پیر شد طبع جهان از گردش گردون پیر
تیر زد بر خیل گرما لشکر سرمای تیر
تا هوا سنجاب پوشید و حواصل کوهسار
گلبن از دیبا برهنه است و گلستان از حریر
حُلّه بافان را برون کردند گویی از چمن
زند وافان را زبان بستند گویی از صفیر
بوستانی کاو پر از زنگار بود و لاجورد
لاجوردش زعفران گشته است و زنگارش زریر
زاغ باز آمد به باغ و احتساب اندر گرفت
عندلیب از بیم او نه بم همی سازد نه زیر
صیقلی دیدی کجا روشن کند حَرّاقه را
ماغ و مرغابی برآن گونه است بر روی غدیر
در سفال تیره دهقان کدیور شیره ریخت
تاسر کهسار گشت از رنگ آن شیره چو شیر
نیست هنگام بهار و نامدست از کوه سیل
پس چرا سیلاب را ماند به خم اندر عصیر
گلبنی بر روید اکنون در میان خانهها
بیخ او در منقل و کانون و شاخ اندر اثیر
زاهن و سنگش نسب وز ظلمت ونورش سَلَب
اصلش از مرجان و لعل و فرعش از قطران و قیر
باد و آب و خاک زیر مرکز او آمده
مرکز او زیر رای شهریار شهرگیر
تاج شاهان ارسلان ارغو سر سلجوقیان
شاه نیکو رسم عالی همت روشن ضمیر
خاتم و تاج و سریر او را همی زیبدکه هست
از هنرمندی سزای خاتم و تاج و سریر
صد جهان باید همی تا گیرد او زیر نگین
زانکه پیش همت او یک جهان باشد حقیر
شهریار بینظیرست او که از خلق جهان
برگزید و برکشیدش کردگار بینظیر
در جهان او را نظیری یافتن ناممکن است
مرد دانا گرد ناممکن نگردد خیر خیر
مهر پیروزی و بهروزی به زیر مهر اوست
کاو به پیروزی مشارست و به بهروزی مشیر
نشنود جز راستی گوش کرام الکاتبین
چون به وقت مدح او از نوک کلک آید صریر
دین از او با قوّت و دنیا از او با قیمت است
زانکه او مر دین و دنیا را مُعین است و نصیر
از خلافش یا بسوزد خون دل یا بفسرد
هست پنداری خلاف او سموم زمهریر
یاری دنیا و دین را خسروی باید شجاع
نقد دینار و درم را ناقدی باید بصیر
هرکه اندر دولت و ملت بود بدخواه او
یا به تیغش کشته گردد یا بمیرد در زَحیر
یک تن است او لیکن اندر چنبر فرمان او
صد هزاران تن فزونند از صغیر و از کبیر
امتی را یک نبی بس ملتی را یک کتاب
عالمی را یک ملک بس لشکری را یک امیر
ای جهانگیری که از عدلت قوی گردد ضعیف
ای جهان بخشی که از جودت غنی گردد فقیر
چون مسلمانی عزیزی چون خرد بایستهای
چون جوانی در خوری چون زندگانی ناگزیر
چشم یعقوب ضریر از روشنایی بهره یافت
چون ز یوسف با بشارت سوی او آمد بشیر
عدل تو همچون بشیرست و تو همچون یوسفی
روزگارت مضطرب چون چشم یعقوب ضریر
هست چون بحر غزیر اندر مدیحت طبع من
گوهر آرم هر زمان پیشت من از بحر غزیر
همچنین گوهر تو را شاید کزو هر ساعتی
عِقد سازد گردن ایام را دست دبیر
تا به گفتار منجم زیر کیوان اندرست
اورْمزد و مهر و ماه و زهره و بهرام و تیر
باد بر هفت آسمان این هفت کوکب را مدام
بر هوای تو قِران و بر مراد تو مسیر
تو ز دشمن کین ستان چون اردشیر از اردوان
دشمن از تو منهزم چون اردوان از اردشیر
مر تو را خالق همیشه دستگیر و کارساز
تو خلایق را همیشه کارساز و دستگیر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن شعری است که به زیباییهای طبیعت و تغییرات فصول میپردازد و از جهان پیر و تجربیات انسان صحبت میکند. شاعر به نسلها و زمانهای مختلف اشاره دارد و از عشق و محبت به شاهی نیکو که به اصلاح و ارتقاء جامعه میپردازد، یاد میکند. او عدالت و خوبیهای این پادشاه را ستوده و به ارتباط عمیق او با مردم اشاره دارد. همچنین، شاعر به قدرت معنوی و دینی این پادشاه و نیازی که به رهبری قوی و بصیر وجود دارد، تأکید میکند تا دنیا و دین در صلح و آرامش باشند. در نهایت، با تشبیهاتی زیبا، مقام پادشاه را ستایش کرده و او را به عنوان منجی و حامی بشریت توصیف میکند.
هوش مصنوعی: جهان به خاطر گذر زمان و تغییراتش، به پیری رسیده است. مانند این که در این وضعیت، نیروی گرما در برابر سردی قرار گرفته و از آن تیر میخورد.
هوش مصنوعی: زمانی که هوا به زیبایی و لطافت سنجابها میماند و درختان کوهسار با شکوفههای زیبا پوشیده شدهاند، درختان گلستان با پارچهای نرم و لطیف مانند حریر به تماشا نشستهاند.
هوش مصنوعی: رفع و رهایی حلاجها و بافندگان را به تصویر کشیده است؛ گویی از باغ بیرونشان کردهاند و در حالی که به صدای آنها گوش نمیدهند، از جنبش و سر و صدای آنها خبری نیست. این توصیف نشاندهنده قطع ارتباط و خاموشی در جایی است که باید حیات و حرکت وجود داشته باشد.
هوش مصنوعی: یک باغی که قبلاً پر از زنگار و کهنگی بود، حالا رنگ و بویی جدید گرفته و لاجوردیاش به زعفران تبدیل شده و زنگارش به زریر (طلایی) تغییر یافته است.
هوش مصنوعی: زاغ به باغ برگشت و به حساب و کتاب افتاد و بلبل به خاطر ترس از او نه میخواند و نه در پنهانی مینواخت.
هوش مصنوعی: آیا دیدهای که چگونه جرقههای آتش میتوانند بر سطح آب دریاچهای با رنگ و شکل خاصی نمایان شوند؟ مانند ماغ و مرغابی که بر روی آب نشستهاند.
هوش مصنوعی: دهقان کدیور در سفال تیرهاش شیرهای ریخت تا اینکه رنگ آن شیره باعث شد که کوهها از نظر رنگ به شیر شباهت پیدا کنند.
هوش مصنوعی: بهار فرا نرسیده و برفها هنوز از کوهها ذوب نشدهاند، پس چرا آب در داخل خم (ظرف) باقی مانده و جاری نمیشود؟
هوش مصنوعی: گلهای خوشبو اکنون در میان خانهها میشکفند، ریشهاش در آتشگاه و نور و شاخهاش در فضاست.
هوش مصنوعی: این بیت به نوعی به تضاد و همجواری عناصر مختلف اشاره دارد. گفته میشود که سنگ و زهره به هم نسبت دارند، و در عین حال، نور و ظلمت نیز به هم مرتبطاند. اینجا گفته میشود که اصل و بنیاد برخی چیزها از مواد ارزشمندی چون مرجان و لعل است، در حالی که شاخهها و فرعیات آنها تحت تأثیر مواد دیگری مانند قطران و قیر قرار دارد. به طور کلی، این مضمون میتواند به وجود دوگانگی و تنوع در هستی اشاره کند، جایی که چیزهای اصلی و فاخری در کنار عناصر بَدی و فرعی وجود دارند.
هوش مصنوعی: جریان باد و آب و خاک به مرکز او نزدیک شدهاند و آن مرکز نیز تحت تاثیر اندیشه و تدبیر شهریار قرار دارد که بر سرنوشت شهر نظارت میکند.
هوش مصنوعی: تاج شاهان به نشانه بزرگی و مقام ارسلان ارغو، سرِ یکی از سلسلههای سلجوقی است که دارای صفات نیک و همت عالی و شخصیت روشن و روشنی بخش است.
هوش مصنوعی: او بر روی تخت و با تاج و انگشترش زیباست، زیرا اینها شایسته هنر و عظمت او هستند.
هوش مصنوعی: برای اینکه او را زیر نگین خود بگیرد، باید صد جهان را فراهم کند، چون در برابر اراده و تلاش او، یک جهان هم کوچک و ناچیز است.
هوش مصنوعی: شهریار بینظیر کسی است که خداوند او را از میان تمام مردم برگزیده و به عنوان بهترین انتخاب کرده است.
هوش مصنوعی: در این دنیا پیدا کردن کسی مانند او غیرممکن است، زیرا هیچ کس به اندازه این مرد باهوش و دانا نمیتواند به چنین درجهای از بزرگی دست یابد.
هوش مصنوعی: محبت و موفقیت در زندگی تحت تأثیر وجود او قرار دارد، چون او راهنمایی است برای دستیابی به پیروزی و سعادت.
هوش مصنوعی: گوش نویسندگان الهی، تنها حقیقت را میشنوند و وقتی زمان ستایش او فرامیرسد، صدای قلم به وضوح شنیده میشود.
هوش مصنوعی: دین با قدرت از او نشأت میگیرد و دنیا با ارزش و قیمت به او مربوط میشود، زیرا او یاریدهنده و راهنمای دین و دنیا است.
هوش مصنوعی: اگر کسی بخواهد با او مخالفت کند، یا از شدت ناراحتی قلبش دچار آسیب میشود یا به مرور زمان از بین میرود. گویی که این مخالفت، عذابهای سرد و سختی به دنبال دارد.
هوش مصنوعی: برای حمایت از انسانیت و مذهب، به یک جوانمرد شجاع نیاز است که به خوبی ارزشها و سرمایههای واقعی را بشناسد.
هوش مصنوعی: هرکس که در حکومت و جامعه به فکر بدی برای دیگران باشد، یا به دست ستمگران کشته میشود و یا در خطر مرگ به سر میبرد.
هوش مصنوعی: او یک نفر است، اما در دایره قدرتش، نفرات بسیار زیادی وجود دارند که از افراد کوچک و بزرگ بیشترند.
هوش مصنوعی: هر قوم و ملتی نیاز به یک رهبری دارد که آنها را هدایت کند، مانند نیاز یک کشور به یک فرمانده و یا جامعهای به یک کتاب که راهنمایشان باشد.
هوش مصنوعی: ای کسی که با عدالت خود به ضعیفان قدرت میبخشی، و با سخاوتت، بینوایان را ثروتمند میسازی.
هوش مصنوعی: وقتی که کسی مثل مسلمان عزیز و محترم است، باید از لحاظ عقل و خرد شایسته باشد؛ همچنین باید در جوانی خود، به اندازه و شایسته باشد و زندگیاش نیز ناگزیر و ضروری به جلو برود.
هوش مصنوعی: چشم یعقوب، که کور شده بود، از روشنایی و بینایی بهرهمند شد زیرا بشارتدهندهای از نزد یوسف به سمت او آمد و خبر خوشی به او داد.
هوش مصنوعی: عدالت تو مانند مژدهدهندهای است و تو همانند یوسفی، روزگار تو ناپایدار و آشفته است، همانطور که چشم یعقوب نابینا بود.
هوش مصنوعی: طبع من مانند دریا وسیع است و هر زمان که بخواهم، گوهرهایی از عمق این دریا برای تو میآورم.
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که تو دارای گوهری هستی که به هر ساعتی میتواند روزگار را به زنجیر عطر و زیبایی خود درآورد. این به این معناست که ویژگیها و استعدادهای تو میتوانند سرنوشت و زمان را تحت تأثیر قرار دهند.
هوش مصنوعی: بر اساس سخنان منجم، در زیر برج کیوان، سیاراتی مانند اورمزد، مهر، ماه، زهره، بهرام و تیر وجود دارند.
هوش مصنوعی: باد بر آسمانهای بلند، این هفت ستاره را همیشه به سمت تو هدایت میکند و به آرزوهایت راه مینماید.
هوش مصنوعی: تو چون اردشیر با دشمن خود برخورد میکنی، بهگونهای که دشمن از تو شکست میخورد، همانطور که اردوان از اردشیر سرشکسته بود.
هوش مصنوعی: خالق همیشه در کنار توست و به تو کمک میکند و تو نیز همیشه به خلق خدا یاری میرسانی و به آنها کمک میکنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا سپاه گل هزیمت شد ز خیل ماه تیر
از ترنج افروخت بستان چون سپهر از ماه تیر
با منقط سیب گوئی نار کفته کرده جنگ
این بخست آنرا بتیغ و آن بخست اینرابتیر
کان بتن بر کفته دارد زخمها از تیغ مهر
[...]
مهرگان مهربان باز آمد و عصر عصیر
کنج باغ و بوستان را کرد غارت ماه تیر
بدره بدره زریابی زیر پای هر درخت
توده توده سیم بینی در کنار هر غدیر
از فراق نوبهاران در دل نارست نار
[...]
دی نگاری دیدم اندر راه چون بدر منیر
کز برون گل بود و مشک و از درون می بود و شیر
رخ چو آب اندر شراب و تن چو خز اندر سمن
لب چو لعل اندر نبات و پر چو سیم اندر حریر
دست و بازو چون بلور و عارض و دندان چو در
[...]
ای سنایی جهد کن تا پیش سلطان ضمیر
از گریبان تاج سازی وز بن دامن سریر
تا بدین تاج و سریر از بهر مهرویان غیب
هر زمانی نوعروسی عقد بندی بر ضمیر
با چنین تاج و سریر از بهر دارالمُلکِ سِرّ
[...]
ای مجیر دین ایزد ، کایزدت بادا مجیر
در معالی بی عدیلی ، در مکارم بی نظیر
داعی اعمال را کف جواد تو مجیب
خایف ایام را سعی جمیل تو مجیر
بدسگالان را خلاف امر تو بئس القرین
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.