آفتاب اندر شرف شد بر جهان فرمانروا
کرد دیگرگون زمین و کرد دیگرسان هوا
داد فرمان تا کند در باغ نقاشی سحاب
کرد یاری تا کند در راغ عَطّاری صبا
گلبن از یاقوت رمّانی نهد بر سر کلاه
یاسمین از پرنیان سبز بر بندد قبا
هرکجا باشد بیابانی ز بیآبی چو تیه
ابر نوروزی زند بر سنگ چون موسی عصا
تا کنند از مرکبان در موج فوجی تاختن
تا کنند از آهوان در سیل خیلی آشنا
هست در عالم خلایق راکنون وقتنظر
هست در صحرا بهایم را کنون جای چرا
سرخ شد منقار کبک و سبز شد سم گوزن
تا توانگر گشت کوه از لاله و دشت از گیا
شنبلید و لالهٔ نعمان به روی سبزه بر
هست پنداری به مینا در، عقیق و کهربا
خصم سوسن گشت نرگس چشم او زان شد دُژم
عاشق گل شد بنفشه پشت او زان شد دو تا
بلبلان وقت سحر گویی همی دستان زنند
پیش تخت ناصرالدین مطربان خوش نوا
قمریان گویی همیگویند شاه شرق را
روز آدینه خطیبان بر سر منبر دعا
شاه روزافروز ابوالحارث ملک سنجر که هست
پادشا گوهر خداوندی، عجم را پادشا
آن جهانگیری که هست او بر سریر مملکت
آفتاب خسروی بر آسمان کبریا
بازوی دولت خطاب و افسر ملت لقب
از ملوک عالم او دارد که هست او را سزا
بازوی نصرت به این بازو همی گردد قوی
افسر ملت به این افسر همیگیرد بها
بخت عالی چون به درگاهش رسد هر بامداد
خاک درگاهش به چشم اندر کشد چون توتیا
شکر او گویند در خُلد برین با یکدگر
هر زمان جان ملک سلطان و جان مصطفا
آن همیگوید که صافی شد به عدلش ملک من
وین همیگوید که باقی شد به تیغش دین ما
او سلیمان است و تیغ تیز او انگشتری
وین مبارک پی وزیرش آصف بن برخیا
پهلوانان سپاهش روز بزم و روز رزم
چون پری و دیو در فرمان او فرمانروا
رای هر یک عالم آراید همی چون آفتاب
خشم هر یک دشمن او بارد همی چون اژدها
عز دین جان معزالدین بیفروزد همی
زان کجا کردست با فرزند او عهد و وفا
تیغ تیز نصرتالدین نایب است از ذوالفقار
زانکه او در نصرت دین نایب است از مرتضا
از لطافت آسمان تفضیل دارد بر زمین
هست با هر دو به تایید و سعادت آشنا
گر دلیلی باید این را طالع او بس دلیل
ور گواهی باید آن را طینت او بس گوا
شد ز رای این وزیر و دانش این دو امیر
کار این خسرو عجب چون معجزات انبیا
ای فزوده گوهر سلجوق را عز و شرف
داده ملک و دولت مُوروث را نور و نوا
رنجِ قارون است حاسد را ز تو روز نبرد
گنج قارون است سائل را ز تو روز عطا
با عنا باشد کسی کز حکم تو تابد عنان
بیهوی باشد کسی کش سوی تو باشد هوا
بادِ عدل تو بگرداند بلا از دوستان
آتش شمشیر تو بر دشمنان بارد بلا
درگه میمون توکعبه است و دستت زمزم است
پایهٔ تخت تو رکن است و رکاب تو صفا
گر به خواب اندر ببیند رایت تو رآی هند
ور نبرد لشکر تو بشنود خان ختا
از فَزَع شوریده گردد رآی را تدبیر و رآی
وز نهیب اندیشهٔ خان ختا گردد خطا
بر سریرِ خسروی بادت بقای سَرمدی
تا بود خاک و هوا و آب و آتش را بقا
دشمنت را باد همچون آسیا پر آب چشم
تا همیگردد سپهر آبگون چون آسیا
تهنیت کرده تو را میران به صد جشن چنین
شاعران گفته به هر جشنی تو را مدح و ثنا
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر با توصیف زیباییهای طبیعت در بهار و تأثیر آفتاب بر جهان آغاز میشود. آفتاب فرمانروایی خود را بر زمین و هوا مستقر میکند و مواد طبیعی را به شکلهای جدید و رنگارنگ در میآورد. در این زمان، گلها و گیاهان شکوفا میشوند و حیوانات به چرا مشغول میشوند.
شاعر به ستایش پادشاه، ناصرالدین شاه، میپردازد و او را به عنوان یک پادشاه بزرگ و عادل معرفی میکند. او با ذکر صفات مثبت و کارهای نیک این پادشاه، به قدرت و حکومت او و تأثیرات آن بر ملت و دین اشاره میکند. پادشاه به مانند سلیمان، با حکمت و قدرت خود، در صلح و آبادانی جامعه تلاش میکند.
در نهایت، شاعر از برکات حکومت او و تأثیر آن بر دوستان و دشمنانش صحبت میکند و به او دعا میکند که سلطنتش پایدار بماند.
هوش مصنوعی: خورشید در حال طلوع است و بر جهان سلطه مییابد؛ زمین و آسمان به صورت جدیدی درآمدهاند.
هوش مصنوعی: فرمان صادر شد تا هنرمند در باغ نقاشی کند و نسیم صبحگاهی به کمکش بیاید تا فضای دلنشینی ایجاد کند.
هوش مصنوعی: درختی زیبا از یاقوت سرخ میوهای بر سر کلاهی از یاسمن میگذارد و به لباس خود، پارچهای سبز و نرم میبندد.
هوش مصنوعی: هرجا که بیابانی وجود داشته باشد و آب آنجا نباشد، ابرهای نوروزی مانند عصای موسی بر سنگ میبارند و میتوانند زندگی را به آن سرزمین بیاورند.
هوش مصنوعی: افرادی در حال رقابت و شتابزدگی هستند، به طوری که مانند سوارکاران بر امواج دریا میتازند و همچنان که آهوان در سیل حرکت میکنند، با هم آشنا و هماهنگ هستند.
هوش مصنوعی: در دنیای موجودات، اکنون زمان تفکر و تامل است، همانطور که در دشت، جا برای حیوانات وجود دارد.
هوش مصنوعی: منقار کبک به رنگ سرخ درآمد و سم گوزن به رنگ سبز شد، به طوری که کوه به خاطر لالهها و دشت به خاطر گیاهان، سرسبز و زیبا گردید.
هوش مصنوعی: گلابی و لاله در کنار سبزه به نظر میآید که گویی در ظرفی از مینا سنگهای قیمتی مثل عقیق و کهربا وجود دارد.
هوش مصنوعی: رقیبی که خود را شبیه سوسن میداند، حالا چشمان نرگسگونهاش را به خاطر عشقش به گل، غمگین و دلتنگ کرده است. پشت او حالا به شکل دو گل بنفشه در آمده است.
هوش مصنوعی: پرندگان در صبحگاهان، گویی در کنار تخت ناصرالدین مشغول نواختن موسیقی هستند و با صدای دلنشین خود به جشن و سرور میپردازند.
هوش مصنوعی: گویی قمریها به همدیگر میگویند که در روز جمعه، خطیبان در بالای منبر برای شاه شرق دعا میکنند.
هوش مصنوعی: سلطان سنجر، که هر روز بر عظمت و قدرتش افزوده میشود، پادشاهی است از جانب خداوند و به عنوان حاکم ایرانیان شناخته شده است.
هوش مصنوعی: آن کس که در رأس کشور حکومت میکند، مانند آفتابِ تابان در آسمان، مقام و بزرگی ویژهای دارد.
هوش مصنوعی: دولت و قدرت در دستان کسی است که خطابش به عنوان یک فرمانده و لقبش به عنوان یک نماینده ملت شناخته میشود و او در میان پادشاهان دنیا جایگاه و مرتبهای شایسته دارد.
هوش مصنوعی: بازوی کمک و حمایت به این قدرتها و تواناییها میچرخد و رهبری ملت به این رهبری و قدرتها نیز ارزش و اهمیت میدهد.
هوش مصنوعی: هر روز که شانس خوب به درگاه بخت میرسد، خاک آن درگاه را مانند توتیا به چشم میآورد.
هوش مصنوعی: در بهشت، همیشه در کنار هم، سپاسگزار او هستند و جان پادشاه و جان پیامبر گرامی را ستایش میکنند.
هوش مصنوعی: شخصی میگوید که به خاطر عدل او، فرمانروایی من پاک و خالص شده است و دیگری میگوید به خاطر شمشیر او، دین ما سالم و برقرار مانده است.
هوش مصنوعی: او مانند سلیمان است و شمشیر تیزش مانند انگشتری و این فرد مبارک، وزیر او، آصف بن برخیا است.
هوش مصنوعی: پهلوانان سپاه او در زمانهای شادی و جنگ مانند پری و دیو در اختیار او هستند و بر او تسلط دارند.
هوش مصنوعی: هر دانشمندی نظری خاص دارد که مانند خورشید درخشان است، اما هر دشمنی بر او میتازد و مانند اژدهای خشمگین بر او میبارد.
هوش مصنوعی: عزت دین را معزالدین زنده نگهخواهد داشت، به خاطر پیوندی که با فرزند او بسته و به آن وفادار مانده است.
هوش مصنوعی: تیغ تیز نصرتالدین نماینده ذوالفقار است، زیرا او در یاری دین، به نوعی نمایندگی از امام علی (مرتضا) را دارد.
هوش مصنوعی: آسمان به خاطر لطافتش بر زمین برتری دارد، و هر دو با هم در مسیر تأیید و خوشبختی آشنا هستند.
هوش مصنوعی: اگر دلیلی لازم است، طالع او کافی است، و اگر شاهدی میخواهی، ذات او به تنهایی گواهی میدهد.
هوش مصنوعی: این خسرو با تدبیر این وزیر و علم و دانش این دو امیر به کارهای شگفتانگیزی دست یافته که مانند معجزات پیامبران است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به گوهر و ارزش سلجوق افزودهای، عزت و شرف به او دادهای و ملک و قدرتی که به ارث رسیده را نور و روشنی بخشیدهای.
هوش مصنوعی: رنج و ناراحتی حسود از آن است که در روز مبارزه، ثروت قارون به دست تو میرسد و در روز بخشش، گنج تو نصیب نیازمند میشود.
هوش مصنوعی: اگر کسی به خاطر فرمان تو از راه راست منحرف شود، به او میگویند که خود را به او نمیسپارد. و اگر کسی به سمت تو تمایل داشته باشد، نشان از عشق و ارادت اوست.
هوش مصنوعی: نسیم عدل تو بلا را از دوستان دور میکند، اما آتش شمشیر تو مشکلی برای دشمنان به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: محل پرستش تو مانند کعبه است و دست تو از آب زلال زمزم سرچشمه میگیرد. پایه بلند تو، همچون رکن کعبه است و رکاب تو به صفای دل راه دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در خواب پرچم تو را ببیند، نشان از پیروزی او بر هندیان است و اگر لشکر تو به میدان نبرد نرود، خان ختا نیز صدای آن را خواهد شنید.
هوش مصنوعی: از ترس و نگرانی، فکر و تدبیر انسان تحت تاثیر قرار میگیرد و ممکن است دچار اشتباه شود. وقتی که آدمی از چیزی هراس داشته باشد، در نتیجهٔ آن، تصمیماتش نادرست و نا مطمئن خواهد بود.
هوش مصنوعی: در جایگاه فرمانروایی، باد بر تو باد که همیشه و برای همیشه برقرار بمانی، تا زمانی که خاک، هوا، آب و آتش وجود دارند.
هوش مصنوعی: دشمنت را، مانند آسیاب که با آب میچرخد، به گریه و اندوه بینداز تا آسمان هم مانند آسیاب به رنگ آب درآید و بچرخد.
هوش مصنوعی: حاکمان به تو تبریک میگویند و در هر جشن، شاعران برای تو مدح و ستایش میخوانند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عسکری شکر بود تو گو بیا می شکرم
ای نموده ترش روی ار جا بد این شوخی ترا
از که آمختی نهادن شعرهائی شوخ چم
گر برستی شاعران هرگز نبودی آشنا
کشه بربندی گرفتی در گدائی سرسری
[...]
پادشا بر کامهای دل که باشد؟ پارسا
پارسا شو تا شوی بر هر مرادی پادشا
پارسا شو تا بباشی پادشا بر آرزو
کآرزو هرگز نباشد پادشا بر پارسا
پادشا گشت آرزو بر تو ز بیباکی تو
[...]
تا دل من در هوای نیکوان گشت آشنا
در سرشک دیده ام کرد این دل خونین شنا
تا مرا بیند بلا با کس نبدد دوستی
تا مرا بیند هوی با کس نگردد آشنا
من بدی را نیک تر جویم که مرد مرا بدی
[...]
شاعران بینوا خوانند شعر با نوا
وز نوای شعرشان افزون نمی گردد نوا
طوطیانه گفت و نتوانند جز آموخته
عندلیبم من که هر ساعت دگر سازم نوا
اندران معنی که گوید بدهم انصاف سخن
[...]
ای جهانداری که هستی پادشاهی را سزا
در جهانداری نباشد چون تو هرگز پادشا
از بشارتهای دولت وز اشارتهای بخت
شاه پیروز اختری و خسرو فرمانروا
پادشاهی یافته است از نام تو عز و شرف
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.