آفرین بر خسروی کاو را چنین باشد وزیر
وآفرین بر دولتی کاو را چنین باشد مجیر
زین مبارکتر نبوده است و نباشد در جهان
هیچ دولت را مجیرو هیچ خسرورا وزیر
رَهنمایِ اهل شرع و رهنمایی بیهمال
کدخدای شاه شرق و کدخدایی بینظیر
آفتاب فتح ابوالفتح آن که بر هفت آسمان
هفتکوکب را به اقبالش همی باشد مسیر
نیست با اقبالش از بهرام و کیوان هیچ نحس
در بروج ماه و مهر و هرمز و بهرام و تیر
نام آن دارد که از بهر بزرگی و شرف
احمد مختار کرد او را دعا روز غدیر
نام او بردند گویی تا سلامت یافتند
یونس اندر بطن ماهی یوسف اندر قعر بیر
تاکه رسم و رای او پیدا شد اندر ملک و دین
ملک تاجی شد مرصع دین سراجی شد منیر
گر نباشد شکر او از عقل برخیزد خروش
ور نباشد مدح او از روح برخیزد نفیر
از جوانمردی به چشم او قلیل آید همی
هرچه از نعمت به چشم آسمان آید کثیر
همتی دارد کبیر از بهر آن با کبریاست
کبریا او را سزد کاو همتی دارد کبیر
در هوای همتش گر ذرهها را بشمرند
ذرهٔ صغری بود زان ذرهها چرخ اثیر
چرخ را گفتم که داری گاه کوشش تاب او
چرخ گفتا نی کجا هست او عظیم و من حقیر
بحر را گفتم توانی بود در بخشش چنو
بحر گفتا نی کجا هست او غنی و من فقر
در صفت بحر غَزیرست او که از روی قیاس
هرکجا بحری است پیش او نماید چون غدیر
رفتن بحر غزیر امسال سوی دجله بود
گر رود دجله همه ساله سوی بحر غزیر
حور عین گر در بهشت عدن یابیدی نشان
روز فتح او ز پای پیل و از دست زبیر
آب دست این به عارض بر زدی همچونگلاب
خاک پای آن به زلف اندر دمیدی چون عبیر
ای ز مهر تو موافق را ثواب اندر بهشت
وی ز کین تو مخالف را عقاب اندر سعیر
دشمنت را زاتش دل باد سرد آید همی
هست پنداری دل او دوزخی پر زَمهَریر
حاسدت در بند زندان زنده ماند مدتی
تا ز اقبالت خورد هر ساعتی گرم و زفیر
آنکه از شوم اختری منکر شد اقبال تو را
دید پیش از مرگ سهم منکر و هول نکیر
وان که بر دل کرد مهر تو فرامش از حسد
تا قیامت شد به زندان فراموشان اسیر
آنچه دیدند از فزع خصمان تو روز مصاف
کافران بینند فی یوم عبوسٍ قمطریر
تا تو باشی شاه مشرق را وزیر و کدخدا
بنده زیبد پیش تو چون اردوان و اردشیر
پای دارد با مصافی از مصافش یک غلام
دست دارد با سپاهی از سپاهش یک امیر
کی رها کردی که اسکندر سوی ظلمت شدی
گر به فرهنگ تو بودی پیش اسکندر مشیر
ور سلیمان چون تو دستور ممیز داشتی
دیوکی بردی ز دستش خاتم وتاج و سریر
جان دهد تا آفتاب امن را گوید بتاب
جانستاند چون چراغ فتنه را گوید بمیر
زآب جیحون تا کنار دجله در هر منزلی
گشته عدلت مستجار و رادمردان مستجیر
هست پیغمبر تو را در دار عقبی پایمرد
تاتویی در دار دنیا امتش را دستگیر
تو ظهیر شرعی و در شرع ظاهر شد شرف
تاکهمستظهر شد ازتشریفمستظهر ظهیر
گرچه از نهرالمعلی تا به قصر شادیاخ
در چهل روز آمدن کاری بود صعب و عسیر
رای تو شد همبر رایات عالی تا نمود
رحلت صعب وعسیر از رای اوسهل ویسیر
از عرب تا مرز توران کس ندید این تاختن
با جهانیدر چهلروز از صغیر وازکبیر
خاصه در فصلی که تا بالا نگیرد آفتاب
آب جوی از دست سرما کرد نتواند جریر
دشت پرپولاد و گوران مانده محروم از چرا
کوه پرکافور و کبکان گشته خاموش از صفیر
عقدهای گلبنان از هم گسسته ماه مهر
سازهای بلبلان درهم شکسته ماه تیر
ناوک اسفدیار انداخته باد شمال
درقهٔ رستم بر او اندرکشیده آبگیر
آب رز را چون رخ احباب تو رنگ عقیق
برگ رز را چون رخ اعدای تو رنگ زریر
در چنین فصلی که رفتی از خطر کردی خطر
از خطر گردد بلی مرد جوان دولت خطیر
چون خُوَرنَقْ شد به تو دار خلافت در عرب
دار ملک اندر عجم گردد به عدلت چون سدیر
از قمر بگذاشتی اندر عرب آواز کوس
در خراسان بگذرانی از زحل آواز زیر
گر همیگرید سحاب از رشک دوری در هوا
از نشاط بزم تو در خُم همی خندد عصیر
همچنان کز هجر یوسف چشم یعقوب نبی
مدتی از هجر تو چشمم شد از فرقت ضریر
باز شد چشمم به صبر از بوی وصل تو چنانک
چشم یعقوب نبی از بوی یوسف شد بصیر
عاجز آید شاعر از نظم مدیحت گر بود
در بلاغت چون فرزدوق در فصاحت چون جریر
از تو گیرد مایه هر شاعر که بستاید تو را
تو چو دریایی و طبع شاعران ابر مطیر
گر ز دریا مایهگیرد ابر تا بارد سرشک
باشد آخر سوی دریا آن سرشکش را مصیر
کی روا باشد که اندر روزگار چون تویی
تیره باشد روزگار شاعر روشن ضمیر
وز محال عشوهٔ دیوان دیوان چندگاه
طبع گنجور سخن رنجور باشد خیر خیر
وز پی ترویج هر شعری که آن سِحری بود
شعر میر شاعران بیقدر باشد چون شعیر
این اشارت بس بود زیرا که گر گویم بسی
هم نباشد آنچه هست اندر دلم عشر عشیر
چون من اندر شعر ثانی گفته باشم حال خود
پیش تو در شعر اول قصه را کردم قصیر
تا امید و بیم حاصل گردد از وعد و وعید
وین دو معنی را به فرقان در بشیرست و نذیر
خشم و عفوت در وعید و وعد و در بیم و امید
باد حاسد را نذیر و باد ناصح را بشیر
تا بود هنگام حج از بهر راه بادیه
حاجیان را از دلیلی وز خفیری ناگزیر
در ره تایید و نصرت همت و رای تو باد
شیرمردان را دلیل و رامردان را خفیر
جد تو در کار ملک و جهد تو در کار دین
دفع آفات زمان و جبر دلهای کسیر
کرده اهل مشرق و مغرب به انصافت قرار
گشته چشم ملت و دولت به اقبالت قریر
حاسد و خصم از تو غمگین لشکر و شاه از تو شاد
دولت و بخت از تو برنا، عقل و فرهنگ از تو پیر
حسبیالله چون حصاری روز و شب پیرامنت
کوتوال آن حصار از نعمتت نِعمَالنّصیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به ستایش و تحسین وزیر و مریدی میپردازد که در حکومت و سیاست نقش مهمی دارند. او بیان میکند که چنین دولت و وزیری در دنیا بینظیر است و او را با ویژگیهای ممتاز وصف میکند. وزیر با هوش و تدبیرش به راهنمایی مردم و برقراری عدالت میپردازد و در برابر مشکلات و دشمنان قهرمانانه عمل میکند.
شاعر همچنین از افتخارات و دستاوردهای این وزیر در زمینههای مختلف یاد میکند. او معتقد است که این وزیر میتواند چهره کشور را تغییر دهد و به سامان برساند. در انتها، شاعر بر اهمیت وحدت و همبستگی در حکومت تأکید میکند و وعده در حمایت از ولایت و دولت را میدهد.
هوش مصنوعی: ستایش میکنم پادشاهی را که چنین وزیری دارد و همچنین میستایم دولتی را که چنین یاوری دارد.
هوش مصنوعی: در این دنیا هیچ دولتی برتر و با اهمیتتر از این نیست و هیچ شاهی نمیتواند به اندازه یک وزیر مهم و با اراده باشد.
هوش مصنوعی: این شعر به توصیف یک راهنما میپردازد که هم در امور مذهبی و هم در دنیای سیاست و رهبری بینظیر است. او به عنوان یک مرشد و هدایتکننده، تواناییهای خاصی دارد که او را از دیگران متمایز میکند. کدخدای شرقی که در اینجا اشاره شده، به نوعی نمایانگر قدرت و مدیریت عالی این شخصیت است.
هوش مصنوعی: خورشید پیروزی ابوالفتح، که بر هفت آسمان و هفت ستاره به خاطر خوشیمن بودنش، مسیر خود را تعیین میکند.
هوش مصنوعی: خوشبختی و سعادت او به قدری زیاد است که هیچ نوع بدی یا شومی در بروج مختلف ماه، مهر، هرمز، بهرام و تیر وجود ندارد.
هوش مصنوعی: به خاطر بزرگی و مقام والای احمد مختار، در روز غدیر او را مورد دعا و祝 برای بزرگان قرار دادند.
هوش مصنوعی: وقتی نام او را بردند، به نظر میرسید که مانند یونس در دل ماهی و یوسف در عمق چاه، نجات و رهایی پیدا کردند.
هوش مصنوعی: وقتی که روش و نظر او در دین و حکومت مشخص شد، سلطنت به تاجی زیبا و درخشان تبدیل گشت و دین مانند چراغ روشنی آزمند شد.
هوش مصنوعی: اگر سپاس و شکرگزارى حقیقی از او نباشد، عقل انسان به تنگنا میافتد و به صدا در میآید. و اگر ستایش و بزرگداشت او از جان و روح انسان نرود، ناگزیر روح انسان هم به ناله و فریاد میآید.
هوش مصنوعی: از نظر جوانمردی، هر چیزی که از نعمت و خیرات به چشم او میآید، بسیار کمارزش است؛ در حالیکه آنچه در آسمان به نظر میرسد، بسیار زیاد و فراوان به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: کسی که در خواستهها و آروزهایش بلندپرواز است، شایستهی عظمت و بزرگی است. او به خاطر تلاشها و همت بالایش، بایسته دریافت مقام و جایگاه والایی میباشد.
هوش مصنوعی: اگر بخواهند در هوای ارادهاش ذرات را بشمارند، آنگاه ذرهٔ کوچکی از آن ذرات، باعث حرکت و تاثیر در عالم میشود.
هوش مصنوعی: به چرخ گفتم که تلاش کن، اما چرخ پاسخ داد که من کوچک و حقیر هستم و نمیتوانم به عظمت او برسیم.
هوش مصنوعی: به دریا گفتم که آیا میتوانی آنقدر ببخشی که کمکم غنی شوی، دریا جواب داد که نه، من هیچگاه غنی نیستم و خودم نیز فقیرم.
هوش مصنوعی: او در وصف دریا بسیار شگفتانگیز است، بهگونهای که هر جا که دریا وجود داشته باشد، در نظر او همچون حوضی آرام و ساکت به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: در این سال، رود دجله به سوی دریاچه غزیر جاری بود، اما اگر دجله در همه سالها به سمت دریاچه غزیر میرفت، این جریان دائمی میشد.
هوش مصنوعی: اگر زیباییهای بهشت را در چهره حور عین ببینی، نشان روز پیروزی او را در دستان زبیر و در پای فیلها خواهی یافت.
هوش مصنوعی: آب را از سمت این فرد به روی صورتش ریختی، مانند عطر که بر زمین میریزند. سپس خاک پای او را به زلفهای خود آغشته کردی و همچون بوی خوش عطر در فضا منتشر شدی.
هوش مصنوعی: کسی که با محبت تو همدل است، در بهشت پاداش میگیرد، اما کسی که با تو دشمنی کند، در جهنم مجازات خواهد شد.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که دشمن تو از آتش دلش دچار سرما خواهد شد، گویی دل او مانند جهنم پر از سرما و زحمت است.
هوش مصنوعی: حسود تو مدتی در قید و بند زندان میماند تا اینکه هر لحظه از اقبال تو آسیب ببیند.
هوش مصنوعی: کسی که به بدی و شوم بودن ستارهام اعتراف نکرد، در زمان حیاتش خوشبختی تو را مشاهده کرد و قبل از مرگ، پاداش منکر و وحشت از سوال نکیر را تجربه خواهد کرد.
هوش مصنوعی: کسی که به خاطر حسد، محبت تو را در دلش نگهداشته، تا ابد در زندان فراموشی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: در روز نبرد، دشمنان تو ترس و وحشت را به خوبی حس خواهند کرد، روزی که چهرهها گرفته و ابری است.
هوش مصنوعی: تا زمانی که تو بر تخت سلطنت باشی، وزیران و کدخدایان شرق باید به تو احترام بگذارند و خود را در مقابل تو همچون اردوان و اردشیر کوچکتر بدانند.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به مقایسه دو گروه اشاره دارد. یک طرف، فردی است که نیرومند و با پای خود در میدان نبرد حاضر است، و طرف دیگر، بردهای کوچک که به یک امیر وابسته است. این تضاد نشاندهندهی تفاوت در قدرت و اختیار بین یک فرد مستقل و یک فرد تحت فرمان است.
هوش مصنوعی: کی تو را رها کردند که اسکندر به سمت تاریکی رفت؟ اگر به دانش و فرهنگ تو بود، باید در کنار اسکندر مشاور می بودی.
هوش مصنوعی: اگر تو مانند سلیمان، قدرت فرمانروایی و قوه تشخیص داشتید، میتوانستید دیوان را به تسخیر خود درآورید و از دستشان تاج، گردنبند و تخت سلطنت را بگیرید.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که فردی برای کسب امنیت و آرامش جان خود را فدای استقامت و روشنی میکند. در مقابل، زمانی که با مشکلات و فتنهها روبهرو میشود، با بیتوجهی به آنها و با اراده قوی، میخواهد که آن مشکلات از بین بروند. به عبارت دیگر، فردی حاضر است برای رسیدن به آرامش و سکون، تمام تلاشش را بکند و در برابر چالشها ایستادگی کند.
هوش مصنوعی: از آب جیحون تا کنار دجله، در هر مکانی، عدالت پناهگاه و رادمردان، بیپناه هستند.
هوش مصنوعی: پیامبر تو در آخرت به شدت از پیروانش حمایت میکند و در این دنیا نیز برای آنها کمکرسان است.
هوش مصنوعی: تو در حقوق و قوانین شرعی مطرح و شناخته شدهای، بهطوریکه شرافت و منزلت تو در این زمینه به وضوح نمایان است. این مقام و منزلت تو باعث شده که بهعنوان یک شخصیت محترم و معتبر شناخته شوی.
هوش مصنوعی: با اینکه سفر از نهرالمعلی تا قصر شادیاخ مستلزم چهل روز راهپیمایی بود، اما کار دشواری و سختی بود.
هوش مصنوعی: نظر و رای تو باعث شد که رأیهای بلند و با اعتبار شکل بگیرد و این چنین، عبور از مشکلات سخت و دشوار را به آسانی و راحتی ممکن ساخت.
هوش مصنوعی: از زمان قدیم تا مرز توران، هیچکس چنین جانی به خورشید ندید که توانسته باشد در چهل روز، از جوان و پیر عبور کند.
هوش مصنوعی: بهخصوص در فصلی که آفتاب به خوبی طلوع نکند، آب جوی به دلیل سرما از حرکت میایستد و این موضوع نمیتواند از جریر جلوگیری کند.
هوش مصنوعی: دشت پر از سنگ و خاکی است که از چرا کردن دامها بیبهره مانده و کوهها که پر از کافور هستند، دیگر صدای پرندگان را نیز در خود ندارند و ساکت شدهاند.
هوش مصنوعی: عقدهای گیاهان در لبنان از هم جدا شده و به هم ریختهاند و آواز بلبلها در ماه تیر به هم خورده است.
هوش مصنوعی: باد شمال، تیر افسانهای اسفدیار را به سمت دریاچهٔ رستم منتقل کرده و آنجا در آب گرداب میکند.
هوش مصنوعی: آب گل سرخ به زیبایی چهره دوستانت است و برگ گل سرخ به رنگ چهره دشمنانت همچون زر سرخ است.
هوش مصنوعی: در این فصل که تو رفتی، خطر را از خود دور کردی. بله، مرد جوان در اوج موفقیت و در لحظههای حساس قرار دارد.
هوش مصنوعی: وقتی که به تو خلافت داده شود، در میان عرب، پادشاهی و حکومت در سرزمینهای غیرعرب به خاطر عدل و انصاف تو مانند شخصیت سدیدار خواهد شد.
هوش مصنوعی: تو از نور ماه در عربستان عبور کردی و نغمهی ضرب معبدی را در خراسان پخش کردی، و از سیاره زحل صدایی ملایم به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: اگر ابرها از حسرت دوری تو اشک بریزند، در حالی که در فضا نشستهای، نوشیدنی در خمره به خاطر شادی مجالس تو میخندد.
هوش مصنوعی: چنان که یعقوب پیامبر به خاطر دوری یوسف، مدت زیادی چشمش به خاطر فراق نابینا شد، من نیز به خاطر دوری تو چشمانم از اشک و غم نابینا شده است.
هوش مصنوعی: چشمم با عطر وجود تو باز شد، مانند یعقوب نبی که از بوی یوسف بینا و آگاه شد.
هوش مصنوعی: شاعر در ستایش تو نمیتواند با کلامش به خوبی از عهده برآید، چرا که اگر به بلاغت و فصاحت مانند فرزدق و جریر میبود، باز هم عاجز میماند.
هوش مصنوعی: هر شاعری برای ستایش تو الهام و منبع خویش را از تو میگیرد. تو به مانند دریا هستی و ذهن شاعران به مانند ابر بارانی است که از تو تغذیه میشود.
هوش مصنوعی: اگر ابر از دریا آب بگیرد تا باران ببارد، در نهایت آن باران نیز باید به دریا برگردد.
هوش مصنوعی: چگونه ممکن است در زمانی که تو وجود داری، روزگار برای شاعر با روح پاک و روشن، تیره و تار باشد؟
هوش مصنوعی: عشق و زیباییهایی که از دیوانگی به دست میآیند، گاهی سبب میشوند که ذهن شاعر به سختی بیفتد و نتواند به راحتی احساساتی را که در دل دارد، بیان کند. با این حال، در چنین شرایطی هم نباید ناامید بود و همواره باید به سمت خیر و نیکویی حرکت کرد.
هوش مصنوعی: بهدنبال تقویت هر شعری هستم که مانند سحر و جادو باشد، اما شعرهای بدون ارزش و فاقد قابلیت، مانند دانههای بیفایدهی جو هستند.
هوش مصنوعی: این اشاره کافی است، زیرا اگر بخواهم بیشتر بگویم، هیچ چیز نمیتواند آنچه در دلم است را بیان کند.
هوش مصنوعی: چون من در شعر دوم حال و روز خود را بیان کردهام، در شعر اول داستان را به صورت مختصر بیان کردم.
هوش مصنوعی: برای اینکه امید و ترس به وجود بیاید، نیاز به وعدهها و تهدیدهای مختلف است. این دو مفهوم، یعنی بشارت و هشدار، از یکدیگر تمایز دارند.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به این موضوع اشاره دارد که احساسات منفی مانند خشم و کینه نمیتوانند سرنوشت ما را مشخص کنند؛ بلکه وعدهها و امیدهای مثبت هستند که نه تنها ما را به جلو میبرند بلکه هشداردهنده خطرات و مژدهدهنده نعمتها نیز میباشند. در واقع، باید بر روی امیدهای خوب و نصیحتهای سازنده تمرکز کنیم و از حسادت و خشم دور بمانیم.
هوش مصنوعی: زمانی که برای انجام مراسم حج فرا میرسد، حاجیان باید مسیری را که در بیابان پیش رو دارند، به کمک راهنمایی و نشانهها طی کنند و بدون داشتن راهنما و نشانههای مطمئن، امکان عبور از آن مسیر برایشان میسر نخواهد بود.
هوش مصنوعی: در مسیر حمایت و پشتیبانی، اراده و نظر تو راهنمای شیرمردان و محافظتکننده رامردان است.
هوش مصنوعی: جد تو در امور کشورداری مشغول است و تلاش تو در زمینه دین، برطرف کردن مشکلات زمان و فشار دلهای ناتوان است.
هوش مصنوعی: اهل شرق و غرب به عدالت مشغول شدهاند و توجه ملت و دولت به سمت برکت و خوشبختی تو معطوف شده است.
هوش مصنوعی: حسودان و دشمنانت از تو ناراحت هستند، اما افراد قدرت و مقام از تو خوشحالند. خوشبختی و شانس تو جوان و تازه است، در حالی که عقل و دانش تو به سن و سالی رسیده است.
هوش مصنوعی: خداوند برایم کافی است، مانند دژی که شب و روز مرا احاطه کرده است. نگهبان این دژ، نعمت توست که همواره در کنار من است و یاریام میکند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.