گنجور

 
امیر معزی

خدایگان جهان شاکر از خدای جهان

همی نشاط سپاهان کند زخوزستان

فلک مساعد و گیتی به‌ کام و ایزد یار

قضا موافق و دولت بلند و بخت جوان

اگر مراد دل خویش بود زامدنش

زبازگشتن او خلق راست شادی جان

چرا خورند غم آنکه راه دشوارست

که بخت او همه دشوارها کند آسان

چرا زلشکر سرمای دی همی ترسند

که فرّ دولت او دی‌ کند چو تابستان

عجب نباشد از اقبال و بخت پادشهی

که آفتاب ملوک است و سایهٔ یزدان

اگر ز شورهٔ بی‌آب بر دَمَد چشمه

وگر زآتش سوزان برون دمد ریحان

خدای چشم بد از شهریار دور کناد

که دور به بود از شهریار جسم بدان

به هند داور هند و به روم قیصر روم

ز بیم خسرو کیهان همی کنند فغان

به جای عقل یکی را به مغز در شمشیر

به جای خواب یکی را به چشم در پیکان

چنانکه بود سکندر به مال و ملک و سپاه

عماد دولت سلطان عالم است چنان

کسی که خدمت سلطان کند سکندروار

سزد که زنده بود خِضْروار جاویدان

چو میزبان همه خلق شاه آفاق است

به جود و همت آفاق‌بخش و گنج‌فشان

سزد که تا به قیامت بود بقای کسی

که میزبان و همه خلق باشدش مهمان

سپاه دار شهنشه چنان کند خدمت

که تا به مشرق و مغرب از او دهند نشان

چنین و بهتر ازین صدهزار خواهد ساخت

عماد دولت سلطان به دولت سلطان

شهنشها، ملکا، خسروا، خداوندا

چو آفتاب تویی بر همه جهان تابان

چو آفتاب تو را زان قِبَل همی خوانم

که شرق و غرب جهان از تو بینم آبادان

نبود چون تو خداوند و هم نخواهد بود

زابتدای جهان تا به انتهای جهان

تویی زمین و زمان را بزرگوارْ مَلِک

مباد بی‌تو ملک را زمین و ملک زمان

مباد نعمت و ملک تورا شمار و قیاس

مباد دولت و عمر تو را زوال و کران

به شادکامی و پیروزی و خداوندی

چنانکه خواهی و چندانکه آرزوست بمان

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

توانگری و بزرگی و کام دل بجهان

نکرد حاصل کس جز بخدمت سلطان

یمین دولت کایام ازو شود میمون

امین ملت کایمان ازو شود تابان

همه عنایت یزدان بجمله بهرۀ اوست

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از عنصری
فرخی سیستانی

بزرگی و شرف و قدر و جاه و بخت جوان

نیابد ایچکسی جز بمدحت سلطان

یمین دولت ابوالقاسم آفتاب ملکوک

امین ملت محمود پادشاه جهان

خدایگانی کاندر جهان بدین و بداد

[...]

مشاهدهٔ ۸ مورد هم آهنگ دیگر از فرخی سیستانی
ازرقی هروی

بهار تازه ز سر تازه کرد لاله ستان

برنگ لاله می از یار لاله روی ستان

جهان جوان شد و ما همچنو جوانانیم

می جوان بجوان ده درین بهار جوان

بشادکامی امروز داد خویش بده

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از ازرقی هروی
قطران تبریزی

اگر نجست زمانه بلای خلق جهان

چرا ز خلق جهان روی او بکرد نهان

اگر نخواست دلم زار و مستمند چنین

چرا نگاشت رخش خوب و دلفریب چنان

اگر نگشت دل من تنور آتش عشق

[...]

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

شب دراز و ره دور و غربت و احزان

چگونه ماند تن یا چگونه ماند جان

بسان مردم بی هوش گشته زار و نزار

دلم ز درد غریبی تن از غم بهتان

مرا دو دیده به سیر ستارگان مانده

[...]

مشاهدهٔ ۱۲ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه