تا ز یاقوت و زبرجد گیتی است و سیم و زر
باغ گویی زرگرست و کوه گویی سیمگر
کوه گویی سر همی پنهان کند در زیر سیم
باغ گویی تن همی پنهان کند در زیر زر
باغ را چون بنگری گویی که زرین است تن
کوه را چون بنگری گویی که سیمین است سر
از بخار آب ابر تیره بینی بر هوا
وز سرشک ابر آب بسته بینی بر شَمَر
ابر گویی بر هوا گشته است چون مشکین زره
آب گویی در شمر گشتهاست چون سیمینسپر
تا که ابر بوستان گردد همی بیرنگ و بار
هر شجر گردد همی در گلستان بیبرگ و بر
دل چه تابم گر همی فاسد شود رنگ چمن
غم چه دارم گر همی کاسِد شود بوی شجر
کز سمن خوشرنگتر رخسار آن زیبا صنم
وز شجر خوشبویتر زلفین آن شیرین پسر
دلبری کز آب رویش آب دارم در دو چشم
لعبتی کز تاب رویش تاب دارم در جگر
گه کمان مالد ز خشم من بهکافوری قلم
گه شکر بارد ز مهر من به مروارید تر
از کمان مالیدنش من چون بهتاب اندر کمان
وز شکر باریدنش من چون به آب اندر شکر
تا ندیدم زلف او را من ندانستم که هست
بار تَبَّت حلقه حلقه بر جهاز شوشتر
چون بپیچد صد هزاران عقل باشد مهپرست
چون بتابد صدهزاران حلقه باشد گل سپر
ماه پیش او کمر بندد به خدمت همچنانک
بیش تخت نصرتالدین مشتری بندد کمر
آفتاب روزگار و فخر ملک شهریار
میرابوالفتح مظفر آیت فتح و ظفر
آن خداوندی که از بختش همی نازد قضا
وآن هنرمندی که از قَدرش همی نازد قَدَر
آسمان پست است پنداری و بخت او بلند
مشتری زیرست پنداری و قدر او زبر
وقت مجلس نام او از شعر بِدرخشد چنانک
زهرهٔ زهرا درخشد زآسمان وقت سحر
اندر آن وقتی که ایزد بوالبشر را آفرید
نامد اندر آفرینش زآن مبارکتر بشر
نصرتالدین است و فخرالملک اندر اصل خویش
هم نظامالملک دارد هم قوامالدین پدر
گر به ذکر اندر پدر را از پسر باشد بقا
از پدر باقی بماند کش چو تو باشد پسر
نقطهٔ پرگار جودست از کریمی و سخا
نکتهٔ الفاظ عقل است از بزرگی و هنر
روز را ماند کزو هر حضرتی دارد نشان
چرخ را ماند کزو هر بقعتی دارد اثر
طبع او بحرست بحری جاودان با فوج موج
دست او ابرست ابری جاودان زرین مطر
گر به هامون بر خیال حلم او یابد گذار
ور به گردون بر نسیم جود او یابد گذر
شکر او گویند بر هامون عناصر یکبهیک
مهر او جویند بر گردون کواکب سر به سر
ای یقین در قدرت گردون به نزد تو گمان
وی عیان در رفعت کیوان به نزد تو خبر
علم و دینی وز تو هرکس عالم است و دینشناس
عقل و جانی وز تو هرکس عاقل است و جانور
سقف ایوان را عمادی برج فرمان را نجوم
دَرج دانش را نگاری، دُرج بخشش را گهر
باغ حشمت را نهالی، گنج دانش را کلید
جسم دولت را حیاتی چشم ملت را بصر
من رهی در دانش و اقبال گشتم بینظیر
تا به چشم همت و احسان به من کردی نظر
شعر من گشته است در بحر سخن همچون صدف
نکته و معنی دُرَفشان از صدف همچون گهر
گرچه در تقصیر کردن عذرها دارم بسی
بهتر از تخفیف نشناسم همی عذر دگر
آمدستم تا به حکم بندگی و دوستی
گیرم از روی تو فال و گیرم از رای تو فر
دیده بر پایت نهم چونانکه ترسا بر صلیب
بوسه بر دستت دهم چونانکه حاجی بر حجر
اندرین معنی مرا با تو زبان و دل یکی است
جون زبان و دل یکی دارم سخن شد مختصر
تاکه اندر خیر و نعمت جانور را هست نفع
تا که اندر شر و محنت آدمی را هست ضر
نیکخواهت باد در نعمت همیشه جفت خیر
بدسگالت باد در محنت همیشه جفت شر
تا همی هر جانور روی زمین را بسپرد
زیر بای دولت اندر گردن گردون سپر
مهرگان بگذار و بگذر تا ببینی در جهان
صد هزاران مهرگان و نوبهار نامور
حال و کام و شادی و نوش از تو دارد هرکسی
مال بخش و شاد زی و نام جوی و نوش خور
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این متن به توصیف زیباییهای طبیعی و روابط انسانی میپردازد و گویی با زبان شعر به توصیف باغ و کوه میپردازد. باغ را به زر و کوه را به سیم تشبیه میکند و بر زیباییهای خداوندی و توانمندیهای انسانی تأکید دارد. شاعر از دوستی و عشق نیز صحبت میکند و برای آن که دلش آرام بگیرد، در جستجوی نعمت و خوشی است. او همچنین به بزرگمنشانی و سخاوت الهی اشاره دارد و به این نکته میپردازد که هر انسانی به نوعی با خیر و شر در زندگی مواجه است. در انتها، شاعر آرزوی نیکی و خوشبختی برای دیگران دارد و به روابط انسانی و زیباییهای زندگی توجه دارد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در دنیا یاقوت و زبرجد وجود دارد و باغها پر از طلا و نقرهاند، زمین مانند زرگری است که در حال کار و تزیین است و کوهها مانند نقرهسازهایی هستند که مشغول ساخت و پرداخت نقرهاند.
هوش مصنوعی: کوه گویا سرش را زیر پوشش نقرهای باغ پنهان کرده است و گویی بدنش را زیر پوشش طلا مخفی کرده است.
هوش مصنوعی: وقتی به باغ نگاه میکنی، به نظر میرسد که طلایی است، و وقتی به تن کوه نگاه میکنی، به نظر میرسد که نقرهای است.
هوش مصنوعی: اگر به بخار آب نگاه کنی، متوجه میشوی که ابرها به صورت تیرهای در آسمان وجود دارند و همچنین از اشک باران، آبی که بر زمین مینشیند را مشاهده میکنی.
هوش مصنوعی: ابر به صورت یک مشک مشکی در آسمان بر گشته، مانند زرهای از آب که به صورت نقرهای در میآید.
هوش مصنوعی: تا زمانی که ابر به باغ تبدیل شود، هر درخت بیرنگ و بار خواهد شد و گلستان پر از درختان بیبرگ و گل خواهد بود.
هوش مصنوعی: اگر دل من تاب بیاورد، رنگ چمن فاسد شود، و اگر بوی درختی به تندی بیافتد، چه غمی دارم؟
هوش مصنوعی: زیبایی رخسار آن معشوقه به اندازهی گل سمن زیباست و بوی زلفهای این پسر شیرین به اندازهی عطر دلپذیر درختان خوشبو است.
هوش مصنوعی: از زیبایی چهرهاش آبی دارم که در چشمهایم جریان دارد و از درخشش روی او شوری دارم که در دلام حس میکنم.
هوش مصنوعی: گاهی از خشم من تیرهایی مانند کمان پرتاب میشود و گاهی از محبت من، شکر بهسان مروارید نازل میگردد.
هوش مصنوعی: حرکت نرم و انعطافپذیر او مانند کمان است که با کشیدن آن، انرژی و قدرت زیادی فراهم میشود. شیرینی او نیز مانند شکر است که وقتی در آب حل میشود، طعم لذتبخش و طبیعی به وجود میآورد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که زلف او را ندیدم، متوجه نشدم که چه برکت و زیبایی دارد؛ همچون حلقههای بار تَبَّت که بر دستگاه شوشتر پخش شدهاند.
هوش مصنوعی: وقتی که زیبایی و جاذبههای خاصی در وجود یک فرد یا یک چیز ظاهر میشود، هزاران ذهن و فکر به سمت آن جلب میشوند، مانند وقتی که ماه میتابد و همزمان، هزاران حلقه و نماد زیبایی در اطراف او قرار میگیرند که نمایانگر استقبال و تحسین از آن زیبایی است.
هوش مصنوعی: ماه که جلوهگر میشود، خود را آماده خدمت میکند، همانگونه که با وفاداری و مهارت، خدمتگزار نصرتالدین بر سر کار میآید.
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش روزگار و شخصیتی برجسته به نام میرابوالفتح مظفر میپردازد. شاعر از او به عنوان نماد پیروزی و موفقیت یاد میکند و او را منبع افتخار و نور در زمان خود معرفی میکند.
هوش مصنوعی: خدای عزت و موفقیت که به تقدیرش افتخار میشود، و هنرمندی که به زیبایی و قامت خود میبالد.
هوش مصنوعی: آسمان به نظر پایین میآید و خوشبختی او خیلی بالا به نظر میرسد؛ مشتری را انگار زیر پای اوست و سرنوشتش در بالاست.
هوش مصنوعی: زمانی که در مجلس صحبت از نام او به میان میآید، همچون ستارهای درخشان در آسمان صبح زود، تابش و جلا میدهد.
هوش مصنوعی: زمانی که خداوند انسان را خلق کرد، هیچ موجودی در آفرینش به اندازه انسان مبارک و برجسته نبود.
هوش مصنوعی: نصرتالدین و فخرالملک از نسل یک خانواده معتبر هستند که در میان آنها هم نظامالملک و هم قوامالدین که پدرشان است، وجود دارد.
هوش مصنوعی: اگر فرزند در ذکر و یاد پدر باشد، وجود و ماندگاری او از پدر به ارث میرسد. پس اگر فرزندی مثل تو باشد، بهراستی که نام و یاد پدر باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: نقطهٔ مرکزی دلسوزی و generosity، مانند کرم و بخشش یک فرد بزرگ و هنرمند، به خوبی بیان شده است.
هوش مصنوعی: روز، مشابه نشانی است که از هر شخصیت معصوم قابل مشاهده است؛ و آسمان، مانند نشانهای است که از هر مکان مقدسی نشانی به جا گذاشته است.
هوش مصنوعی: استعداد او همچون دریایی است که همیشه جاری و همیشه پایدار است. دست او مانند ابرهایی است که به طور مداوم باران طلا به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: اگر در دل هامون، صبر و بردباری او را احساس کند، وارد میشود و اگر در آسمان، نسیم generosity و بخشش او را بفهمد، به آنجا نیز میرسد.
هوش مصنوعی: شکر و سپاس خداوند بر بیابانها و زمینهای مختلف بهصورت جداگانه بیان میشود و مخلوقات مختلف در آسمان به ستارهها و دایرههای آسمانی که نشاندهنده مهر و محبت او هستند، توجه میکنند.
هوش مصنوعی: ای دلیلی واضح بر قدرت آسمان، در نزد تو یقین وجود دارد. به گونهای که در میان بلندیهای کیوان، خبر از بزرگی و رفعت تو به روشنی میدرخشد.
هوش مصنوعی: هر کسی که عالم و دینشناس است، به خاطر علم و دانش توست و هر که عاقل است و دارای روح و جان، به دلیل عقل و وجود توست.
هوش مصنوعی: سقف ایوان را مانند ستارهها با دانش و فرهیختگی تزیین کردهاند و هر بخشی از آن نشاندهندهای از ویژگیهای برجسته و ارزشها است. در این فضا، سخاوت و generosity هم به مثابه جواهراتی درخشان جای دارد.
هوش مصنوعی: در اینجا به باغی اشاره شده که نمادی از ثروت و زیبایی است، و نهالی در آن دیده میشود که به معنای رشد و تازگی است. همچنین، اشاره به داشتن کلید گنج دانش شده است که نشاندهنده اهمیت علم و معرفت در زندگی است. جسم، به عنوان نماد قدرت و توانایی، بیانگر فرصتی برای زندگی بهتر است. در نهایت، چشم ملت به عنوان نمادی از بینش و آگاهی، به نقش مردم در درک و شناخت امور اشاره میکند.
هوش مصنوعی: من در مسیر علم و موفقیت پیشرفت چشمگیری داشتم، تا اینکه با نگاه محبت و نیکویی تو به من توجه کردی.
هوش مصنوعی: شعر من در دریاى کلام مانند صدفی است که نکات و معانی گرانبها را از خود خارج میکند، همچون مرواریدی که از صدف به دست میآید.
هوش مصنوعی: با اینکه بهانههای زیادی برای اشتباهاتم دارم، اما هیچ چیزی بهتر از قبول کردن اشتباهاتم نیست.
هوش مصنوعی: من به اینجا آمدهام تا به عنوان یک بندۀ عاشق و دوست، از چهرۀ تو نشانهای بگیرم و از اندیشهٔ تو راهنمایی خواهم.
هوش مصنوعی: چشمانم را به پاهایت میگذارم، مانند ترسایی که بر صلیب بوسه میزند. همچنین، دستت را میبوسم مانند حاجی که بر سنگ مقدس میزند.
هوش مصنوعی: در اینجا میگوید که در این موضوع، احساسات و کلمات من با تو یکسان هستند. چرا که وقتی دل و زبانام یکی باشد، صحبتهایم خلاصه و مختصر میشود.
هوش مصنوعی: تا زمانی که در خیر و نعمت، برای جانور سودی وجود دارد، همچنین برای انسان در بدی و مشکلات، زیان وجود دارد.
هوش مصنوعی: برای تو آرزوی خوشی و نعمت دارم که همیشه در کنار آن خوب و نیکو باشد. و برعکس، برای کسی که بدخواه توست آرزوی شر و بدی دارم که همیشه با او باشد.
هوش مصنوعی: هر موجودی که بر روی زمین زندگی میکند، باید تحت حمایت و پاسداری قدرت بزرگ و بیحدی قرار گیرد که به عنوان سپری در برابر سختیها و چالشها عمل میکند.
هوش مصنوعی: عزیزم، با عشق و محبت زندگی را بگذران و به جلو حرکت کن تا متوجه شوی که در این دنیا پر از زیباییها و فصلهای جدید وجود دارند که بیشمار هستند.
هوش مصنوعی: هر کسی از تو شادی، خوشحالی و لذت زندگیاش را میگیرد. تو باید بخشنده باشی، شاد زندگی کنی و نام نیکی برای خود به جا بگذاری و از لذتها بهرهمند شوی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.