ای سنایی خیز و در ده آن شراب بیخمار
تا زمانی می خوریم از دست ساقی بیشمار
از نشاط آن که دایم در سرم مستی بوَد
عمرهای خوش بگذرانم بر امید غمگسار
هست خوش باشد کسی را کاو ز خود باشد بری
خوش بود مستی و هستی خاصه بر روی نگار
من به حق، باقی شدم اکنون که از خود فانیام
هان ز خود فانیِ مطلق شو به حق شو استوار
دل ز خود بردار ای جان تا به حق فانی شوی
آن که از خود فارغ آمد فرد باشد پیشِ یار
من به خود قادر نیام زیرا که هستم زآب و گل
چون بُوَم جایی که هستم چون یتیمی دلفگار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از سنایی دعوت به نوشیدن شراب بیخمار و شادی میکند. شاعر با اشاره به مستی و نشاط ناشی از آن، به زندگی دلپذیر و خوشیهایش امید دارد. او به خوشبختی کسی اشاره میکند که از خود رها باشد و در این حالت، مستی و زندگی خاصی را تجربه کند. سنایی از فانی بودن خود میگوید و از دیگران میخواهد تا از خود فارغ شوند و به وجود حقیقی نزدیک شوند. او به ناتوانی خود از منظر مادیات اشاره میکند و در نهایت به غم و تنهایی احساسش میپردازد.
هوش مصنوعی: ای سنایی، برخواست و در ده برو و آن شراب بیخمار را بنوش. تا وقتی که از دست ساقی بیشمار مینوشیم، از این لذت بهرهمند شویم.
هوش مصنوعی: از شادی و سرخوشی که همیشه در دل من وجود دارد، میخواهم عمرهای خوشی را سپری کنم با این امید که کسی باشد تا غمهایم را از بین ببرد.
هوش مصنوعی: کسی که از خود رهایی یابد، سرشار از خوشحالی است. نیز خوشحالی و شادابی خاصی در حضور محبوبش به وجود میآید.
هوش مصنوعی: من به حقیقت و حقیقتی که دارم، پابرجا و ماندگار شدم، حتی زمانی که از خود و وجودم گذر کردم. ای دیگران، تو هم باید خود را از تعلقات دنیا جدا کنی و به حقیقت بپیوندی و در آن ثابت و استوار بمانی.
هوش مصنوعی: ای جان، دل را از خود دور کن تا به حقیقت نزدیک شوی. کسی که از خود گذشت و فارغ شد، در پیش محبوب سرفراز خواهد بود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به خود اتکا کنم، چرا که از خاک و آب ساخته شدهام. احساس میکنم در جایی هستم که مانند یتیمی ناراحت و دلشکستهام.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار
لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار
خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت
روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار
چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت
[...]
هر سپاهی را که چون محمود باشد شهریار
یمن باشد بر یمین ویسر باشد بریسار
تیغشان باشد چو آتش روز و شب بد خواه سوز
اسبشان باشد چوکشتی سال و مه دریا گذار
از عجایب خیمه شان با شد چو دریا وقت موج
[...]
ای خداوندان مال العتبار الاعتبار
ای خداوندان قال الاعتذار الاعتذار
پیش ازاین کاین جان عذرآورفروماند ز نطق
پیش از آن کین چشم عبرت بین فرو ماند زکار
توبه پیش آرید و نادم از گُنه کاری خویش
[...]
بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار
افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار
گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان
گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار
غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر
[...]
ابر آذاری برآمد از کران کوهسار
باد فروردین بجنبید از میان مرغزار
این یکی گل برد سوی کوهسار از مرغزار
وان گلاب آورد سوی مرغزار از کوهسار
خاک پنداری به ماه و مشتری آبستنست
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.