از بهر وفاداری آمد بر من یار
شد ساخته از آمدن یار مرا کار
بهتر چه بود ز آن که بود دوست وفاجوی
خوشتر چه بود ز این که بود یار وفادار
با دیدن او نیکتر امروز من از دی
با صحبت او نیکتر امسال من از پار
از بردن خواری دل من بارکشیدست
زین پس نبرد خواری و زین پس نکشد بار
تیمار بسی خوردم و یک چند خورم می
آمد گه می خوردن و شد موسم تیمار
شادی کنم و باده خورم زانکه نهادم
دو لب به لب نازک آن لعبت فرخار
چون نیست دلم شاد به دیدار دلارام
بر خصم کنم راز دل خویش پدیدار
خواهم که به دست بت من ناله کند زیر
تا خصم من از حسرت آن ناله کند زار
گر نعمت بسیار مرا هست ز دلبر
دیدار خداوند به از نعمت بسیار
خورشید محامد فلک جود محمد
صدری که سخن را به کرم هست خریدار
با حشمت و از محتشمان بهتر و مهتر
نامآور و بر ناموران سید و سالار
گویند ز بیداری دولت بود اقبال
مُقبِل بود او سال و مه از دولت بیدار
از غایت سنگ و کرم و حلم که او راست
آهسته نمایند بر او همچو سبکبار
چونانکه بنازد پدر از دیدن فرزند
نازنده و خرم بود از دیدن احرار
اندر خرد و دانش از او خواه و از او پرس
هر لفظ معمّا که بود مشکل و دشوار
از امت پیغمبر مختارگزیدست
چونانکه ز خلق امت پیغمبر مختار
یک دشمن او را به جهان زنده نبینم
رفتند به یک نوبت و مردند به یک بار
در جنت فردوس مقر یابد فردا
آن را که بر خویشتن امروز دهد بار
هر گه که کند همت او قصد مَساحت
بیرون شود از دایرهٔ گنبد دوار
حکم ازلی دولت و بختش ابدی کرد
بخت ابدی را نبود غایت و مقدار
از دیدن او زنده شود هوش به دانش
وز خدمت او تازه شود طبع به کردار
چیزی که از آن هوش تو و بخت تو تازه است
در هوش همی پرور و در طبع همی دار
اندر جگر دشمن او نار فتاده است
با نار جگرسوز کجا سود کند کار
از دشمن و دینار همی باک ندارد
زان است رخ دشمن او زرد چو دینار
ای آن که تو در یافتن گنج بری رنج
در خدمت او رنج بر و گنج پدید آر
باقی بود این نعمت و دیگر همه فانی
آسان بود این خدمت و دیگر همه دشوار
پیکار جهان با من و با همت او گوی
کز همت او تیره شود پیکر پیکار
آن همت تابنده که مانندهٔ خورشید
تابنده بود بر فلک بر شده هموار
بخشایش و بخشش بودش عادت و سیرت
بخشد به همه حال و ببخشاید ناچار
در فضل و بزرگیش همی خیره بماند
هم دانس داننده و هم بینس نظار
نازی که نه او بخشد و فخری که نه اوراست
آن ناز بود محنت و آن فخر بود عار
ای کعبهٔ فضل و هنر و قبلهٔ آمال
ای چشمهٔ جود وکرم و سید احرار
در عید دل افروز بران کام دل خویش
بشنو سخن وکام دل خویش تو بگزار
گر خصم تو دارد علم بخت به عیوق
بخت و علم خصم ز عیوق فرود آر
ور جنت فردوس ندیدی به حقیقت
بنگر تو بدین صُفّهٔ آراسته دیدار
بازار طرب تیزکن و باده به کف گیر
وز بنده معزی غزلی خواه به بازار
آن بنده که خاک پی اسبان تو دارد
در قدر پسندیدهتر از طَبلهٔ عطار
آن بنده که در باغ قبول تو درختی است
مهر تو برو شاخ و قبول تو برو بار
در خدمت تو بر شُعرا یافته میری
از راستی آراسته وز آز بیآزار
در خانه ز تو برده به خروار عطاها
دیوان ثناهای تو آورده به خروار
هرگهکه ز مدح تو عزیزست معزّی
هرگز نشود عاجز و هرگز نشود خوار
اقبال بر او فتنه شد و بخت بر او وَقْف
چون راه نمودش سوی درگاه تو جبار
تا پیر و جوان است و ضعیف است و هنرور
تا خرد و بزرگ است و مطیع است وگنهکار
تا لاله بود بر زبرکوه چو شَنگَرف
تا سبزه بود بر زبر دشت چو زنگار
با فرّخی و روزبهه باد مبارک
نوروز تو و عید تو در آذر و آذار
میگیر و طرب ساز و دل افروز و سرافراز
از دیدن یاری که رخش هست چو گلزار
این شعر مجابات حکیمی است کهگفته است:
(ای دل تو چهگوییکه زمین یاد کند یار)
ترتیب نگه داشت معزّی به قوافی
از فر تو و دولت سلطان جهاندار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعر در این متن از عشق و وفاداری معشوق سخن میگوید و ابراز شادی میکند که محبوبش در کنارش است. وی با اشاره به تفاوت حال خود در زمان دیدار معشوق و بدون او، از احساس خوشی و برطرف شدن غم و رنج میگوید. شاعر همچنین به فضایل معشوق اشاره کرده و او را مورد ستایش قرار میدهد. او بر این باور است که دیدن معشوق بهتر از هر نعمت دیگری است و شادی و نشاطی که از این دیدار حاصل میشود، بینظیر است. در نهایت، شاعر از تلاش برای خدمت به معشوق و نشان دادن وفاداریاش سخن میگوید و امید دارد که در پرتو محبت او به کمال برسد و از فضل و کرمش بهرهمند شود.
هوش مصنوعی: به خاطر وفاداری، معشوق برای من آمد و با حضورش، زندگیام تغییر کرد.
هوش مصنوعی: چه چیزی بهتر از داشتن دوستی وفادار و مهربان میتواند وجود داشته باشد؟ این دوستی و وفاداری برای انسانها از اهمیت بالایی برخوردار است.
هوش مصنوعی: امروز با دیدن او، حال بهتری دارم نسبت به دیروز، و از طرفی گفتوگو با او امسال نسبت به پارسال بهتر شده است.
هوش مصنوعی: از آنجا که دل من دیگر احساس خاری و رنج نمیکند، دیگر نه از چیزی شرمنده هستم و نه باری بر دوش دارم.
هوش مصنوعی: من مدت زیادی تحت درمان و مراقبت بودهام و هنوز هم برخی از آنها را تجربه میکنم، اما اکنون زمان رسیدگی دوباره و نیاز به مراقبت فرا رسیده است.
هوش مصنوعی: من خوشحالم و باده مینوشم چون لبم را به لب نازک آن معشوق خماری گذاشتهام.
هوش مصنوعی: وقتی که دل من به دیدن محبوبم شاد نیست، به دشمنانم اسرار دل خود را نمایان میکنم.
هوش مصنوعی: میخواهم که بت من به زیبایی ناله کند تا دشمن من از حسرت آن ناله دلسوزانه غمگین شود.
هوش مصنوعی: اگرچه نعمتهای زیادی از محبوبم دارم، اما دیدار خداوند برایم از همهی این نعمتها باارزشتر است.
هوش مصنوعی: خورشید فضائل و خوبیهای محمد، آسمان بخشندگی اوست. او مانند درختی است که کلامش را با محبت و بخشش خریدار است.
هوش مصنوعی: او با عظمت و از بزرگان بهتر و برتر است، معروف به نام و در میان مشهوران، پیشوای بزرگوار و رهبر است.
هوش مصنوعی: میگویند که در زمان بیداری و آگاهی، شانس و خوشبختی به انسان روی میآورد و او در سال و ماه احساس خوشبختی و نعمت میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر شدت صبر و از خودگذشتگی و بزرگواری او، همه چیز به آرامی بر او تأثیر میگذارد مانند فردی که بار سنگینی بر دوش ندارد.
هوش مصنوعی: همچون پدری که از دیدن فرزندش شاداب و نازنین به خود میبالد، از دیدن آزادگان نیز خوشحال و مسرور است.
هوش مصنوعی: از او دانش و خرد کسب کن و هر سوال یا معما که برایت پیچیده و سخت است از او بپرس.
هوش مصنوعی: از میان پیروان پیامبر، شخصی برگزیده شده است همانطور که از میان مردم، آن پیامبر نیز منتخب بوده است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم دشمن او را در این دنیا زنده مشاهده کنم. آنها یک بار رفتند و یک بار هم مردند.
هوش مصنوعی: کسی که امروز به خود و اعمالش توجه کند و مسئولیتهایش را بپذیرد، فردا در بهشت و خوشبختی واقعی جایگاه خواهد داشت.
هوش مصنوعی: هر زمان که او تصمیم جدی بگیرد، از محدودهٔ معمولی و دوار زندگی فراتر میرود.
هوش مصنوعی: قسمت مقدر و ازلی سرنوشت و خوشبختی او را جاودانه ساخت، اما خوشبختی جاودان هیچ گذشته و آیندهای ندارد و به پایان نمیرسد.
هوش مصنوعی: با دیدن او، عقل و فهم انسان جان تازهای میگیرد و از خدمت به او، روح و سرشت آدمی به کارهای نیک و شایسته تشویق میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که به خاطر ذهن و سرنوشت تو تازگی دارد، آن را در اندیشهات پرورش بده و در ذات خود نگهدار.
هوش مصنوعی: دشمن او در دل خود آتش خشم و کینه دارد و با این آتش سوزنده چطور میتواند به کارهایش سامان بدهد؟
هوش مصنوعی: این شخص نه از دشمن میترسد و نه از پول. به همین دلیل، چهره دشمنش به زردی پول است.
هوش مصنوعی: ای کسی که برای یافتن گنج در جستجو و تلاش هستی، در خدمت او زحمت بکش و با این کوشش، گنجی را پدید آور.
هوش مصنوعی: این نعمت باقی میماند و بقیه چیزها زودگذر هستند. انجام این خدمت ساده است و سایر کارها دشوار به نظر میرسند.
هوش مصنوعی: دنیا در حال جنگ با من است و با قدرتی که او دارد، به من بگویید که اگر این قدرت او ضعیف شود، شکوه و عظمت این جنگ نیز تحت تأثیر قرار خواهد گرفت.
هوش مصنوعی: آن اراده و کوشش درخشان که مانند خورشید در آسمان میدرخشد، بر روی زمین به سادگی و آسانی قابل دسترسی است.
هوش مصنوعی: او همیشه عادت داشت که در همه حال بخشش کند و به دیگران کمک نماید، انگار که این کار برایش ضروری و ناگزیر است.
هوش مصنوعی: در بین فضایل و بزرگی او هم خود عالم حیران میماند و هم بینندهی تماشاگر.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف نوعی غرور و خصیصههای انسانی میپردازد. در آن اشخاصی که به خودشان میبالند یا خود را برتر میدانند، در واقع هیچ امتیاز خاصی ندارند. ناز و فخرشان بیاساس است و به نوعی نشاندهنده ضعفهای آنهاست. به عبارتی، خودبزرگبینی و خودخواهیشان نه تنها فایدهای ندارد، بلکه به نوعی درد و ننگ نیز به همراه دارد.
هوش مصنوعی: ای کعبهای که مملو از فضیلت و هنر هستی، و مرکز آرزوهای مردم، ای منبع سخاوت و بخشش و پیشوای آزادگان.
هوش مصنوعی: در روز عید که دلها شاد و روشن است، از خواستههای دل خود لذت ببر و به صحبتها و آرزوهای خود توجه کن.
هوش مصنوعی: اگر دشمن تو به شانس و اقبال خود آگاه است، از او غافل نشو و خودت را با تلاش و علم به بالاترین مقام برسان.
هوش مصنوعی: اگر به حقیقت بهشت فردوس را ندیدی، به این جلوه زیبا و آراسته بنگر.
هوش مصنوعی: به بازار شادی و نشاط برو و جامی از شراب به دست بگیر. همچنین از شاعر معزی برایم غزلی زیبا و دلنشین بیاور تا فضای خوشایندتری ایجاد شود.
هوش مصنوعی: این جمله به این معناست که کسی که خاک پای اسبان تو را دارد، از هر چیز دیگری با ارزشتر و محترمتر است، حتی از آلتی که عطاری از آن استفاده میکند. در واقع، ارزش و مقام در نزد خداوند به خاطر تواضع و خدمتگزاری به دیگران است، نه به خاطر مادیات یا جایگاههای ظاهری.
هوش مصنوعی: کسی که در نزد تو به خوبی پذیرفته شده، مانند درختی است که عشق و محبت تو بر آن سایه افکنده و ثمرهاش نیز به برکت تو رشد میکند.
هوش مصنوعی: در کنار تو، شاعران درستی و زیبایی را پیدا کردهاند و از آز و آزار دور شدهاند.
هوش مصنوعی: در خانهات به اندازهی فراوانی از نعمتها قرار دارد و نوشتهها و ستایشهای تو نیز به میزان زیادی جمعآوری شده است.
هوش مصنوعی: هر زمان که به ستایش تو پرداخته شود، هیچگاه شخص ستایشگر ذلیل یا ناتوان نخواهد شد و هرگز خوار نخواهد گشت.
هوش مصنوعی: اقبال و شانس به او روی آوردند و زمانی که مسیرش به سوی درگاه تو، ای قدرت بزرگ، نمایان شد، دچار فتنه و چالش شد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا افراد پیر و جوان، ناتوان و هنرمند، خرد و بزرگ، مطیع و گناهکار وجود دارند، زندگی ادامه دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که لالهها بر فراز کوهها شکوفا باشند و سبزهها بر دشتها سبز شوند، زیبایی طبیعت برقرار است.
هوش مصنوعی: در این بیت، شاعر به برگزاری جشن نوروز و خوشیهای آن اشاره میکند و با ذکر نام فرّخی و روزبه، دو شخصیت ادبی، بر اهمیت این جشن تأکید میکند. او همچنین خوشبختی و شادکامی را برای این روزها آرزو میکند و به مناسبتهای مختلف در ماههای آذر و آذار اشاره میکند. این عبارت به نوعی خوشآمدگویی به فصل تازه و ارائه آرزوهای خوب برای آینده است.
هوش مصنوعی: بگیر و شادباش و دل را خوش کن و با افتخار باش از دیدن یاری که چهرهاش همچون گلزار است.
هوش مصنوعی: این شعر به دل میگوید که چه نظری دارد، در حالی که زمین هم به یاد محبوبش است. یعنی دل درگیر یاد محبوبش است و نمیداند چه باید بگوید.
هوش مصنوعی: این کپش با مهارت و زیبایی به نظم و ترتیب نگاه داشته شده است، به گونهای که جلوههای معنوی و قدرتهای سلطانی را در آن میتوان مشاهده کرد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای عاشق دل داده بدین جای سپنجی
همچون شمنی شیفته بر صورت فرخار
امروز به اقبال تو، ای میر خراسان
هم نعمت و هم روی نکو دارم و سیار
درواز و دریواز فرو گشت و بر آمد
[...]
مدحت کن و بستای کسی را که پیمبر
بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشد ؟
جز شیر خداوند جهان ، حیدر کرّار
این دین هدی را به مثل دایرهای دان
[...]
ای آنکه همی قصه من پرسی هموار
گویی که چگونه ست بر شاه تراکار
چیزیکه همی دانی بیهوده چه پرسی
گفتار چه باید که همی دانی کردار
ور گویی گفتار بباید ز پی شکر
[...]
این زرد تن لاغر گل خوار سیه سار
زرد است و نزار است و چنین باشد گل خوار
همواره سیه سرش ببرند از ایراک
هم صورت مار است و ببرند سر مار
تا سرش نبری نکند قصد برفتن
[...]
هنگام بهارست و جهان چون بت فرخار
خیز ای بت فرخار، بیار آن گل بیخار
آن گل که مر او را بتوان خورد به خوشی
وز خوردن آن روی شود چون گل بربار
آن گل که مر او را بود اشجار ده انگشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.