گنجور

 
امیر معزی

ای روی تو رخشنده‌تر از قبلهٔ زردشت

بی‌روی تو چون زلف تو گوژست مرا پشت

‌عشق تو مرا کشت و هوای تو مرا سوخت

جور تو مرا خست و جفای تو مرا کشت

هر چند همه جور و جفای تو کشیدم

هرگز نکنم مهر و وفای تو فرامشت

برخیز و بیا تا ز رخ و زلف تو امشب

پر لاله کنم دامن و پر مشک‌ کنم مشت