عاشق آنمکه عنابش همی بارد شکر
فتنهٔ آنمکه سنجابش همی پوشد حجر
خستهٔ آنم که ازگل توده دارد بر سمن
بستهٔ آنمکه از شب حلقه دارد بر قمر
از شرر هرگز جدا آتش نگردد پس چرا
بر رخ او آتش است و جسم من بارد شرر
مویمن بنگر چوخواهی عاشقی سیمین سرشک
موی او بنگر چو خواهی دلبری زرینکمر
تا ببینی زر او در دلبری بر روی سیم
تا ببینی سیم من در عاشقی برروی زر
ای بت زیبا و شیرین سخت غایب گشته ای
راست گویی حور بودت مادر و یوسف پدر
حور باید مادر و یوسف پدر تا در جهان
چون تویی آید به زیبایی و شیرینی پسر
زلف مشکینت ز بیشرمی و بیآبی که هست
هر زمان بر عارضت پیدا کند لِعبی دگر
گه ز سنبل خوشهای سازد به گرد نسترن
گه ز عنبر چنبری سازد بهگِرد مُعصَفر
گه ز بیشرمی نهد بر سوسن آزاد پای
گه ز بی آبی نهد بر لالهٔ سیراب سر
گه ز مشک و غالیه بر سیم سازد ساحری
همچو کلک تاج ملک شهریار دادگر
صدر دنیا بوالغنایم کز سعادتهای چرخ
سوی درگاهش غنیمتهای فتح است و ظفر
قوتی دارد ز رایش زان بلند آمد فلک
نسبتی دارد ز لفظش زان عزیز آمدگهر
با لقای او بصر تفضیل دارد بر زبان
با ثنای او زبان تقدیم دارد بر بصر
آب دریا قطرهقطره لؤلؤ مکنون شدی
گر به دریا بر خیال همتش کردی گذر
باغ را هرگز نبودی آفت از باد خزان
گر ز ابر جود او بر باغ باریدی مطر
ملک همچون طالع است و رای او چون مشتری
اینت نیکو طالعی کز مشتری دارد نظر
رادمردان را سپر شد تیر پیک کلک او
دیدهای تیری که باشد رادمردان را سپر
ای ز لفظ تو جهانی پرمعانی یک سخن
وی ز سهم تو سپهری پرمعالی یک اثر
سایهٔ بخت تو دارد هر چه سعدست از نجوم
مایهٔ عقل تو دارد هر چه جودست از صور
بخشش تو در مروت هست احسان و کرم
دانش تو در کفایت هست برهان هنر
پیش سلطان هست جاهت بیشتر هر ساعتی
لاجرم در ملک و دولت هست جایت پیشتر
خانهٔ محروس و فرزند عزیز شاه را
کدخدای نامداری و وزیر نامور
از جلال تو سه حضرت را جلال است و شرف
وز جمال تو سه دیوان را جمال است و خطر
تا قلمگشته است در دست تو مفتاح فتوح
هست هر سال نوی این شاه را فتحی دگر
گاه جوش لشکرش در شام و در انطاکیه
گاه گرد مرکبش در خَلّخ و در کاشغر
قهرمان ملک او شد رای تو در شرق و غرب
ترجمان تیغ او شد کلک تو در بحر و بر
خسروان را خانه و گنج و پسر باشد عزیز
شاه را هستی تو تاج خانه و گنج و پسر
روزگار تو، پدر را و پسر را درخورست
هم پسر نازد همی از روزگارت هم پدر
تا کفایتهای تو در ملک و دین پیدا شدست
سوی خاطرها ز معنیها همی آید حشر
رای تو مانند گردون است کز تاثیر اوست
هم بدین اندر عجایب هم به ملک اندر عِبَر
کی رسد بر مایهٔ قدر تو وهم شاعران
زانکه وهم شاعران زیرست و قدر تو زبر
طبع من از شاعری باغی شکفته است و بدیع
تا در آن باغ از مدیح تو نشاندستم شجر
بیشترگردد همی هر ساعت او را بیخ و شاخ
تازهترگردد همی هر ساعت او را برگ و بر
عنبر و مشک است گویی برگ و شاخش یک به یک
لؤلؤ و لعل است گویی برگ و بارش سر به سر
تا ملک در عالم کبری همی دارد مقام
تا بشر در عالم صغری همی سازد مقر
از نحوست هر زمانی دشمنانت را نفیر
وز سعادت هر زمانی دوستانت را نقر
از نظرهای تو خرم روزگار کارساز
وز هنرهای تو شاکر شهریار دادگر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و زیبایی است، شاعری احساسات خود را نسبت به معشوق توصیف میکند. او عاشق زیباییهای ظاهری و باطنی معشوقش است و در این راستا به موازنهای بین زیبایی و عشق اشاره میکند. شاعر از جلوههای مختلف زیبایی معشوق میگوید، از موی او که به مانند گیسوان نقرهای و کمر او که مانند زرین است. همچنین، او به جایگاه و مقام بالای معشوق در جهان میپردازد و جود و بخشش او را ستایش میکند. در نهایت، این شعر نمایشگاه احساسات عمیق و زیبای عاشقانهای است که شاعر نسبت به معشوق خود دارد و به نوعی از عظمت و سعادت او سخن میگوید.
هوش مصنوعی: من عاشق کسی هستم که میوهاش شیرین و خوشمزه است و با هر بار برداشت او، طعم لذت و خوشی را احساس میکنم. همچنین به دلخواه کسی دیگر نیز دل میسپارم که زیبایی و جذابیتش را در ظاهری خیرهکننده پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: من آن کسی هستم که از گل، غم و اندوهی دارم و به خاطر آن دلتنگی در سمن قرار گرفتهام. همچنین، من کسی هستم که از تاریکی شب، گرههایی به دور قمر دارم.
هوش مصنوعی: آتش هرگز از شرر جدا نمیشود، پس چرا بر چهره او آتش وجود دارد و وجود من پر از شرر است؟
هوش مصنوعی: به موهای من نگاه کن اگر میخواهی عاشق شوی، و به اشکهای زیبای او توجه کن اگر دلبری از او میخواهی.
هوش مصنوعی: ببین چطور زیبایی و جذابیت او مانند طلاست و چطور عشق من به او به اندازه نقره میدرخشد.
هوش مصنوعی: ای معشوق زیبا و دلانگیز، به شدت دور از منی. آیا راست میگویی که مادر تو حوری و پدر تو یوسف بودهاند؟
هوش مصنوعی: برای اینکه کسی به زیبایی و شیرینی تو در این دنیا بیاید، باید مادرش از حوریان باشد و پدرش از یوسفها.
هوش مصنوعی: موهای سیاه تو به دلیل شرم و کمبود آب، هر لحظه بر چهرهات نمایان میشود و حسی متفاوت را به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: گاهی سنبل خوشبو به دور نسترن میپیچد و گاهی عطر عنبر به گرد مُعصفر مینشیند.
هوش مصنوعی: گاهی بر روی سوسنهای آزاد با بیشرمی گام مینهد و گاهی بر روی لالههای آبدار با بیآبی قدم میگذارد.
هوش مصنوعی: گاهی ساحری مانند کلک (قلم) تاج پادشاهی عدل، با عطر و بوی خوش، زیباییای میآفریند.
هوش مصنوعی: در صدر دنیا، من به لطف و احسانش نگاه میکنم، چرا که موفقیتها و خوشیهای زندگی، به سوی درگاه او همچون دستاوردهای رزمی و پیروزی است.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که از قدرت و عظمت چهرهاش، آسمان و زمین بالا آمدهاند و از واژههای او، فرزندی گرانقدر متولد شده است.
هوش مصنوعی: دیدن خالق و عشق او برای انسان ارزش بیشتری دارد نسبت به سخن گفتن از او. همچنین زبان از روی محبت و ستایش او، به دیدن او ارجحیت مییابد.
هوش مصنوعی: اگر شما قطرهقطره به عمق دریا توجه کنید، میبینید که چقدر گرانبها و با ارزش است. پس اگر به عمق دریا و امکانات آن فکر کنید، میتوانید به دستاوردهای بزرگ و ارزشی برسید.
هوش مصنوعی: هرگز به باغ آسیب و ضرری از وزش بادهای پاییزی نمیرسد، اگر باران رحمت پروردگار بر آن زمین ببارد.
هوش مصنوعی: پادشاهی مانند سرنوشت است و اندیشه او مانند سیاره مشتری است. هر کسی که سرشار از خوبی و صلاحیت باشد، از نظر او بهرهمند خواهد شد.
هوش مصنوعی: عزتمندی و شجاعت مردان بزرگ باعث میشود که از تیرهای زخمزننده کلام و نوشتهها در امان باشند. در واقع، قدرت و اراده آنها بهگونهای است که میتوانند از خود دفاع کنند و آسیبهای ناشی از سخنان دیگران را به راحتی تحمل کنند.
هوش مصنوعی: تو با کلمات خود جهانی پُر از معنا ایجاد کردهای و یک سخن سادهات به اندازهای ارزشمند است که مثل آسمانی از فضایل و زیباییهاست.
هوش مصنوعی: سایهٔ خوشبختی تو به هر چیزی که از ستارهها نیکوست وابسته است و خرد تو به هر چیزی که از بخشندگیها و زیباییها نشأت میگیرد.
هوش مصنوعی: بخشش و generosity تو ناشی از بزرگواری و راستیات است، و علم و دانشت نشانهای از کفایت و استدلال تو محسوب میشود، همینطور هنر و مهارتت دلیلی بر توانمندیات است.
هوش مصنوعی: در نزد سلطنت مقام و ارج تو هر لحظه بیشتر است و به همین دلیل، در عرصه ملک و اداره کشور، موقعیت تو نیز پیشرفتهتر و بالاتر خواهد بود.
هوش مصنوعی: کدخدای معروف و وزیر بزرگ، خانهای محفوظ و فرزندی گرانقدر از شاه را به خوبی نگهداری میکنند.
هوش مصنوعی: شکوه و عظمت تو باعث شده که سه شخصیت بزرگ، عزت و شرف داشته باشند و زیبایی تو به سه شاعر بزرگ، جمال و خطر ببخشد.
هوش مصنوعی: هر زمان که قلم در دستان تو باشد، کلید پیروزی در دست تو خواهد بود و هر سال برای این پادشاه، فتح و دستاوردی جدید به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: گاهی سپاه او در شام و انطاکیه به حرکت درمیآید و گاهی نشانههای قدرتش در خَلّخ و کاشغر نمایان میشود.
هوش مصنوعی: قهرمان سرزمین تو به حماسهات در شرق و غرب تبدیل شد و تیرگیهای موجود در دریا و خشکی به قلم تو روشن شد.
هوش مصنوعی: به بزرگان و پادشاهان این دنیا، خانه، ثروت و فرزندانی عزیز و محترم میبخشند، اما برای تو، ای شاه، وجود تو خود به منزله تاج و ثروت و فرزندانی است که هیچ چیز نمیتواند با آن برابر باشد.
هوش مصنوعی: زندگی بر هر دو نسل، پدر و پسر تأثیر میگذارد و هم پسرها به خاطر شرایط زمانه ناز پروده میشوند و هم پدران.
هوش مصنوعی: وقتی که ویژگیهای تو در امور دینی و دنیوی نمایان میشود، معانی و مفهومهای عمیق به ذهنها و دلها منتقل میشود.
هوش مصنوعی: نظر و اندیشه تو مانند آسمان است، زیرا که هم تأثیرات شگفتانگیزی بر این دنیا دارد و هم در حکمت و عبرتگیری در زندگی باعث میشود.
هوش مصنوعی: کی کسی میتواند به عمق ارزش تو برسد، در حالیکه خیال شاعران پایینتر از این عمق است و ارزش تو بالاتر است؟
هوش مصنوعی: وجود من همچون باغی سرسبز و تازه است که در آن، درختانی از مدح و ستایش تو را پرورش دادهام.
هوش مصنوعی: هر لحظه بیشتر میشود و ریشه و شاخههای تازهتری میزند، و برگ و میوههای جدیدی هم میآورد.
هوش مصنوعی: درختی به نظر میرسد که به جای برگ و شاخههایش، عطر و زیبایی خاصی دارد و هر یک از میوههایش مانند لؤلؤ و لعل میدرخشند و به زیبایی آن افزودهاند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ملک در جهان بزرگ جایگاه دارد، انسان نیز در این دنیای کوچک میتواند به ساختن و ایجاد دستاوردها بپردازد.
هوش مصنوعی: هر زمان که بدبختی از سوی دشمنان به تو نزدیک میشود، فریاد آنها را بشنو و از طرفی، در زمان خوشبختی، دوستانت را حمایت کن و به آنها کمک کن.
هوش مصنوعی: زندگی در سایه نگاه تو خوش و پرثمر است و من به خاطر هنرهای تو، پادشاه عادل و خوب به تو سپاسگزارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.