ای سنایی بی کله شو گرت باید سروری
زانک نزد بخردان تا با کلاهی بی سری
در میان گردنان آیی کلاه از سر بنه
تا ازین میدان مردان بو که سر بیرون بری
ور نه در ره سرفرازانند کز تیغ اجل
هم کلاه از سرت بربایند هم سر بر سری
عالمی پر لشکر دیوست و سلطان تو دین
زان سلطان باش و مندیش از بروت لشگری
دین حسین تست آز و آرزو خوک و سگست
تشنه این را می کشی و آن هر دو را میپروری
بر یزید و شمر ملعون چون همی لعنت کنی
چون حسین خویش را شمر و یزید دیگری
عقل و جان آن جهانی را رعیت شو چو شرع
زان که دیوانهست و مرده عاقل و جان ایدری
چشمهٔ حیوانت باید خاک ره شو چون خضر
هر دو نبود مر ترا یا چشمه یا اسکندری
گرد جعفر گرد گر دین جعفری جویی همی
زان که نبود هر دو هم دینار و هم دین جعفری
چون تو دادی دین به دنیا در ره دین کی کنند
پنج حس و هفت اعضا مر ترا فرمانبری
تا سلیمانوار خاتم باز نستانی ز دیو
کی ترا فرمان برد دام و دد و دیو و پری
بی پدر فرزندی لاهوت باید چون مسیح
هر که زو برگشت با ناسوت یابد دختری
اختر نیکوت باید بر سپهر دین برآی
زان که اندر دور او طالع بود نیک اختری
باز خر خود را ز خود زیرا که نبود تا ابد
تا تو خود را مشتری باشی ترا دین مشتری
چون ترا دین مشتری شد مشتری گوید ترا
کای جهان را دیدن روی تو فال مشتری
چون بدین باقی شدی بیش از فنا مندیش هیچ
زهره دارد گرد کوثروار گردد ابتری
چو تو «لا» را کهتری کردی پس از دیوان امر
جز تو ز «الا الله» که خواهد یافت امر مهتری
چون در خیبر به جز حیدر نکند از بعد آن
خانهٔ دین را که داند کرد جز حیدر دری
عقل و دین و ملک و دولت باید ار نی روزگار
کی دهد هر خوک و خر را ره به قصر قیصری
اندرین ره صد هزار ابلیس آدم روی هست
تا هر آدم روی را زنهار کآدم نشمری
غول را از خضر نشناسی همی در تیه جهل
زان همی از رهبران جویی همیشه رهبری
برتر آی از طبع و نفس و عقل ابراهیم وار
تا بدانی نقشهای ایزدی از آزری
از دو چشم راست بین هرگز نخیزد کبر و شرک
شرک مرد از احولی دان کبر مرد از اعوری
در بهار چین دو یابی در بهار دین یکی است
حملهٔ باز خشین و خندهٔ کبک دری
پادشاهی از یکی گفتن به دست آید ترا
کز دو گفتن نیست در انگشت جم انگشتری
گرچه در «الله اکبر» گفتنی تا با خودی
بندهٔ کبری نه بندهٔ پادشاه اکبری
آفتاب دین برون از گنبد نیلوفریست
پر بر آر از داد و دانش بو کزو بیرون پری
ورنه هرگز کی توان کرد آفتاب راه را
از فرود گنبد نیلوفری نیلوفری
از درون خود طلب چیزی که در تو گم شدست
آنچه در بند گم کردی مجو از بر دری
روی گرد آلود برزی او که بر درگاه او
آبروی خود بری گر آب روی خود بری
در صف مردان میدان چون توانی آمدن
تا تو در زندان خاک و باد و آب و آذری
خاک و باد و آب و آذر چار پاره نعل ساز
تا چنان چو هفت کشور نه فلک را بسپری
نام مردی کی نشیند بر تو تا از روی طمع
چون زنان در زیر این نیلاب کرده چادری
جسم و جان را همچو مریم روزه فرمای از سحر
تا در آید عیسی یک روزه در دین گستری
تا بشد نفس سخنگوی تو در درس هوس
ای شگفتی تو گر از اصلاح منطق بر خوری
دین چه باشد جز قیامت پس تو خامش باش از آنک
در قیامت بی زبانان را زبان باشد جری
این زبان از بن ببر تا فاش نکند بیهده
سرسر عاشقان در پیش مستی سرسری
کم نخواهد بود چون دفتر سیه رویی ترا
تا به جان خامهٔ هوس را کرد خواهی دفتری
زان فصاحتها چه سودش بود چون اکنون ز حق
«اخسوافیها» شنید اندر جهنم بحتری
شاعری بگذار و گرد شرع گرد از بهر آنک
شرعت آرد در تواضع شعر در مستکبری
خود گرفتم ساحری شد شاعریت ای هرزهگوی
چیست جز «لا یفلح الساحر» نتیجهٔ ساحری
رمز بی غمزست تاویلات نطق انبیا
غمز بی رمزست تخییلات شعر و شاعری
هرگز اندر طبع یک شاعر نبینی حذق و صدق
جز گدایی و دروغ منکری و منکری
هر کجا ز زلف ایازی دید خواهی در جهان
عشق بر محمود بینی گپ زدن بر عنصری
فتنه شد شعر تو چون گوسالهٔ زرین یکی
«لامساس» آواز در ده در جهان چون سامری
کی پذیرد گرچه تشنه گردد از هر ابتر آب
هر کرا همت کند در باغ جانش کوثری
یاوری ز آزاد مردان جوی زیرا مرد را
از کسی کو یار خود باشد نیاید یاوری
همچو آبند این گره مندیش ازیشان گاه خشم
کبرا از باد باشد نه ز خود جوشن دری
همچنین تا خویشتن داری همی زی مردوار
طمع را گو زهر خند و حرص را گو خون گری
شاد بادی همچنین هر جا که باشی مرد باش
مر زغن را بخش سالی مادگی سالی نری
جاه و جان و نان و ایمان ننگری داد و دهد
پس مگو سلطان و سلطان تنگری گو تنگری
چند گویی گرد سلطان گرد تا مقبل شوی
رو تو و اقبال سلطان ما و دین و مدبری
حرص و شهوت خواجگان را شاه و ما را بندهاند
بنگر اندر ما و ایشان گرت ناید باوری
پس تو گویی این گره چاکری کن چون کنند
بندگان بندگان را پادشاهان چاکری
کیست سلطان؟ آنکه هست اندر نفاذ حکم او
خنجر آهنجانش بحری ناوک اندازان بری
تو همی لافی که هی من پادشاه کشورم
پادشاه خود نه ای چون پادشاه کشوری
در سری کانجا خرد باید همه کبرست و ظلم
با چنین سر مرد افساری نه مرد افسری
ای به ترک دین به گفتن از سر ترکی و خشم
دل بسان چشم ترکان کرده از گند آوری
همچنین ترکی همی کن تا به هر دم نابغه
گوید اندر مغز تاریک تو کای کافر فری
باش تا چون چشم ترکان تنگ گردد گور تو
گرچه خود را کور سازی در مسافت صد کری
هفت کشور دارد او من یک دری از عافیت
هفت کشور گو ترا بگذار با من یک دری
ای دریده یوسفان را پوستین از راه ظلم
باش تا گرگی شوی و پوستین خود دری
بر تو هم آبی برانند از اثیر دوزخی
از تو هم گردی برآرند ار محیط اغبری
تو چو موش از حرص دنیا گربهٔ فرزند خوار
گربه را بر موش کی بودست مهر مادری
ای گلوی تو بریده از گلو یک ره بپرس
کای گلو با من بگو تو خنجری یا حنجری
قابل فیض خرد چون نفس کلی کرد از آنک
از خرد در نفع خیری دایم و دفع شری
پوستین در گلخنی اندر کشید ارکان و تو
عشقبازی در گرفتی با وی و هم بستری
سیم سیمای تو برده سیمبر خوانی ز جهل
سیمبر را از سر شهوت مگو سیمینبری
بی خرد گرکان زر داری چو خاک اندر رهی
با خرد گر خاک ره داری چو کان اندر زری
از خرد پر داشت عیسا زان شد اندر آسمان
ور خرش را نیم پر بودی نماندی در خری
اشتر ار اهل خرد بودی درین نیلی خراس
کار او بودی به جای اشتری روغن گری
چیست جز قرآن رسنهای الاهی مر ترا
تا تو اندر چاه حیوانی و شهوانی دری
با رسنهای الاهی چرخها گردان و تو
تن زده در چاه و کوهی بر سر کاهی بری
چون رسنهای الهی را گذر بر چنبرست
پس تو گر مرد رسن جویی چرا چون عرعری
از برای او چو چنبر پای بر سر نه یکی
کاین چنین کردند مردان آن رسن را چنبری
تا به خشم و شهوتی بر منبر اندر کوی دین
بر سر داری اگرچه سوی خود بر منبری
هر دو گیتی را نظام از راستی دان زان که هست
راستی میخ و طناب خیمهٔ نیلوفری
هیچ رونق بود اندر دین و ملت تا نبود
ذوالفقار حیدری را یار دست حیدری
راستی اندر میان داوری شرطست از آنک
چون الف زو دور شد دوری بود نه داوری
زاء زهدت کرد با نون نفاق و حاء حرص
تا نمودی زهد بوذر بهر زر نوذری
ز پی رد و قبول عامه خود را خر مکن
زان که کار عامه نبود جز خری یا خر خری
گاو را دارند باور در خدایی عامیان
نوح را باور ندارند از پی پیغمبری
ای سنایی عرضه کری جوهری کز مرتبت
او تواند کرد مرجان عرض را جوهری
چشم ازین جوهر همی برداشت نتوان از بها
کنکه بی چشمست بفروشد به یک جو جوهری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن به نقد و بررسی مفاهیم دین، دنیا و عقل میپردازد. او به سنایی توصیه میکند که باید از جاهطلبی و شهوتهای دنیوی دوری کند و بر جنبههای فکری و معنوی خود تمرکز کند. به او هشدار میدهد که دنیا فریبنده و پر از دیوانگی است و انسانی که در جستجوی حقیقت است، باید خود را از دنیای مادی جدا کند و تنها به خداوند و حقیقت دین توجه کند.
شاعر به این نکته اشاره میکند که هر انسانی باید از خود بپرسد که آیا در جستجوی حقیقت و نور است یا در پی مال و جاه. او همچنین بر اهمیت راستی و صداقت در دین تأکید میکند و یادآور میشود که نمیتوان با دروغ و فریب در مسیر دین قدم برداشت. در نهایت، او به سنایی سفارش میکند که خود را از وابستگیهای دنیوی آزاد کند و در جستجوی کمال و حقیقت باشد.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی سروری و رهبری را تجربه کنی، باید از خودخواهی و غرور دور شوی، زیرا بیسری با کلاه، نزد خردمندان هیچگونه ارزشی ندارد.
هوش مصنوعی: اگر به میدان جنگ میآیی، کلاه خودت را از سرت بردار و به دیگران نشان بده که در این عرصه، مردانگی و شجاعت اهمیت دارد.
هوش مصنوعی: اگر کسی در مسیر موفقیت و سربلندی قرار نگیرد، حتی خطر مرگ نیز میتواند به سادگی او را از دستاوردهایش محروم کند و همین امر نشان دهنده عدم امنیت و عدم ماندگاری در این راه است.
هوش مصنوعی: در جهان، نیروهای شیطانی زیادی وجود دارند و تو باید تحت رهبری دین و اصولی که از آن به عنوان سلطانی بزرگ یاد میشود، زندگی کنی و نگران نیروی دشمنان نباشی.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به تضاد بین ارزشهای معنوی و دنیوی اشاره میکند. به طور کلی، او میگوید که پیروی از اصول و معارف دین حسین (ع) به عنوان یک الگوی اخلاقی و انسانی مهم است، در حالی که تمایل به دنیا و خواستههای نفسانی (نعمتهای مادی) مانند عشق به پول و لذت، انسان را به لبه تاریکی میکشاند. این تضاد نشاندهنده انتخابهای انسان بین راست یا دروغ، ارزشهای الهی یا دنیوی است. در نهایت، شاعر به نقد حالتی میپردازد که برخی افراد در عین پرورش و نگهداری از لذتهای مادی، از اصول فکری و روحی غافل میمانند.
هوش مصنوعی: اگر تو بر یزید و شمر لعنت میفرستی، پس باید هر کس را که مانند حسین توست و به ظلم و ستم میافتد، نیز لعنت کنی.
هوش مصنوعی: اگر میخواهی به دنیای دیگر و به حقایق عمیقتر دست یابی، باید به قوانین و آداب آن دنیا پیروی کنی. زیرا افرادی که از این قوانین سرپیچی میکنند، در حقیقت مانند دیوانگان و مردگان هستند، حتی اگر از نظر عقلانی به نظر برسند.
هوش مصنوعی: چشمهای که به زندگی و حیات تو کمک میکند، باید humble و متواضع باشد، مثل خضر که نماد حکمت و زندگانی است. در غیر این صورت، یا باید به خودت توجه کنی یا به قدرت و تواناییهای بزرگتر از خودت.
هوش مصنوعی: اگر به دنبال دینی همچون دین جعفری هستی، تلاش کن؛ زیرا که هیچچیز نمیتواند همزمان هم پول و ثروت باشد و هم دین و ایمان جعفری.
هوش مصنوعی: وقتی که تو دین را به دنیا واگذار کردی، در مسیر دین چگونه میتوان به پنج حس و هفت عضو فرمانبرداری کرد؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که مانند سلیمان بر دیوان و موجودات رذل تسلط نداری و قادر به فرمانبرداری آنها نیستی، هیچ چیز با تو همکاری نخواهد کرد.
هوش مصنوعی: فرزندی که پدر ندارد، باید در تجلی آسمانی باشد، مانند مسیح. هر کسی که از او دور شود، در دنیای مادی میتواند دختری را بیابد.
هوش مصنوعی: ستاره خوبی باید در آسمان دین طلوع کند، زیرا در دور او سرنوشت خوبی وجود دارد.
هوش مصنوعی: تلاش نکن به دنبال چیزهایی باشی که برای تو نیستند؛ چرا که در نهایت فقط خودت مسئول زندگیات هستی. اگر خودت را به درستی بشناسی و به او بها بدهی، میتوانی به رویاهایت دست یابی.
هوش مصنوعی: وقتی که ایمان و اعتقاد به تو به یک خریدار تبدیل میشود، آن خریدار به تو میگوید: ای کسی که دیدن روی تو به معنای سرنوشت این جهان است.
هوش مصنوعی: اگر به بقای واقعی رسیدی، دیگر نگران فنا و نابودی نباش. هیچکس قدرت ندارد به شکلی که کوثر، خود را به مرتبهی والایی برساند و نقصی در خود داشته باشد.
هوش مصنوعی: وقتی تو نشان کردی که «نه» (عدم) را کوچک شمردی، پس از آن در دنیای امور، جز از «جز خدا» کسی نمیتواند بالاترین مقام را به دست آورد.
هوش مصنوعی: وقتی در قلعه خیبر، تنها حیدر است که میتواند در نبردی پیروز شود، پس از آن هیچکس نمیتواند به جز او در پاسداری از دین و برپا داشتن خانهی دین موفق باشد.
هوش مصنوعی: عقل، دین، کشورداری و حکومت باید وجود داشته باشد، وگرنه در این روزگار، هر کسی، حتی پستترین افراد، میتواند به مقامهای بالا و قصرهای سلطنتی دست یابد.
هوش مصنوعی: در این مسیر، هزاران ابلیس با ظاهری شبیه آدمها وجود دارند. پس هر کسی باید مراقب باشد که مبادا او را به حساب آدم و انسان بودنش نیاورند.
هوش مصنوعی: اگر غول را از شخصیتهای بزرگ و آموزنده نشناسی، در سرگردانی و نادانی خود نمیتوانی به درستی راه را پیدا کنی و همیشه به دنبال رهبری هستی.
هوش مصنوعی: از خودت بالاتر برو و فراتر از طبع و نفس و عقل بایست، مانند ابراهیم، تا بتوانی نشانهها و نقشهای الهی را از آزری تشخیص دهی.
هوش مصنوعی: از دو چشم سالم و درست، هرگز فریب و خودپسندی به وجود نمیآید. شخصی که از روی نادانی و ضعف خود را برتر از دیگران ببیند، مانند کسی است که دارای نقصی در بینایی است.
هوش مصنوعی: در بهار چین، دو چیز زیبا و دلانگیز وجود دارد؛ یکی زیباییها و شگفتیهای طبیعت و دیگری ابعاد معنوی و روحانی. در ادامه، تضاد دو حس متفاوت را هم نشان میدهد: یکی حمله و تهاجم که میتواند به معنای تهدید و خطر باشد و دیگری خندهٔ آزاد و خوشحال کبک دری که نماد آرامش و شادی است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی مانند یک پادشاه به قدرت و عظمت برسی، باید از تنها گفتن و یک صدایی شروع کنی. زیرا با دو صدایی و دوگانگی نمیتوانی به جایگاه والایی دست یابی، همانطور که انگشتری که در انگشت جم است تنها به یک انگشت تعلق دارد و به دو انگشت تقسیم نمیشود.
هوش مصنوعی: با وجود اینکه در گفته «الله اکبر» مفاهیمی وجود دارد، اما باید به خودشناسی اهمیت داد و دانست که بنده خداوند بزرگ هستیم نه بنده یک پادشاه earthly.
هوش مصنوعی: نور و روشنی دین مانند آفتابی است که از گنبد نیلوفری بیرون آمده است. بالهایت را باز کن و از علم و دانش بهره ببر، زیرا این منبع به تو قدرت و انرژی میدهد.
هوش مصنوعی: اگر نه اینکه کسی توانایی درک صحیح از واقعیتها و زیباییهای زندگی را نداشته باشد، هرگز نمیتواند نور و روشنی را از سادگی و زیباییهای حقیقی تشخیص دهد.
هوش مصنوعی: در درون خود به دنبال چیزی باش که در وجودت ناپدید شده است. آنچه را که گم کردهای، از دیگران نخواه و به جستجوی درون خود بپرداز.
هوش مصنوعی: اگر کسی به درگاه او نرود و خودش را در موضع ذلت قرار دهد، باید بداند که آبرو و شخصیت خود را از دست داده است. اگر آبروی خود را نریزد، نباید امید داشته باشد که او به او توجه کند.
هوش مصنوعی: اگر بخواهی در صف مردان دلیر و شجاع قرار بگیری، باید از قیدهایی مانند زمین، باد، آب و چیزهای دیگر که تو را محدود میکنند، رها شوی.
هوش مصنوعی: به عناصر زمین، هوا، آب و آتش بپرداز و آنها را به زینتی شبیه به نعل درآور تا شاید بتوانی مانند هفت کشور، آسمان را در دست بگیری.
هوش مصنوعی: آیا نام مردی بر تو خواهد نشست که تنها به خاطر هوس، مانند زنان، در پسپرده پنهان شود؟
هوش مصنوعی: بدن و روح را مانند مریم به روزه داری فرمان بده از صبح تا زمانی که عیسی روزهدار در دین ظهور کند.
هوش مصنوعی: تا زمانی که سخن گفتن تو تحت تاثیر خواستههای نفسانی قرار گیرد، شگفتانگیز است که اگر از اصول درست و منطقی هم دور شوی.
هوش مصنوعی: دین چه چیزی جز روز قیامت است؟ بنابراین بهتر است در مورد آن صحبت نکنی، زیرا در آن روز کسانی که زبان ندارند، زبان پیدا میکنند و میتوانند سخن بگویند.
هوش مصنوعی: این زبان را باید کاملاً زیر و رو کرد تا نتواند به صورتی بیهوده و بیمورد، راز عاشقان را در حالت مستی فاش کند.
هوش مصنوعی: نمیتوانی از یادها و خاطرات تلخ خود رها شوی، چرا که هر چه قدر هم که بخواهی با آرزوها و تمایلات خود ثبتنام کنی، یادآوری آن لحظات همچنان همراه تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: از آن سخنان زیبا و شیوایش چه فایدهای داشت، وقتی که اکنون در جهنم از حق شنید که «بدانید، دور باشید!»
هوش مصنوعی: شاعری را برگزین که به دین و قوانین مذهبی پایبند باشد، تا با آثارش تواضع و فروتنی را به نمایش بگذارد و بر فخر و نخوت غلبه کند.
هوش مصنوعی: من خود را به ممارست و تمرین در شعر رساندهام، ای کسی که بیهوده سخن میگویی؛ مگر جز این است که نتیجهٔ جادوگری این است که جادوگر به پایان نمیرسد؟
هوش مصنوعی: رمز رهایی از غمها در تفاسیر سخنان پیامبران نهفته است، در حالی که تخیلات و تصویرسازیهای شعر و شاعری بدون رمز و راز، حاوی غم و اندوه هستند.
هوش مصنوعی: هرگز در ذات یک شاعر نمیتوانی صداقت و مهارت واقعی را ببینی، جز اینکه در آن به گدایی و دروغگویی پرداخته باشد.
هوش مصنوعی: هر جا که زلف ایاز را ببینی، در دنیا عشق، محمود را خواهی دید که در حال گفتگو با عنصری است.
هوش مصنوعی: شعرت به اندازه یک گوساله طلایی، باعث فتنه و آشفتگی شده است. صدای تو در دنیا مثل صدای سامری به گوش میرسد.
هوش مصنوعی: هر کس که به دنبال کمال و رشد روحی باشد، هرچند در سختی و بیآبی باشد، نمیتواند از چیزهای بیارزش بهرهمند شود. در واقع، هر کسی که در تلاش است و اراده قوی دارد، میتواند به نعمتهای بزرگ و معنوی دست یابد.
هوش مصنوعی: کمکی از مردان آزادخواه بخواه؛ زیرا مرد، به کسی که یار او باشد، نیازی به یاری ندارد.
هوش مصنوعی: نگران نباش که مانند آب، این گرهها به خودی خود گشوده میشوند. گاهی اوقات خشم و اندوه به دلایل خارجی به ما میرسد و نه به خاطر خودمان.
هوش مصنوعی: هرگاه که میخواهی خودت را حفظ کنی، همچون مردی محکم و عزمدار باشد. به طمع و حریص بودن به چشم زهرآلود و خون ریز نگاه کن.
هوش مصنوعی: شاد باشی و هر کجا که هستی، مردی باش. اگر در گذشته، سالی حاصلخیزی را تجربه کردهای، امسال هم ممکن است به باروری و تولید مثل بپردازی.
هوش مصنوعی: به مقام و زندگی و روزی و ایمان توجه نکن، زیرا همگان در حال دریافت و پرداخت هستند. پس به مقام و ثروت کسی حسد نبر و به فکر آن نباش.
هوش مصنوعی: چند بار باید دور سلطان بچرخی تا اینکه توجه او به تو جلب شود، و سپس برکت و خوش شانسی سلطان و دین و تدبیر او نصیبت شود.
هوش مصنوعی: حرص و تمایلات نفسانی افراد متمول و ثروتمند باعث سلطه آنها بر ما شده است. به ما نگاه کن و به آنها، اگر باور نداری که این چنین است.
هوش مصنوعی: بنابراین، تو هم بایستی مانند بندگانی که در خدمت پادشاهان هستند، خود را خدمتگزار و آمادهی خدمت کنیم.
هوش مصنوعی: سلطان کیست؟ کسی که در تأثیرگذاری و اجرای دستوراتش، به اندازهای قوی و مؤثر است که مانند خنجری آهنین عمل میکند و توانایی برش و نفوذ در عمق امور را دارد.
هوش مصنوعی: تو همواره ادعا میکنی که من پادشاه کشورم، اما تو حتی پادشاه خودت هم نیستی، زیرا هنوز به اندازه یک پادشاه واقعی قدرت و اقتدار نداری.
هوش مصنوعی: انسان باید با خرد و دانش زندگی کند و از غرور و ظلم دوری جوید. فردی که با این اصول زندگی نمیکند، تنها به ظاهری مردانه میماند و از حقیقت دور است.
هوش مصنوعی: ای کسی که به خاطر سخنانت به دین پشت کردی و به خاطر خشم دل، همانطور که چشمان ترکان مینوازد، دیگران را از گند و زشتی خودت آگاه میکنی.
هوش مصنوعی: سعی کن به خوبی با دیگران گفتوگو کنی تا به هر لحظه، دانشمندی در ذهن تاریک تو بگوید که ای کافر، خود را بهتر بشناس.
هوش مصنوعی: بگذار تا وقتی که چشمان ترکها تنگ و باریک میشود، کمی صبر کن. حتی اگر خودت را نادیده بگیری، با فاصلهای که میان تو و دیگران وجود دارد، این گور تو خواهد بود.
هوش مصنوعی: او به چندین سرزمین و ملکه دسترسی دارد، اما من تنها یک راه به سوی آسایش و راحتی دارم. به من بگو که آیا میتوانی در این مسیر با من همراه شوی؟
هوش مصنوعی: ای کسی که یوسفها را از روی ظلم و ستم میدرانی، سعی کن مانند گرگی شوی و از پوستین خود رهایی یابی.
هوش مصنوعی: اگر برای تو آب گرم و سوزان دور کنند، تو هم میتوانی از خود گرد و غبار سنگینی به جا بگذاری، حتی اگر در محیطی آلوده و کثیف باشی.
هوش مصنوعی: تو مانند موشی هستی که به خاطر حرص و طمع دنیا، خود را در مقابل گربه قرار میدهی. اما آیا گربهای که فرزندش را عوض بر موش فرض کرده، میتواند احساس مادری نسبت به او داشته باشد؟
هوش مصنوعی: ای گلو، تو که بریدهای، از کسی بپرس که آیا تو خنجری هستی یا یک حنجره.
هوش مصنوعی: وقتی که عقل به کمال خودش میرسد، میتواند به طور پیوسته به نفع انسانها و دوری از بدیها کمک کند.
هوش مصنوعی: در گوشهای از خانۀ سرد، پردهای از پوستین آویخته شده و تو با عشق و محبت خود در حال نزدیکی و ارتباط با او هستی.
هوش مصنوعی: چهره نیکوی تو، زیبایی و جذابیتی دارد که انسان را به خود جذب میکند و نباید دربارهی عاشق شدن نادان و کور، به خاطر هوس، چیزی بگویی.
هوش مصنوعی: اگر کسی بیخرد باشد و ثروت مانند طلا داشته باشد، چون خاکی در راه است. اما اگر کسی خردمند باشد و حتی خاکی در راه داشته باشد، ارزش او مانند درونی است که پر از طلاست.
هوش مصنوعی: عیسی به دلیل عقل و فهم بالایی که داشت به آسمان رفت. اما اگر او هم مانند یک خر میبود و تنها نیمی از آن را داشت، در وضعیت خود باقی میماند.
هوش مصنوعی: اگر شتر اهل خرد و عقل بود، در این محیط نیلی خراسان، کار او به جای شتر روغنگیری میبود.
هوش مصنوعی: این جمله بیان میکند که آیا چیزی جز قرآن وجود دارد که بتواند تو را از افتادن در چنگالهای حیوانی و شهوانی نجات دهد. قرآن به عنوان یک راهنما و وسیلهای الهی به شمار میآید که تو را از تاریکیها و وسوسههای دنیوی رها میکند و به سوی نور و حقیقت هدایت مینماید.
هوش مصنوعی: با کمک و راهنمایی الهی، زندگی را به حرکت درآور و تو در حالتی قرار گرفتهای که به راحتی میتوانی از مشکلات و موانع عبور کنی.
هوش مصنوعی: اگر تو در مسیر الهی قدم میزنی و به اصول و راههای آن آشنا هستی، چرا باید مانند کسی بیهدف و سرگردان رفتار کنی؟ در این صورت بهتر است با اراده و قاطعیت جلو بروی.
هوش مصنوعی: برای او مثل چنبر که بر سر میزند، نه تنها یکی، بلکه اینگونه مردان آن طناب را به چنبر تبدیل کردند.
هوش مصنوعی: اگرچه در مجلسی از علم و دین سخنرانی میکنی و ظاهر خود را حفظ کردهای، اما در دل خود خشم و تمایلات نفسانی داری.
هوش مصنوعی: هر دو جهان را بر اساس راستگویی اداره کن، چرا که راستی، پایه و اساس ثبات و استحکام زندگی است.
هوش مصنوعی: هیچیک از شکوهها و زیباییهای دین و ملت وجود نداشت تا زمانی که یار ذوالفقار حیدری (علی) نبود.
هوش مصنوعی: در قضاوت و داوری، صداقت و راستگویی بسیار مهم است، زیرا زمانی که از حقیقت فاصله بگیریم، نمیتوانیم قضاوت درستی انجام دهیم. اگر از واقعیت دور شویم، دیگر نمیتوانیم درباره مسائل به درستی تصمیم بگیریم.
هوش مصنوعی: زهد تو را با نفاق و حرص به نمایش گذاشت تا زهد بوذر را برای به دست آوردن زر نوذری نشان بدهی.
هوش مصنوعی: برای جلب توجه مردم عادی خودت را کوچک و بیارزش نکن، چون کار مردم معمولی فقط به کارهای بیهوده و سطحی مربوط میشود.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که مردم عادی به وجود خدا و خدایان باور دارند، اما در عین حال به پیامبران و آموزههای آنها همچون نوح اعتقادی ندارند. به عبارتی، آنها به بعضی اعتقادات عمومی و مرسوم پایبندند، ولی به آموزههای خاصی که از سوی پیامبران عرضه شده، توجهی نمیکنند.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به سنایی اشاره میکند و او را دعوت میکند تا شکوه و بزرگی خود را نشان دهد. او بیان میکند که سنایی دارای ویژگیها و ارزشی است که میتواند حتی چیزهای معمولی و ناچیز را به جواهراتی با ارزش تبدیل کند. بهعبارتی، توانایی سنایی و مقام او به حدی است که میتواند هر چیزی را به کمال و زیبایی برساند.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که وقتی کسی قدرت دیدن و درک ارزش چیزها را نداشته باشد، نمیتواند به درستی از آنها بهرهبرداری کند. ارزش واقعی اشیاء به توانایی ما در شناخت و درک آنها وابسته است. بنابراین، بدون چشم و بصیرت، نمیتوان به درستی از چیزها بهرهمند شد یا آنها را به درستی ارزیابی کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.