گنجور

 
امیر معزی

آه ازین کودکان مشکین موی

آه ازین دلبران زیباروی

رخ ایشان چو لاله بر سر کوه

قد ایشان چو سرو بر لب جوی

عالم از رنگ و بویشان چو نگار

چون گل و چون ‌سمن به ‌روی و به ‌بوی

گاه تن را جدا کنند از جان

گاه زن را جدا کنند از شوی

زلف ایشان به‌سان چوگان است

دل مسکین من چو گردان گوی

چون من مستمند مسکین دل

هر یکی را هزار بر سر کوی

گرچه در عشقشان چو موی شدم

در غزلشان همی شکافم موی

 
 
 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
حنظلهٔ بادغیسی

این قطعه در چهارمقالهٔ نظامی عروضی ذیل حکایتی از قول احمد بن عبدالله خجستانی از دیوان حنظلهٔ بادغیسی نقل شده است.

مهتری گر به کام شیر در است

رو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه

یا چو مردانتْ مرگ رویاروی

سنایی

ای سنایی به گرد شرک مپوی

آنچه گوید مگوی عقل مگوی

خنصر وسطی این دو انگشت است

هر دو از بهر نفس در تک و پوی

از زمانه اگر امان جویی

[...]

مشاهدهٔ بیش از ۹۴ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
نصرالله منشی

همچو احرار سوی دولت پوی

همچو بدبخت زاد و بود مجوی

نظامی عروضی

مهتری گر به کام شیر در است

شو خطر کن ز کام شیر بجوی

یا بزرگی و عز و نعمت و جاه

یا چو مردانت مرگ رویاروی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه