گل و مَه است همانا شکفته عارض یار
که گونهٔ گل و نور مهش بود هموار
مَه است بسته ز سنبل در او هزار گره
گل است کرده ز عنبر بر او هزار نگار
بدیع نیست که از خط فزود خوبی دوست
شگفت نیست که از خط شکفت عارض یار
مه آنگهی بدرخشد که اندر آید شب
گل آن زمان به درآید که سر برآرد خار
به برگ نسرین زنجیر برنهاد از قیر
به گِرد پروین پرگار بر نهاد از قار
تنم چو حلقهٔ زنجیر کرد آن زنجیر
دلم چو نقطهٔ پرگار کرد آن پرگار
ز بهر تافتن و بافتن دلم بفریفت
به زلف مشکفشان و به جَعد غالیه بار
بتافتم سر زلفش ببافتم جعدش
ز مشک و غالیه پر کردم آستین و کنار
مخالف لب او هست چشم من ز چه رو
لبش بخندد چون چشم من بگرید زار
لبش چو دانهٔ نارست و هست در دل من
فروخته ز غم او هزار شعلهٔ نار
من آن دلی چه کنم کاندرو بیفروزد
هزار شعلهٔ نار از غم دو دانهٔ نار
اگرچه وسوسه بر دل ز عشق دارم صعب
دلم ز وسوسهٔ عشق کی خورد تیمار
چگونه راه برد وسوسه به سوی دلی
که حِرز خویش کند مدح سَیّدالابرار
عماد دین شرفالملک کز شمایل او
همی فروزد دین محمد مختار
سر سعادت ابوسعد کز کفایت او
همی فزاید ملک شه ملوک شکار
همیشه مایهٔ تایید نور دولت اوست
چنانکه نور دو دیده است مایهٔ دیدار
چه باک دولت او را ز حادثات زمین
که آفتابش بُرج است و آسمانش حصار
شریف گشت بدو دین و دشمن دین دون
عزیز گشت بدو حق و دشمنِ حق خوار
به یک اشارت و یک لفظ او شود آسان
هر آنچه دهر بر آزادگان کند دشوار
ز مهتران و بزرگان که ما شنیدستیم
چنانکه بود به ترتیب سیرت و کردار
گر آن گروه در این روزگار زنده شوند
به عجز خویشتن و قدر او دهند اقرار
هرآنگهی که ز خشم و ز عفو سازد شغل
هرآنگهی که ز مهر و ز کین گذارد کار
از او درستْ شکسته شود شکستهْ درست
وز او سوارْ پیاده شود پیادهْ سوار
خرد ندارد جز رای پاک او میزان
هنر ندارد جز رسم خوب او معیار
ز راستی و درستی که هست در قلمش
زبان عقل شدست و زبانهٔ طیار
به ابر ماند و او را ز گوهرست سرشک
به بحر ماند و او را ز عنبرست بخار
به مار ماند از آن فعل او به دشمن و دوست
همی نصیب شود زهر مار و مهرهٔ مار
دو شاخ او سبب دار و منبرست که هست
از آن ولی را منبر وزین عدو را دار
اگرچه بیخبر است او ز رفتن شب و روز
عجایب آرد بر روزِ روشن از شب تار
بهسان مرغی زرّین که بر صحیفهٔ سیم
کجا کند حرکت قار بارد از منقار
چو برکشی دلش از بر نوادر آرد بر
چو کمکنی سرش از تن جواهر آرد بار
به قدر هست بلند و به فعل هست درست
اگرچه هست به قد کوته و به رخ بیمار
همیشه گنج بدو فربه است و ملک قوی
اگرچه هست دل او ضعیف و شخص نزار
به دست سید آزادگان چو سیر کند
بود متابع او سیر کوکب سیار
ایابزرگ جوادی که از بزرگی توست
به شرق و غرب فروزنده گونهگون آثار
عجب مدار که امروز تو بِه است ز دی
عجب مدار که امسال تو بِه است ز پار
که کردگار ازل در جهان چنین کردست
شمار مدت عمر تو تا به روز شمار
به یُمن و یُسر کند هر که خدمت تو کند
که یمن و یسر تو را هست در یمین و یسار
مدار چرخ کجا عزم توست هست سکون
سکون خاک کجا حزم توست هست مدار
ستارهای که مراد تو را طلب نکند
ستارگان دگر زو برآورند دمار
مخالفی که به پیکار تو میان بندد
میان جان و تنش روز و شب بود پیکار
بزرگ بار خدایا همیشه همت توست
برآورندهٔ فخر و فرو برندهٔ عار
چنانکه جود تو همواره حقگزار من است
دل و زبان من از جود توست مدحگزار
اگرچه خاطر و بازار تیز دارم من
وزین دو چیز مرا هست حشمت و مقدار
ستایش تو همی تیز داردم خاطر
پرستش تو همی گرم داردم بازار
صدف شدست مرا طبعْ در ستایش تو
همی کنم ز صدف دُرِّ شاهوار نثار
ز شاعران منم اندر جوار خدمت تو
عزیز دار مرا اندر این خجسته جوار
چو پشت و گردن من زیر بار منت توست
روا مدار که بِروی ز قرض دارم بار
قریب ششصد دینار قرض بود مرا
گزاردم به تحمّل چهارصد دینار
دویست دینار اکنون بماند و از غم و رنج
نماندست مرا ذرهای شکیب و قرار
بدین قدر چو همی کار من تمام شود
سخن چه بایدگفتن ز پانصد و ز هزار
چه گویم از غرض شاعری که عادت اوست
به هر دری شدن و شعر خواندنی که میار
مرا ز خاص تو و خاصگان مجلس تو
غرض برآید و این خوبتر بود بسیار
گر این قدر بنگاری ز کلک وافی خویش
نگار کلک تو کار مرا کند چو نگار
وگر تمام کند شغل من به دایرهای
کشم ز فخر علم بر سپهر دایرهوار
همیشه تا که ز دُور سپهر و سیر نجوم
بود طبایع دهر و فصول سال چهار
خدای دادت عمر دراز و بخت بلند
ز عمر باش به کام و زب خت برخوردار
تو باش مهتر و بهتر ز جمع آدمیان
چو از طبایع آتش چو از فصول بهار
صلاح خلق جهانی تو از جهان مگذر
هزار جشن چو نوروز و مهرگان بگذار
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره زیبایی و ویژگیهای یار و محبوب است که به شکل گل و ماه توصیف شده است. شاعر با استفاده از تصاویر زیبا، به توصیف چهره و زلف محبوب و اثرات آن بر روح و دل خود میپردازد. همچنین به مدح شخصیتهای بزرگ و مقامات عالیرتبه، به خصوص ابوسعد، پرداخته و صفات عالی و ویژگیهای مثبت آنها را ستایش میکند. در آخر، شاعر دعا میکند که خداوند عمر طولانی و بخت بلند به این شخصیتها عطا کند و برکات زندگی را برای آنها فراهم آورد. شعر به طور کلی درباره عشق، زیبایی، و ارزشهای انسانی و اخلاقی است.
هوش مصنوعی: چهره معشوق همچون گل و ماه میدرخشد و زیبایی او بینظیر است.
هوش مصنوعی: ماه، که با سنبل پیچیده شده، در درونش هزار گره از گل وجود دارد و بر روی آن با عنبر مزین شده، هزار نقش و نگار به چشم میخورد.
هوش مصنوعی: این شعر میگوید که وجود خوبیها و زیباییها در وجود دوست چیزی عجیب و غریب نیست. همچنین نشان میدهد که وقتی دوستان با خط و بیان خود زیباییها را به ما عرضه میکنند، هرگز نباید از آن شگفتزده شویم. این زیباییها و خوبیها به طور طبیعی از ارتباط عمیق و خاص بین دوستان ناشی میشود.
هوش مصنوعی: ماه تنها زمانی میدرخشد که شب وارد میشود و گل نیز زمانی شکوفا میشود که درد و سختی (خار) از سر برداشته شود.
هوش مصنوعی: برگ نسرین را با زنجیری از قیر آراسته است و دور پروین، دایرهای از گِل و خاک شکل گرفته است.
هوش مصنوعی: بدن من مانند حلقهای از زنجیر شده است، در حالی که زنجیر دلم مانند نقطهای در مرکز پرگار قرار گرفته است.
هوش مصنوعی: برای جذب و جلب توجه، دلم را به موهای مشکی و زیبا و به حالت فر و جذابش مجذوب کرد.
هوش مصنوعی: من موهایش را به آرامی در هم پیچیدم و با استفاده از عطر دلانگیز و عمق زیبایی او، آستین و کنار لباسش را پر از زیبایی کردم.
هوش مصنوعی: چرا لب او میخندد در حالی که چشم من به خاطر او در حال گریه است؟ لب او و چهرهاش با آن شادابیاش، با حال غمگین من در تضاد است.
هوش مصنوعی: لبهای او مانند دانههای نارس美؛ در دل من از غم او آتشهای زیادی وجود دارد.
هوش مصنوعی: دل من چطور باید باشد که از غم دو دانه نار، هزار شعله آتش در آن شعلهور میشود؟
هوش مصنوعی: اگرچه وسوسههای عشق برای من سخت و دشوار است، اما دلم هیچگاه زیر بار این وسوسهها نمیرود و از درد و رنج عشق بینصیب نمیماند.
هوش مصنوعی: چطور میتواند وسوسه به دلی که به ستایش بزرگترین پیامبر میپردازد، نفوذ کند؟
هوش مصنوعی: عماد دین شرفالملک به این معناست که با ویژگیهای او، دین محمد مختار نیز درخشان و رونق بیشتری میگیرد.
هوش مصنوعی: سعادت و خوشبختی ابوسعد به قدری زیاد است که به خاطر کفایت و لیاقت او، ملک و سلطنت در دستان او بیش از پیش رونق میگیرد و همگان به او احترام میگذارند.
هوش مصنوعی: نور دولت او همیشه باعث تأکید و ثبات است، همان طور که نور چشمها سبب بینایی و دیدن میشود.
هوش مصنوعی: نگران حوادث و مشکلات دنیا نباش، زیرا او مثل آفتابی است که در بالاترین جایگاه قرار دارد و آسمان او را احاطه کرده است.
هوش مصنوعی: با او دین در مرتبه بالایی قرار گرفت و دشمنان دین به مقام پایینتری رسیدند. با او حق ارزشمند شد و دشمنان حق خوار و بیارزش شدند.
هوش مصنوعی: با یک اشاره و یک کلمه از او، هر چیزی که در این دنیا برای آزادگان دشوار است، به آسانی انجام میشود.
هوش مصنوعی: ما از شخصیتها و بزرگان آموختهایم که باید در رفتار و کردار خود به شیوهای منظم و با ترتیبی خاص عمل کنیم.
هوش مصنوعی: اگر آن گروه در این زمان زنده شوند، به ناتوانی خود پی خواهند برد و به بزرگی او اعتراف خواهند کرد.
هوش مصنوعی: هر زمان که با خشم و ضعف روبهرو شویم، در آن لحظه کاری انجام میدهیم. و هر وقت با عشق و کینه روبهرو شویم، باز هم کارهایی را انجام میدهیم.
هوش مصنوعی: از او بهراحتی میتوان درستیها را به دست آورد و همچنین از او میتوان بهسادگی به نقطه قوتهایی که نیاز داریم برسیم.
هوش مصنوعی: فقط فکر و اندیشهی پاک او میتواند سنجشگر خرد باشد و فقط رفتار نیکو او میتواند معیار هنر محسوب شود.
هوش مصنوعی: از صداقت و حقیقتگویی که در کلامش وجود دارد، زبان عقل به وجود آمده و کلامش مانند پرندهای آزاد و پروازکننده است.
هوش مصنوعی: این دو جمله به تصویر کشیدن ویژگیهای خاصی از ابر و بخار هستند. ابر به عنوان نمادی بزرگ و پر از رطوبت به یاد ماندنی است و در اینجا به این معناست که مانند گنجینهای از قطرات باران میماند که میتواند زندگیبخش باشد. بخار نیز به دریایی از عطر و خوشبویی تشبیه شده است که مانند عنبر، خاصیت آرامش بخش و لذیذی دارد. در واقع، هر دو پدیده به نوعی از زیبایی و اهمیت خاص خود برخوردارند.
هوش مصنوعی: رفتار او مانند مار است که هم به دشمن و هم به دوست آسیب میزند؛ زهر مار و خواص آن برای هر دو طرف یکسان است.
هوش مصنوعی: دو شاخ او (یعنی قدرت و نفوذ او) باعث شده که او مقام بالایی داشته باشد و از این رو، هم او را در نظر دوستانش محترم میشمارند و هم دشمنانش را به نوعی تحت فشار قرار میدهد.
هوش مصنوعی: هرچند که او از گذر زمان و آمدن شب و روز بیخبر است، اما در روشنی روز چیزهای شگفتانگیزی را از شب تاریک به نمایش میگذارد.
هوش مصنوعی: مانند پرندهای طلایی که بر روی صفحهای نقرهای نشسته است، چگونه میتواند حرکت کند و صدای جیکجیکش از نوکش به گوش برسد؟
هوش مصنوعی: وقتی که دلش را از دست میدهد، جواهرات را برمیدارد و با خونسردی بر روی گردن میآویزد.
هوش مصنوعی: به اندازه شخصیت و رفتار انسان، او را میتوان شناخت، هرچند که ظاهراً ممکن است به نظر برسد که او کوتاهقد یا بیمار است.
هوش مصنوعی: همیشه ثروت به افراد قدرتمند تعلق دارد و حتی اگر دل آنها ضعیف و شخصیتشان نازک باشد، باز هم قدرت و توانایی آنها را نمیتوان نادیده گرفت.
هوش مصنوعی: وقتی که سید آزادگان برود، او به مانند سیارهای در حال گردش است که دیگران نیز از او پیروی میکنند.
هوش مصنوعی: ای بزرگ جوادی، که بزرگیات باعث روشنایی آثار مختلف در شرق و غرب شده است.
هوش مصنوعی: تعجب نکن که امروز حال تو از دیروز بهتر است، و همچنین تعجب نکن که امسال وضعیت تو از سال گذشته بهتر شده است.
هوش مصنوعی: خداوند از قدیم الایام در عالم چنین سرنوشتهایی رقم زده است که مدت عمر تو را تا روزگار مشخصی تعیین کرده است.
هوش مصنوعی: هر کسی که به تو خدمت کند، به سبب برکت و راحتی تو، به خیر و موفقیت میرسد؛ چرا که برکت و راحتی تو در دو سوی وجودت پنها پیدا است.
هوش مصنوعی: آیا مسیر گردش زمان به اراده تو بستگی دارد؟ آیا ساکن بودن زمین نشاندهنده جدیت و توجه تو به آن است؟
هوش مصنوعی: اگر ستارهای که آرزوی تو را نکند وجود داشته باشد، دیگر ستارهها از آن ستاره نیز به زودی رنج و عذاب خواهند آورد.
هوش مصنوعی: مخالفی که با تو به جنگ میآید، در هر لحظه و در تمام طول شبانهروز بین جان و بدنهاش درگیر است.
هوش مصنوعی: ای خداوند بزرگ، همواره اراده و قدرت توست که باعث افتخار میشود و همچنین مایه خجالت را از بین میبرد.
هوش مصنوعی: محبت و generosity تو همیشه برای من ارزشمند است و دل و زبان من به خاطر بخشش تو میستاید.
هوش مصنوعی: هر چند که من ذهن و احساسات تندی دارم و به راحتی میتوانم در بازار کار به فعالیت بپردازم، اما دو چیز برای من اهمیت دارد: مقام و ارزشی که در جامعه دارم.
هوش مصنوعی: من همیشه به تو و ستودنت مشغولم و وجود تو در دل من زندگی میبخشد و دلم را پر از محبت کرده است.
هوش مصنوعی: وجود من مانند صدفی است که در ستایش تو مشغول است و من هم از عمق وجودم، سخنان گرانبهایی دربارهات بیان میکنم.
هوش مصنوعی: من شاعری هستم که در کنار خدمت تو قرار دارم، پس لطف کن و مرا در این مکان خوشبختی گرامیبدار.
هوش مصنوعی: زمانی که پشت و گردن من زیر بار لطف و محبت توست، اجازه نده که با بیتوجهی به من، احساس بدهی کنم.
هوش مصنوعی: من نزدیک به ششصد دینار بدهکار بودم، ولی توانستم فقط چهارصد دینار از آن را تحمل کنم.
هوش مصنوعی: دوست دارم دو بار پول داشته باشم، اما هیچ گاه نتوانستهام در برابر غم و درد تحمل و آرامشی داشته باشم.
هوش مصنوعی: وقتی کار من به این اندازه به پایان برسد، دیگر چه نیازی به گفتگو در مورد پانصد یا هزار وجود دارد؟
هوش مصنوعی: شاعر به خاطر هدفهای خود همیشه به هر موضوعی میپردازد و اشعاری میسراید که ارزشی ندارند.
هوش مصنوعی: من از ویژهگیهای تو و افرادی که در مجلس تو هستند، هدفی دارم که برآورده شود و این برای من بسیار بهتر است.
هوش مصنوعی: اگر به زیباییهای خودت خوب نگاه کنی، نقاشی تو میتواند چنان اثرگذار باشد که کار مرا هم تحت تأثیر قرار دهد و مانند خودت زیبا کند.
هوش مصنوعی: اگر کار من به پایان برسد، دایرهای را ترسیم میکنم که نشان از بزرگی و افتخار علم من در آسمان دارد.
هوش مصنوعی: همواره تا زمانی که ستارهها در آسمان در حال گردش هستند و سالها به چهار فصل تقسیم میشوند، ویژگیهای ذاتی و رفتارهای زمان نیز وجود دارد.
هوش مصنوعی: خدا به تو عمر طولانی و شانس خوبی عطا کرده است. امیدوارم از زندگی خود لذت ببری و از این نعمتها بهرهمند شوی.
هوش مصنوعی: تو از دیگران برجستهتر و عالیتر هستی، مانند آتش که از طبیعت خود میدرخشد، یا همچون بهار که فصول را زنده و زیبا میکند.
هوش مصنوعی: به خاطر بهبود وضعیت مردم دنیا، از دنیا دور نشو. هزاران جشن و سرور مانند نوروز و مهرگان را فراموش نکن و آنها را برپا کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
اگر گل آرد بار آن رخان او، نه شگفت
هر آینه چو همه میخورد گل آرد بار
به زلف کژ ولیکن به قد و قامت راست
به تن درست ولیکن به چشمکان بیمار
مدیح تا به بر من رسید عریان بود
ز فرّ و زینت من یافت طیلسان و ازار
چنین نماید شمشیر خسروان آثار
چنین کنند بزرگان چو کرد باید کار
به تیغ شاه نگر، نامهٔ گذشته مخوان
که راستگویتر از نامه تیغ او بسیار
چو مرد بر هنر خویش ایمنی دارد
[...]
قوی کننده دین محمد مختار
یمین دولت محمود قاهر کفار
چو بازگشت به پیروزی از در قنوج
مظفر وظفر و فتح بر یمین و یسار
هنوز رایتش از گرد راه چون نسرین
[...]
فغان ز دست ستمهای گنبد دوار
فغان ز سفلی و علوی و ثابت و سیار
چه اعتبار بر این اختران نامعلوم
چه اعتماد بر این روزگار ناهموار
جفای چرخ بسی دیده اند اهل هنر
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.