گنجور

 
امیر معزی

تاج دنیا و دین خداوند است

در همه کارها خردمندست

در خراسان و در عراق امروز

کیست کاو را به زهد مانندست

چر‌خ را با بقای دولت او

تا جهان است عهد و سوگندست

عقل او را قیاس نتوان کرد

کس نداند که عقل او چندست

چشم دین روشن از سعادت اوست

چشم او روشن از دو فرزندست

آن یکی داوری است قلعه‌گشای

وین دگر خسروی عدو بندست

نازش هر دو پادشاه بدوست

هر دو را مادر و خداوندست

بنده تشریف او همی خواهد

که به مدحش‌گهر پراکندست

خیر او از جهان‌گسسته مباد

که نکوکار و نیک پیوندست

 
 
 
سنایی

قدر مردم سفر پدید آرد

خانهٔ خویش مرد را بندست

چون به سنگ اندرون بود گوهر

کس نداند که قیمتش چندست

مشاهدهٔ ۷ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
اوحدی

خانه را در مکن، که در بندست

وندرو زر منه، که زر گندست

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از اوحدی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه