قصیدهٔ شمارهٔ ۱۳۵ - در مدح خواجه علاء الدین ابویعقوب یوسف بن احمد حدادی شالنکی غزنوی و ابوالمعالی احمدبن یوسف
ای ز راه لطف و رحمت متصل با عقل و جان
وی به عمل و قدر و قدرت برتر از کون و مکان
هر کجا مهر تو آید رخت بربندد خرد
هر کجا قهر تو آید کیسه بگشاید روان
ای به پیش صدر حکمت سرفرازان سرنگون
وی به گرد خوان فضلت میزبانان میهمان
ذات نامحسوست از خورشید پیداتر ولیک
عجز ما دارد همی ذات ترا از ما نهان
گر نبودی علم تو ذات خرد را رهنمون
می ندانستی خرد یک پارسی بی ترجمان
آفتاب ار بیمدد تا بد ز عونت زین سپس
چون مه دوشینه تابد آفتاب از آسمان
هر که بهر ذات پاکت جست ماند اندر وصال
هر که بهر سود خویشت جست ماند اندر زیان
هستی ما پادشاها چون حجاب راه تست
چشم زخم نیستی در هستی ما در رسان
هر که از درگاه عونت یافت توقیع قبول
پیش درگاهش کمر بندد به خدمت انس و جان
چون علای دین و دولت آنکه از اقبال او
لاله روید از میان خاره در فصل خران
آنکه بذل اوست هر جا بارنامهٔ هر غریب
و آنکه عدل اوست هر جا بدرقهٔ هر کاروان
دولتی دارد که هر لشکر که باوی شد به حرب
مرد را جوشن نباید اسب را بر گستوان
رایت بدعت چو قارون شد نهان اندر زمین
چون کله گوشهٔ علایی نور داد اندر جهان
نیک پشتی آمدند الحق نهان شرع را
آل محمود از سنان و آل حداد از لسان
خاصه بدر صدر شمع شرع یوسف آنکه هست
چون زلیخا صد هزاران بخت پیر از وی جوان
پیشوای دین فقیه امت آن کز حشمتش
مبتدع را مغز خون گردد همی در استخوان
آنکه گاه پایداری دولت خود را همی
طیلسان داران سرش کردند همچون طیلسان
آنکه گاه دانشآموزی ز بهر قهر نفس
بستر او خاک ساکن بود و فرش آب روان
لاجرم گشت آنچنان اکنون که هست از روی فخر
خاک نعل اسب او را چشم حوران سرمهدان
دان که وقتی قحط نان بود اندران اول قرون
بین که اکنون قحط دینست اندرین آخر زمان
میزبان بودند عالم را دو یوسف در دو قحط
یوسف غزنی به دین و یوسف مصری به نان
هر که سر بر خط او بنهاده چون کلکش دو روز
هر که پی بر کام او بنهاد چون ما یک زمان
زین جهان بیرون نشد تا چشم او او را ندید
سر چو شیر عود سوز و تن چو پیل پرنیان
مشتری گر خصم او گردد نیارد کرد هیچ
جرم کیوان از برای نحس او بر وی قران
شب به دوزخ رفت آن کش بامدادان گفت بد
این چنین اقبال کس را آسمان ندهد نشان
تا جمال طلعتش بر جای باشد روز حشر
گر نماند آفتاب و مشتری را گو ممان
از بقای اوست چون ایمان ما در ایمنی
از برای امن ما یارب تو دارش در امان
از چنان صدری چنین بدری برآمد با کمال
ای مسلمانان چه زاید جز گل اندر گلستان
بوالمعالی احمد یوسف که او را آمدست
خلقت یوسف شعار و خلق احمد قهرمان
آنکه آن ساعت حسودش را علم گردد نگون
گر ندارد دیده زیر نعل اسب اوستان
از برای کرد او را آید اندر چشم نور
از برای گفت او را آید اندر جسم جان
تا ببام آسمانش برد بخت از راه علم
این نکوتر باز کآتش در زد اندر نردبان
زیر سایهٔ آفتاب دولتست آن ماه روی
روشن آن ماهی که باشد آفتابش سایبان
شاد باش ای منحنی پشت تو اندر راه دین
دیر زی ای ممتحن خصم تو اندر امتحان
تا طبیعت زعفران را رنگ اعدای تو دید
مایهٔ شادی جدا کرد از مزاج زعفران
چون مسائل حل کنی شیری بوی دشمن شکار
چون به منبر بر شوی بحری بوی گوهر فشان
منبر از تو زیب گیرد نه تو از منبر از آنک
کان ز گوهر سرفرازی یافت نه گوهر ز کان
بود بتخانهٔ گروهی ساحت بیت الحرام
بود بدعت جای قومی بقعت شالنکیان
این دو موضع چون ز دیدار دو احمد نور یافت
قبلهٔ سنت شد این و کعبهٔ خدمت شد آن
قبلهٔ دین امامان خاندان تست و بس
دیر زی ای شاه خانه شاد باش ای خاندان
هر که دین خواهد که دارد چون شما باید خطر
هر که در خواهد که دارد چون صدف باید دهان
خاک و بادی کان نیابد خلعت و تایید حق
این عنای مغز باشد آن هلاک خاندان
شیر اصلی معنی اندر سینه دارد همچو خاک
شیر رایت باشد آن کو باد دارد در میان
لاجرم آنرا که بادی بود چون اینجا رسید
خاک این در کرد بیرون بادشان از بادبان
تا جمال خانهٔ حدادیان باشد به جای
هیچ دین دزدی نیارد گشت در گیتی عیان
زان که ایشان شمسهٔ دینند اندر عین شب
دزد متواری شود چون شمس باشد پاسبان
من غلام آستانی ام که بویی خاک او
تا به پشت گاو ماهی بوی دل آید از آن
ای ترا پرورده ایزد بهر دین اندر ازل
بخت و اقبال ازل پرورد را نبود کران
از پی بخت ازل را فرخی در شعر خویش
پیش ازین گفتست بیتی من همی گویم همان
یک بختی هر کرا باشد همه زان سر بود
کار از آن سر نیک باید گر نمیدانی بدان»
تا ببینی کز برای خدمتت گردد فلک
از پس کسب سنا را چون سنایی مدح خوان
حرمتییابی چنان گر فیالمثل در صف حرب
تیر دشمن پیشت آید چفته گردد چون کمان
آنچنان گردی ز دانش کز برای دین حق
فتوی از صدرت برد خورشید سوی قیروان
این همه رتبت ز یک تاثیر صبح بخت تست
باش تا خورشید اقبالت بتابد ز آسمان
کز برای خدمتت را ماه بگزیند زمین
وز برای حرمتت را حور در بازد جنان
رو که تایید سپهر و دانش کلیتر است
با چنین تایید و دانش مقتدا بودن توان
تا نباشد گاه کوشش تیغ شهلان چون رماح
تا نباشد وقت بخشش تیر گردون چون کمان
چون طریقت کارخواه و چون حقیقت کارکن
چون شریعت کار جوی و چون طبیعت کامران
باد همچون دور همنام تو دورت پایدار
باد همچون دین همنام تو عمرت جاودان
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به ستایش قدرت و رحمت الهی میپردازد و نشان میدهد که هر چیز در عالم تحت تأثیر عشق و قهر خداوند قرار دارد. شاعر به توصیف ویژگیهای حکمت و فضیلتهای خاص الهی میپردازد و بر این نکته تأکید میکند که شناخت ذات الهی با عقل ممکن نیست. او به سرنوشت انسانها و تأثیر عمل و نیت آنها بر زندگیشان اشاره میکند و بر اهمیت دین و عدالت الهی تأکید مینماید. در نهایت، شاعر دعوت میکند که با توجه به نعمتهای خداوند و اهمیت دین، همگان به خدمت و اطاعت از ذات الهی بپردازند.
هوش مصنوعی: ای که با لطف و رحمت خود به عقل و جان آدمی پیوند خوردهای، برتر از همه امکانات و موجودات هستی و برتر از تمام مکانها و زمانها.
هوش مصنوعی: هر جا که محبت و عشق تو حضور داشته باشد، عقل و خرد ترک نمیکنند و رفتن را نمیپذیرند. اما هر جا که خشم و غضب تو بیفتد، دلها بیاختیار به فعالیت و حرکات خود ادامه میدهند.
هوش مصنوعی: ای کسی که در صدر حکم و علم سرافرازان قرار داری و در گرداگرد سفره فضایل میزبان افتخارات مهمان هستی.
هوش مصنوعی: وجود نامشخص تو از خورشید روشنتر است، اما ناتوانی ما باعث میشود که ذات تو از دیدههای ما پنهان بماند.
هوش مصنوعی: اگر علم تو نبود، عقل را به عنوان یک راهنما نمیشناختی و نمیدانستی که عقل یک ایرانی نیاز به ترجمه ندارد.
هوش مصنوعی: اگر آفتاب بدون کمک و یاری تو باشد، پس مانند ماهی که در شب میتابد، دیگر نمیتواند از آسمان بدرخشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که به خاطر خلوص و پاکی وجود تو تلاش کند، به وصال و نزدیکی میرسد، اما کسی که فقط به دنبال منافع شخصی خود باشد، در نهایت ضرر میبیند.
هوش مصنوعی: وجود ما مثل پادشاهی است که حجاب و مانعِ دیدن راه تو شده است. چشم زخم نمیتواند به وجود ما آسیب برساند، زیرا در وجود ما همین مفهوم وجود دارد که به تو میرسد.
هوش مصنوعی: هر کسی که از درگاه تو کمکی بگیرد، باید با تمام وجود و جان و دل خود را به خدمت تو ارائه دهد و به احترام تو آماده باشد.
هوش مصنوعی: وقتی که نیکیهای دین و حکومت به وجود بیاید، چون کسی که در روزهای سخت به لطف خداوند گل زیبایی را از میان خارها به دست میآورد.
هوش مصنوعی: کسی که generosity او همیشه در دسترس است، در هر نقطهای برای کسانی که نیاز دارند، و کسی که عدالت او همیشه حاکم است، در هر جایی به اهالی کاروانها کمک میکند.
هوش مصنوعی: دولت او به قدری قوی و تاثیرگذار است که اگر لشکری با او متحد شود، دیگر نیازی نیست در جنگ از زره و اسب استفاده کند؛ یعنی نیازی به محافظت و امنیت نیست.
هوش مصنوعی: هر چند که بدعت و نوآوری مانند ثروت قارون در زمین پنهان شد، اما در عوض، علم و دانش همچون روشنایی از گوشهای به دنیا نور افشانی کرد.
هوش مصنوعی: حقایق نیک و حقیقت را به شکل پنهان ارائه کردند، در حالی که خاندان محمود از شمشیر و خاندان حداد از زبان برای این کار استفاده کردند.
هوش مصنوعی: این بیت به جذابیت و زیبایی خاصی اشاره دارد که در وجود فردی وجود دارد. این فرد به اندازهای دلربا و جذاب است که میتواند دلها را به خود جلب کند و زندگیبخش باشد. همچنین، این بیت به تغییر و جوانی بختها و شادیهای زندگی اشاره میکند که به خاطر وجود این فرد حاصل میشود. به طور کلی، زیبایی و جذابیت او باعث میشود که آرزوها و شانسهای زندگی جوان و نو شوند.
هوش مصنوعی: رهبر دین، فقیه جامعهای است که با عظمت و احترامش، بر احوال مبتدعان چنان تاثیری میگذارد که گویا روح آنها در استخوانهایشان به لرزه درمیآید.
هوش مصنوعی: کسی که گاه برخی از افراد دربارش به سبب قدرت و سلطنتش او را مورد تحقیر قرار میدهند، مانند کسانی که در کارهای بزرگ خود را بزرگتر از آنچه هستند نشان میدهند.
هوش مصنوعی: کسی که گاهی برای تسلط بر نفس خود، در جایی که بر روی خاک دراز کشیده و زیرش آب زلال جاری است، به تحصیل علم مشغول شده است.
هوش مصنوعی: بنابراین، حالا او به قدری به خود میبالد که مانند خاک نعل اسبش، حوران بهشت نیز به او حسرت میخورند.
هوش مصنوعی: بدان که در زمانهای اولیه، وقتی کمبود نان وجود داشت، حالا در آخر زمان کمبود دین و ایمان وجود دارد.
هوش مصنوعی: دو یوسف، یکی از غزنی و دیگری از مصر، در دو زمان قحطی به عنوان میزبان علم و دانش به کمک مردم آمدند. یوسف غزنی به خاطر دین و آموزههای دینیاش و یوسف مصری به خاطر تأمین نان و مایحتاج زندگی.
هوش مصنوعی: هر کس که سر بر خط او گذاشته است، مانند او دو روز نمیماند و هر که به دنبال خواستههای او رفته، مانند ما فقط برای یک مدت کوتاه خواهد بود.
هوش مصنوعی: هیچکس نتوانسته از این دنیا بگذرد، مگر اینکه چشمان او، آن وجود را مشاهده کرده باشد. سر او مانند شیر سوزان است و بدنش به مانند فیل، پرنیان و لطیف است.
هوش مصنوعی: اگر مشتری (سیاره) دشمن او شود، هیچ خطایی از او سر نمیزند. کیوان (سیاره زحل) به خاطر شوم بودن او چیزی بر او نخواهد افزود.
هوش مصنوعی: زندگی و سرنوشت انسانها گاهی به گونهای پیش میرود که در تاریکی و مشکلات قرار میگیرند. برخی افراد ممکن است در صبح روزی امید و آرزوهایی داشته باشند، اما شب همان روز به دوزخی از ناامیدی و بدبختی گرفتار شوند. این نشاندهنده این است که سرنوشت هیچکس از قبل تعیین نشده و در واقع هیچ نشانهای از خوشی یا بدبختی در آسمان برای فردی وجود ندارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی او در روز قیامت پابرجاست، اگر آفتاب و سیاره مشتری هم نمانند، باز هم نباید نگران باشی.
هوش مصنوعی: زیبایی و امنیت ایمان ما به خاطر وجود اوست. ای خدا، تو او را در حفظ و امان نگهدار.
هوش مصنوعی: از چنان وجودی این چنان زیبایی متولد شده است. ای مسلمانان، جز گل در گلزار چه چیز دیگری میتواند به وجود آید؟
هوش مصنوعی: احمد یوسف، شخصیتی بزرگ و برجسته است که خلقت یوسف به او نسبت داده شده و زیبایی و ویژگیهای او مانند قهرمانی احمد به شمار میآید.
هوش مصنوعی: کسی که در آن لحظه متوجه حسادت دیگران میشود، هیچ فکری برای خود ندارد و نمیتواند از زیر پای اسب او فرار کند.
هوش مصنوعی: به خاطر او، نور در چشمانش نمایان میشود و به خاطر سخنش، جان در تنش زنده میگردد.
هوش مصنوعی: قدر و منزلت فرد نیکوخصال به قدری بالاست که بخت او به دلیل دانش و علمش او را تا اوج آسمان بالا میبرد، اما به زودی آتش مشکلات و چالشها به او حملهور میشود و مانند نردبانی در مسیرش قرار میگیرد.
هوش مصنوعی: در زیر نور و تابش آفتاب، آن چهرهی روشن و زیبا، مانند ماهی است که آفتابش و سایهاش، او را محافظت میکند.
هوش مصنوعی: شاد باش ای کسی که در راه دین ایستادهای و به خاطر عقایدت برخوردهای سختی را تحمل میکنی. در حقیقت، دشمن تو در این آزمایشها و چالشها با تو روبرو خواهد شد.
هوش مصنوعی: زمانی که طبیعت زعفران رنگ و چهره تو را دید، شادی را از دل زعفران جدا کرد.
هوش مصنوعی: وقتی که مشکلات را برطرف کنی، مانند شیری میشوی که به شکار دشمنان میرود. و وقتی که بر روی منبر قرار میگیری، چون دریا پر از گوهر میدرخشی.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که جایگاه و مقام تو باعث زیبایی آن میشود، نه اینکه خود جایگاه بتواند تو را زیبا کند. به عبارت دیگر، ارزش و شرف یک شخص از خود او ناشی میشود، نه از محیط یا ابزارهایی که در اختیار دارد. همانطور که سنگ قیمتی، ارزشش را از خود دارد و نه از جایی که در آن قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: در میان گروهی بتخانهای وجود دارد که به عنوان مکان مقدس مورد احترام قرار میگیرد، اما در واقع ورود برخی افراد به این مکان نوعی نوآوری و بدعت به شمار میرود.
هوش مصنوعی: این دو جایگاه پس از دیدار دو شخص احمد، نورانی شدند. یکی از این مکانها به قبلهای برای سنت تبدیل شد و دیگری به کعبهای برای خدمت.
هوش مصنوعی: شما مرکز و اساس دین هستید و هیچ چیز دیگری در این زمینه مهمتر نیست. ای پادشاه، مدتها زندگی کن و برای خوشبختی و شادکامی خاندان خود آرزوهای خوب داشته باش.
هوش مصنوعی: هر کسی که میخواهد دین را مانند شما داشته باشد، باید آماده خطر و ریسک باشد. همانطور که صدف برای حفظ مرواریدش باید در معرض خطرات باشد، او هم باید دلیری و شجاعت لازم را داشته باشد.
هوش مصنوعی: آنچه در دنیا وجود دارد و بهدست میآید، در واقع جایگاه و تأیید الهی را به خود نمیگیرد، بلکه این نعمت و قدرت الهی است که بر زندگی انسانها حکمفرماست و بیتوجهی به آن میتواند منجر به سقوط و نابودی نسلها شود.
هوش مصنوعی: شیر اصلی در دل خود معنای عمیقی دارد، شبیه به خاک که نماد ناز و لطافت است. فردی که درونش پر از احساسات و اندیشههای عمیق باشد، مثل پرچمی است که در میان باد به اهتزاز درمیآید.
هوش مصنوعی: به ناچار، کسی که از باد و طوفان بیخبر است، وقتی به اینجا میرسد، دستآخر هوای او را به بیرون میکشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زیبایی و جمال خانهٔ حدادیان وجود دارد، هیچ دینی نمیتواند به راحتی در دنیا دیده شود و پیش برود.
هوش مصنوعی: این افراد مانند خورشید دین هستند و در زمان تاریکی، همچون دزدی که متواری میشود، درخشش و روشنی خود را نشان میدهند. در حقیقت، در زمانهای سخت و تاریک، آنها مثل نگهبانی هستند که بر علیه ظلم و ناامیدی ایستادهاند.
هوش مصنوعی: من خدمتگزار درگاه کسی هستم که بوی خاک او، تا پشت گاوی در دریا میرسد و بوی محبت از آن برمیآید.
هوش مصنوعی: تو که از سوی خداوند در راه دین تربیت شدهای، بخت و اقبال تو از آغاز آفرینش تا همیشه بیپایان و نامحدود است.
هوش مصنوعی: به دنبال خوشبختی آغازین، شعری که پیش از این سروده شده را با خوشحالی تکرار میکنم.
هوش مصنوعی: هر کسی که بخت و اقبالش را داشته باشد، همه چیز از آن نقطه شروع میشود. اگر نمیدانی چطور باید آغاز کنی، بهتر است به خوبی آن را بشناسی و کارهای مناسب را انجام دهی.
هوش مصنوعی: تا ببینی که چگونه به خاطر خدمت تو، آسمان (فلک) به تلاش میافتد و مانند سنایی (شاعر بزرگ) در ستایش و مدح تو سخن میگوید.
هوش مصنوعی: اگر در میدان نبرد تیر دشمن به سمت تو بیاید، باید همچون یک کمان که کشیده میشود، قوی و محکم بایستی و آماده باشی.
هوش مصنوعی: تو آنقدر از دانش و علم سرشار هستی که فتوی و حکم از تو صادر میشود، به گونهای که نور علمت مانند خورشید به قیروان میتابد.
هوش مصنوعی: رتبه و مقام والای تو تنها نتیجهی یکی از تاثیرات خوششانسیات است. پس، منتظر بمان تا خورشید موفقیت تو از آسمان نمایان شود.
هوش مصنوعی: برای خدمت به تو، ماه زمین را انتخاب کند و برای محبت تو، حوریان در بهشت در را باز کنند.
هوش مصنوعی: هرکسی که مورد حمایت و تأیید طبیعت و دانش عمیقتری باشد، میتواند به عنوان یک رهبر و الگو مطرح شود.
هوش مصنوعی: برای اینکه تلاش و سختکوشی به نتیجه برسد، باید زمان مناسبی برای آن وجود داشته باشد. همچنین، در مواقعی که قسمت میشود و مقدر است، فرصت دادن و بخشش مانند تیراندازی با کمان نیازمند زمان و دقت است.
هوش مصنوعی: وقتی به راه درست قدم میگذاری، به دنبال حقیقت و حقیقتطلبی باید باشی. شریعت تو را هدایت میکند تا به عمل بپردازی و طبیعت تو را به موفقیت میرساند.
هوش مصنوعی: باد به دور تو پایدار باشد و همچنان که دین تو باقی و ثابت است، عمر تو نیز همیشگی و جاودان باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان
لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان
چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان
بیروان تن پیکری پاکیزه چون بیتنْ روان
گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش
ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان
از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد
[...]
بس که جستم تا بیابم من از آن دلبر نشان
تا گمان اندر یقین گم شد یقین اندر گمان
تا که میجستم ندیدم تا بدیدم گم شدم
گم شده گم کرده را هرگز کجا یابد نشان
در خیال من نیامد در یقینم هم نبود
[...]
سرو دیدستم که باشد رسته اندر بوستان
بوستان هرگز ندیدیم رسته بر سرو روان
بوستانی ساختی تو برسر سرو سهی
پر گل و پر لاله و پر نرگس و پر ارغوان
ای بهار خوبرویان چند حیلت کرده ای
[...]
خسروا جائی بهمت ساختی، جائی بلند
پر ز خوان خواهی کنونش کرد و خواهی پر سخوان
تیر تو مفتاح شد در کار فتح قلعه ها
تیر تو مومول شد در دیده های دیده بان
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.