گنجور

 
امیر معزی

آه ازین کودکان مشکین موی

آه ازین دلبران زیباروی

رخ ایشان چو لاله بر سر کوه

قد ایشان چو سرو بر لب جوی

عالم از رنگ و بویشان چو نگار

چون گل و چون ‌سمن به ‌روی و به ‌بوی

گاه تن را جدا کنند از جان

گاه زن را جدا کنند از شوی

زلف ایشان به‌سان چوگان است

دل مسکین من چو گردان گوی

چون من مستمند مسکین دل

هر یکی را هزار بر سر کوی

گرچه در عشقشان چو موی شدم

در غزلشان همی شکافم موی