توبهٔ من جزع و لعل و زلف و رخسارت شکست
دی که بودم روزهدار امروز هستم بتپرست
از ترانهٔ عشق تو نور نبی موقوف گشت
وز مغابهٔ جام تو قندیلها بر هم شکست
رمزهای لعل تو دست جوانمردان گشاد
حلقههای زلف تو پای خردمندان ببست
ابروی مقرونت ای دلبر کمان اندر کشید
ناوک مژگانت ای جانان دل و جانم بخست
با چنان مژگان و ابرو با چنان رخسار و لب
بود نتوان جز صبور و عاشق و مخمور و مست
پارسایی را بود در عشق تو بازار سست
پادشاهی را بود در وصل تو مقدار پست
جز برای تو نسازم من ز فرق خویش پای
جز به یاد تو نیارم سوی رطل و جام دست
شادی و آرام نبود هر کرا وصل تو نیست
هر کرا وصل تو باشد هر چه باید جمله هست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره عشق و تأثیر آن بر زندگی شاعر است. شاعر اعتراف میکند که عشقی عمیق او را از مسیر درست خارج کرده و در حال حاضر تحت تأثیر زیباییهای محبوبش قرار گرفته است. او به شکستهایش در برابر عشق اشاره میکند و بیان میدارد که در این عشق تنها صبر و دیوانگی نصیبش شده است. همچنین، او بیان میکند که در عشق محبوبش ارزش و مقام واقعی انسانها تغییر میکند و هیچ چیز جز عشق و یاد محبوب برای او اهمیت ندارد. در نهایت، شاعر میگوید که برای هر کسی که به وصال محبوب نرسد، شادی و آرامش وجود ندارد.
هوش مصنوعی: من به خاطر زیبایی و جذابیتهای ظاهریات، به عبادت و توبهام پشت کردم. دیروز به روزهداری و پرهیزگاری مشغول بودم، اما امروز تحت تأثیر عشق تو به بتپرستی و دلباختگی افتادهام.
هوش مصنوعی: از عشق تو، روشنایی پیامبر متوقف شد و از میخانهٔ تو، چراغها شکسته شدند.
هوش مصنوعی: زیبایی و جذابیت تو، هم برای دلیران راهی فراهم کرده و هم برای عاقلان و خردمندان، به نوعی دردسر و مشکل ایجاد کرده است.
هوش مصنوعی: ای محبوب، ابروهای قوسدار تو همچون کمان کشیده شده و تیر مژگانت جانم را به تیرگی خود تسخیر کرده است و من جان و دل خودم را به تو تقدیم کردم.
هوش مصنوعی: با چنین مژگان و ابرو و با چنین چهره و لب، نمیتوان حالتی جز صبوری و عشق و مستی را تجربه کرد.
هوش مصنوعی: افرادی که به عشق تو مشغولند، در کار خود به سادگی و راحتی هستند، اما کسی که در وصل تو قرار دارد، ارزشش از دیگران کمتر است.
هوش مصنوعی: من تنها برای تو زندگی میکنم و تمام وجودم را وقف تو کردهام. فقط به یاد تو قدم میزنم و به خاطر تو به میخانه و نوشیدنی میروم.
هوش مصنوعی: هر کسی که به وصال تو نرسیده، نه شادی دارد و نه آرامش. اما هر که به وصال تو دست یافته، همه آنچه که باید و لازم است را دارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
ای شهی کز مهر تو چون بهرمان گردد چمست
جام می بستان که عید فرخ و جشن جمست
چون جمت با دادیار و ملک نارفته ز چنگ
رخ ز می بیجاده رنگ و دل ز ناز و نوش مست
با رضای تو ولی را خار گردد چون حریر
[...]
رای نورانی او جز آفتاب چرخ نیست
زانکه نورش در جهان نزدیک هست و دور هست
هفت کشور در خط فرمان سلطان سنجرست
هفتگردون در کف پیمان سلطان سنجر است
جز خداوندی که عالم بندهٔ تقدیر اوست
کیست در عالم که او سلطان سلطان سنجر است
گرچهگیتی روشنیگیرد ز نور آفتاب
[...]
تاج دین محمودبن عبدالکریم است آنکه هست
از می احسان او گیتی پر از هشیار روست
صاحب دیوان استیفا که اهل فضل را
اندر او اهلیت صاحب قرانی بود و هست
از دوات کله گیسوی منیر افسر بکلک
[...]
ای خدا آیینۀ روی جمالت این دل است
جان ما برگ گلست و عشق تو چون بلبل است
در جمال نور تو خود را ببینم بیوجود
بس درین عالم مراد هر یکی خود حاصل است
در ازل موجود بودم سایه مر نور ترا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.