گنجور

 
سنایی

ای خرد را جمال و جان را زین

ذکر و شعر توام چو دین و چو دین

به دو وزنم ستوده در یک بیت

به دو بحر آب داده از یک عین

من ز شعر تو دیده موسی‌وار

در یکی بیت مجمع‌البحرین

بلبلم خوانده‌ای و سیمرغم

من خود از ناقصی غرب‌البین

پیش چشم و دل عزیز توام

چون همی بینیم به رای العین

گر نیایم بگو سنایی کو

که کسی عین را نگوید «این»

واحدم خوانده‌ای گرم بیند

پشت ایام خواندم اثنین

توبه کردم که پیش کس نشوم

خاصه در حربگاه بدر و حنین

توبه مشکن مرا که شیطانی

باشد از زادهٔ شهابی شین

آب حیوان چو یافت آتش خضر

کم گراید به باد ذوالقرنین