تهنیت گویند شاهان را به جشن نامور
جشن را من تهنیت گویم به شاه نامور
سایهٔ یزدان ملکشاه آفتاب داد و دین
شهریار شرق و غرب و پادشاه بحر و بر
آن شهنشاهی که ملت زو بیفزودست فخر
آن جهانداری که دولت زو پذیرفته است فر
آن که شیران ژیان در دام او دارند پای
وان که شاهان جهان بر خط او دارند سر
یک تن است او وز هزاران تن فزون دارد خرد
یک شه است او وز هزاران شه فزون دارد هنر
چون بخوانی نامهاش در جسم بفروزد روان
چون ببینی طلعتش در چشم بفزاید بصر
هر چه بِسگالی همه پست است و قدر او بلند
هر چه بشناسی همه زیرست و بخت او زیر
با رکاب او همیشه مُتّفق باشد قضا
با عنان او همیشه مُتّصل باشد قَدَر
آن یکی خواهد دهان تا پیش او بوسد زمین
وآن دگر خواهد میان تا پیش او بندد کمر
از طرب باشد همیشه بزمگاهش را نشان
وز ظفر باشد همیشه رزمگاهش را خبر
گر نبودی بزمگاه او کجا بودی طرب
ور نبودی رزمگاه او کجا بودی ظفر
ای خداوندی که بیحکم تو بر روی زمین
دم نیارد زد هر آن کاو عاقل است و جانور
همچو خورشید از کواکب نامداری از ملوک
همچو یاقوت از جواهر اختیاری از بشر
عقل بیکردار تو ننمود و ننماید شرف
ملک بیشمشیر تو نفزود و نفزاید خطر
مهر تو ماند به شاخی کش سعادت هست بار
کین تو ماند به تخمی کش نحوست هست بر
هرکه بیدیدار و بینام تو خواهد چشم و گوش
کینهور گردند چشم و گوش او بر یکدگر
گوش او خواهد که گردد چشم او فیالحال کور
چشم او خواهد که گردد گوش او در وقت کر
فتحهایی کز تو اندر یک سفر حاصل شدست
از ملوک باستان حاصل نشد در صد سفر
خسروان را گر ز وصف و شرح آن باید نشان
وصف آن در خاورست و شرح آن در باختر
گَردِ گُردانت رسید از کاشغر تا قیروان
شور شیرانت رسید از قیروان تا کاشغر
دشمنانت را ز ادبارست هر ساعت نفیر
دوستانت را ز اقبال است هر لحظت نفر
هست جودت کار ساز خلق عالم یک به یک
هست عدلت پاسبان ملک گیتی سر به سر
گر ز جود و عدل بفزاید به عمر اندر همی
پس تو داری عمر جاویدان سخن شد مختصر
تا که باشد جرم ماه از قُرب و بُعد آفتاب
گاه چون زرین کمان و گاه چون سیمین سپر
ملک تو چون گنج تو آکنده باد از زر و سیم
اشک و روی دشمنانت باد همچون سیم و زر
فرخ و فرخنده بادت مهرگان وز مهرگان
روزهای دیگرت فرختر و فرخندهتر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به تهنیت و تبریک شاهی بزرگ میپردازد که در جشن و شادی مردم نقش دارد. او از ویژگیهای مثبت این شاه، مانند بزرگمنشی، ذکاوت، و هنر او سخن میگوید. شاعر او را به خورشید و یاقوت تشبیه کرده و از تاثیر مثبت او بر مردم و سرزمینش میگوید. همچنین، به موفقیتهای او در جنگها و اداره کشور اشاره میکند و اعتقاد دارد که عدالت و بخشش او، جامعه را بهبود میبخشد. در نهایت، شاعر آرزو دارد که روزهای آینده شاهی فرخندهتر باشد.
هوش مصنوعی: به پادشاهان در جشنهای بزرگ تبریک میگویند، اما من این تبریک را به پادشاه بزرگ میزنم.
هوش مصنوعی: سایهٔ خدا بر روی ملکشاه که مانند آفتابی درخشان در سرزمینها و دنیای شرقی و غربی و همچنین در دریا و خشکی فرمانروایی میکند.
هوش مصنوعی: آن پادشاهی که به خاطر او مردم به عزت و افتخار رسیدهاند و به خاطر او، کشور به رونق و کامیابی دست یافته است.
هوش مصنوعی: آن کسی که شیران جنگل در دام او گرفتارند و همچنین کسی که شاهان عالم به خاطر او سر تعظیم فرود میآورند.
هوش مصنوعی: او یک فرد است، اما از میان هزاران نفر، عقل و خردش بیشتر است. او یک پادشاه است، اما در مقایسه با هزاران پادشاه دیگر، هنر و مهارتش برتر است.
هوش مصنوعی: وقتی نامهاش را بخوانی، روح در وجودت جان میگیرد و وقتی چهرهاش را ببینی، دیدگانت روشنتر میشود.
هوش مصنوعی: هر چیزی که در نظر مردم بیارزش و پست به نظر میرسد، از نظر وجودی ارزشمند و با عظمت است. هر چیزی که آن را به خوبی بشناسی، ممکن است در واقع در موقعیت و شان پایینتری قرار داشته باشد.
هوش مصنوعی: کسی که با رکاب او همواره همراه است، به سرنوشت خود راضی باشد و تقدیر همواره با او در ارتباط باشد.
هوش مصنوعی: یکی از آنها میخواهد بر روی زمین بوسه بزند و دیگری میخواهد به خود بستری برای نشان دادن احترام تهیه کند.
هوش مصنوعی: همیشه محفل شادی او مشخص است و از پیروزیهای او خبر میدهند.
هوش مصنوعی: اگر محفل شادی او نبود، کجا شادی میکردی؟ و اگر میدان نبرد او نبود، کجا پیروزی مییافتی؟
هوش مصنوعی: ای پروردگاری که بدون فرمان تو هیچ کس و هیچ موجودی بر روی زمین جرأت نفس کشیدن ندارد، حتی اگر آن موجود عاقل باشد.
هوش مصنوعی: مانند خورشید که از ستارگان درخشان است، همچنان که یاقوت از زیورآلات برگزیدهای به شمار میآید، انسانهای بزرگ و تاثیرگذار نیز در میان مردم ویژه و بینظیر هستند.
هوش مصنوعی: عقل بدون عمل تو هیچ فایدهای ندارد و هرگز هم نخواهد داشت. ارزش و اعتبار سرزمین بدون قدرت و سلاح تو نیز افزوده نخواهد شد و نخواهد شد.
هوش مصنوعی: عشق و محبت تو مانند شاخ و برگ درختی است که به خوشبختی و کامیابی میانجامد، ولی رنج و کین تو مانند بذر بدی است که به شومی و ناامیدی منجر میشود.
هوش مصنوعی: هرکس که بدون دیدار و یاد تو باشد، چشمان و گوشهایش پر از کینه خواهند شد و این اعضای بدنش به یکدیگر تسلیم خواهند شد.
هوش مصنوعی: گوش او میخواهد که در لحظهای بینا شود و چشم او تمنا دارد که در زمان خاصی ناشنوا شود.
هوش مصنوعی: پیروزیهایی که از تو در یک سفر به دست آمده، در صد سفر از پادشاهان گذشته به دست نیامده است.
هوش مصنوعی: اگر بخواهیم به توصیف و شرح ویژگیهای خسروان بپردازیم، باید بگوییم که وصف آنها در شرق و شرح آنها در غرب وجود دارد.
هوش مصنوعی: غبار سفر تو از کاشغر تا قیروان پخش شده و شور و حال شیرین تو از قیروان به کاشغر رسیده است.
هوش مصنوعی: به دشمنانت هر لحظه بدی و نامیدی میرسد، اما دوستانت هر لحظه خوشحالی و موفقیت را تجربه میکنند.
هوش مصنوعی: خلاقت و بخشندگی تو، باعث رفع نیازهای هر فرد در جهان میشود و عدالت تو، نگهبان و حافظ تمام سرزمینها و جهان هستی است.
هوش مصنوعی: اگر در زندگیات به بخشندگی و عدالت افزوده شود، پس تو به نوعی عمر پایدار و جاودانی داری. این سخن کوتاه و مختصر است.
هوش مصنوعی: در اینجا به تأثیر فاصله و نزدیکی ماه به خورشید اشاره شده است. گاهی ماه به گونهای در آسمان به نظر میرسد که شبیه کمان زرین میباشد و در مواقعی دیگر مانند سپر نقرهای. این تغییرات نشاندهندهی جلوههای زیبا و متنوع ماه در زمانهای مختلف است.
هوش مصنوعی: کسی که دارای ملک و ثروت است، باید آن را با ثروتهایی چون طلا و نقره پر کند. اما اشک و اندوه دشمنانش باید به مانند طلا و نقره باشد.
هوش مصنوعی: روز مهرگان مبارک باشد و امید که روزهای بعدیات نیز شادتر و پربرکتتر از این روز باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.