و رموز دوری کنی.
هوش مصنوعی: پیوسته عمر و جوانی تو حفظ شود، زیرا که عمر و جوانی جز با گذر کردن از لحظات نمیگذرد.
هوش مصنوعی: هر روز تو به پیروزی جدیدی دست مییابی و هر شب با خوشی و شادابی از شراب خوشطعم لذت میبری.
هوش مصنوعی: روزت مثل نوروز، پر از شادی و خنده است. زیباییات دلها را روشن میکند، مانند گل تازهای که در بهار شکوفا شده است.
هوش مصنوعی: به این معنی است که شعریت به گونهای ارسال شده که به ما یادآوری میکند نوروز فرا رسیده و عید آن آثار خاصی دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
نوروز فراز آمد و عیدش باثر بر
نز یکدیگر و هر دو زده یک بدگر بر
نوروز جهان پرور مانده ز دهاقین
دهقان جهان دیده ش پرورده ببر بر
آن زیور شاهانه که خورشید برو بست
[...]
ای سلسله مشک فکنده به قمر بر
خندیده لب پر شکر تو به شکر بر
چون قامت تو نیست سهی سرو خرامان
چون چهره تو نیست گل لعل به بر بر
تا تو کمری بستی باریک میان را
[...]
ای خنده زنان بوس تو بر تنگ شکر بر
وی طنز کنان نوش تو بر رنگ گهر بر
جان تو که باشد ز در خندهٔ او باش
کز خنده شیرینت بخندد به شکر بر
بر مردمک دیدهٔ عشاق زنی گام
[...]
ای تازه تر از ترب و سفاناج ببربر
پرورده ترا غوری و غرچه بذکر بر
بر نیم بروت تو هر آنکه که بخندم
یک شهر بخندند بر آن نیم دگر بر
در خرزه چون سنگ دو پاره زده ای چنگ
[...]
ای عاشق بیچاره شده زار به زر بر
گویی که نزد مرگ تو را حلقه به در بر
بندیش از آن روز که دمهای شماری
تو میزنی و وهم زنت شوی دگر بر
خود را تو سپر کن به قبول همه احکام
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.