ماه است ساقی و قدح باده مشتری
وین هر دو را منم بهدل و دیده مشتری
با مشتری مقارنه کردست ماه من
فرخ بود مقارنهٔ ماه و مشتری
خلقی ز رشک و حسرت آن چشم کافرش
بر من همی دهند گواهی به کافری
یاری است لشکری که همی دل برد زخلق
دارد به دلبری همگان را ز دل بری
من دل بدو دهم که خطا گفت آن که گفت:
هرگز مباد کس که دهد دل به لشکری
ای آنکه جای توست همه ساله بتکده
بت را همی پرستی و رنجی همی بری
باری سجود پیش کسی کن که صورتش
تصویر ایزدست نه تمثال آزری
با روی خوب او نرسد سرکشی تورا
بر نِه به خاک سر که بدان روی بنگری
درکوی عشق او نرسد بددلی تورا
برده به باد دلکه بر آن کوی بگذری
آن خط نو دمیده نگر بر دو عارضش
همچون بنفشهٔ طبری برگل طری
در سایه گر بنفشه نروید چگونه است
خطش به زیر سایهٔ آن زلف عنبری
یا رب چه صورت است که دادی بدان صنم
کز شرم او شدست نهان صورت پری
همواره هست صورت او اصل نیکوی
جون سیرت موید دین اصل سروری
اکفی الکفات ناصح دولت معین ملک
بوالقاسم آفتاب بزرگی و مهتری
کافی مدبری که به تدبیر و رای اوست
ترتیب دین احمدی و ملکسنجری
آزادهای که ختم شد آزادگی بدو
چونانکه ختم شد به محمد پیمبری
سحرست و معجزست خط و دست او به هم
معجز شنیدهای که بود جفت ساحری
گویی که دست او ید بیضاست از قیاس
کلکش عصای موسی و خط سحر سامری
ای نیک محضری که ملک را و خواجه را
تو نایب مبارک و فرخنده اختری
از خواجگان دولت و از کافیان ملک
کس را به مهتری نرسد با تو همبری
هرگز ستاره سحری را کجا رسد
با آفتاب و ماه دو هفته برابری
سی سال هست تا تو همی سروریکنی
سی ساله سروری نتوان کرد سرسری
چون در محاسبت ز دقایق رود سخن
اندر هوا ز نوک قلم ذره بشمری
در سایهٔ قبول تو از تار عنکبوت
سازند کهتران تو سد سکندری
بیتی زشعر فرخی اندر مدیح تو
تضمین همی کنم که بدان بیت درخوری:
«نامت نبشته نیستکجا نام بد بود
وانجا که نام نیک بود صدر دفتری»
فرزانگان همی طلب کیمیا کنند
تا مالشان هدر شود و عمر بر سری
آگاه نیستند که بر درگه تو هست
خدمتگری به نفع به ازکیمیاگری
درویشی و نیاز و غم آید زکیمیا
وزخدمت تو شادی و ناز و توانگری
فانی است مال و نعمت و باقی است شکر و مدح
با من بدین سخن نتوان کرد داوری
بازارگان همی چو تو باید که سال و ماه
فانی همی فروشی و باقی همی خری
در شهر طوس و شهر سرخس آنچه کردهای
باقی است تا به جای بود چرخ چنبری
آن پهلوان کجاست که طوس و سرخسکرد
تا در پرستش تو دهد خط چاکری
گر گاه لفظ و معنی کس در عرب نخاست
چون بُحْتری و چون مُتَنَبّی به شاعری
نظم عجم ز نظم عرب خوبتر بود
چون لفظ پاک داری و معنی بپروری
در عصر توبه مدح تو شد قیمتی سخن
چون قیمت زمرد و یاقوت آوری
از بهر انکه عصر تو اندر نیافته است
پیوسته با دریغ بود جان عنصری
دارم دهان ز شکر تو چون دُرِّ شاهوار
دارم دل از ثنای تو بر زر جعفری
شایدکه بر تو عرضه کنم زرّ و دُرّ خویش
ای خاطر و ضمیر تو صراف و جوهری
شرم ست و بیم پیش تو در چشم و در دلم
شرم از خلاف وعده و بیم از مُقَصَری
کردم گناه و آمدم اندر پناه تو
تا بر سرم ز عفو و کرم سایهگستری
گر ماه در کنار تو آید زآسمان
هم در زمان کلف ز رخ ماه بستری
تا هر هزار سال قرانی بود دگر
خواهم که صد قران بگذاری و بگذری
گاهی به دست عدل ببندی در ستم
گاهی به پای قهر سر خصم بسپری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر از شاعر ایرانی به توصیف زیبایی و جاذبه معشوق میپردازد و از احساسات عمیق و شگفتی شاعر نسبت به معشوق سخن میگوید. شاعر با بیان تأثیرات مثبت حضور معشوق بر دل و جان خود، به مقایسهی او با ماه و سیاره مشتری میپردازد و حسرت و رشک دیگران را نیز به تصویر میکشد. او به ستایش از زیباییهای معشوق و تأثیر آن بر زندگی خود ادامه میدهد و در نهایت به اهمیت عشق و خدمت به معشوق اشاره میکند. شاعر همچنین از ویژگیهای خصوصیات انسانی و اخلاقی معشوق صحبت میکند و خدمت به او را بالاتر از هر نوع ثروت و کمال معرفی میکند. در پایان، به امید استمرار این عشق و خوشبختی اشاره میکند.
هوش مصنوعی: ماه همان ساقی است و جام حاوی باده نیز متعلق به مشتری است و من هم همواره این دو را در دل و چشم خود به تصویر میکشم.
هوش مصنوعی: ماهی که در آسمان دیده میشود، در کنار سیاره مشتری قرار گرفته و این همنشینی باعث خوشبختی و نیکبختی است.
هوش مصنوعی: چشمهای کافر او به من دلیلی بر کفر من میدهند، زیرا آنها از حسرت و رشک به من مینگرند.
هوش مصنوعی: دوستی وجود دارد که با زیبایی و دلرباییاش، دل همه را به خودش معطوف کرده و از دل مردم جدا کرده است.
هوش مصنوعی: من قلبم را به او میدهم، زیرا آن کسی که گفت هرگز نباید دل به یک لشکر داد، اشتباه گفت.
هوش مصنوعی: ای تو که جایگاهت در دل هر بتی است، هر ساله در میکده معشوقهها، زیباییها را میپرستی و سختیها را به جان میخری.
هوش مصنوعی: به نزد کسی تعظیم کن که چهرهاش نشانهای از خداوند است، نه تصویر یک بت تقلبی.
هوش مصنوعی: هرگز نخواهی توانست به آزار و سرکشی ادامه دهی، زیرا زیبایی و نیکی او تو را به خاک میافکند و با نگاهش به تو، تمام زورگوییهایت را نابود میکند.
هوش مصنوعی: در کوی عشق، کسی که دلش پر از بددلی است، نمیتواند به خوبی آنجا را درک کند؛ چون اگر میخواهد از آن کوی عبور کند، به سادگی دلش را تحت تأثیر قرار میدهد.
هوش مصنوعی: به روزنوازی آن خطی که بر روی دو گونهاش نقش بسته است، بنگر که همچون گل بنفشهای در خاکی سرسبز و تازه میدرخشد.
هوش مصنوعی: اگر در سایهی یک بنفشه گل نباشد، چگونه ممکن است خطی بر زیر سایهی زلفی به رنگ عنبر باشد؟
هوش مصنوعی: ای پروردگار، چه زیبایی به آن معشوق بخشیدهای که از شرم او، حتی چهرهی زیبا و دلربایش نیز پنهان شده است.
هوش مصنوعی: همیشه چهره او نمودار خوبی است و سیرت او حمایتکننده دین و نشانهای از سروری و عظمت است.
هوش مصنوعی: این بیت به ستایش و تمجید از فردی به نام بوالقاسم میپردازد که در زیر سایه حمایتی و مشاورهای بزرگ و نیکو قرار دارد. شاعر به تأکید بر شایستگی و مقام بلند بوالقاسم، او را به عنوان خورشیدی درخشان و مقامدار معرفی میکند که در اداره امور کشور نقش مهمی دارد و برای مردم خود خیر و نیکی به ارمغان میآورد.
هوش مصنوعی: مدیر و تدبیرکنندهای کافی است که با خرد و رای خود، نظم و ترتیب دین اسلام و حکمرانی را برقرار کند.
هوش مصنوعی: آزادگی یک فرد بزرگ به پایان رسید مانند اینکه پیامبری به نام محمد به پایان کار خودش رسید.
هوش مصنوعی: صبح است و کارهای او به شکلی جادویی است. آیا تا به حال معجزههایی را که با دست و قلم او به وجود آمده، شنیدهای؟
هوش مصنوعی: به نظر میرسد که قدرت و توانایی او شبیه به معجزات بزرگ است، چون در مقایسه با آثارش، میتوان به قدرت عصای موسی و جادوگری سامری اشاره کرد.
هوش مصنوعی: ای کسی که در نزد سایرین مقام بلندی داری و به عنوان نمایندهای موفق و خوششانس برای پادشاه و افراد مهم شناخته میشوی.
هوش مصنوعی: هیچیک از بزرگان حکومت یا کسانی که در ملک مقام دارند، نمیتوانند به مرتبهای برسند که بتوانند با تو همنشینی کنند.
هوش مصنوعی: هرگز ستاره صبح گاهی به اندازه و ارزشی که آفتاب و ماه دارند نمیرسد. گویی هیچگاه نمیتوان از لحاظ اهمیت و تاثیر با آنها مقایسه کرد.
هوش مصنوعی: سی سال است که تو در مقام رهبری و سروری هستی، اما این سی سال را نمیتوان به صورت سطحی و بیتوجه گذراند.
هوش مصنوعی: وقتی که به حساب و کتاب کارهای خود میپردازی و جزئیات را بررسی میکنی، باید به دقت و با تیزبینی به آنچه که میگویی توجه کنی، حتی نکات کوچک و ناچیز را نیز در نظر بگیری.
هوش مصنوعی: در سایهٔ پذیرش و محبت تو، افرادی که در مقامی پایینتر از تو هستند، از تارهای نرم و ظریف عنکبوت قویترین موانع را میسازند.
هوش مصنوعی: من در حال بیان شعری از فرخی هستم که در وصف تو سروده شده و آن را به گونهای بیان میکنم که مناسب و برازنده تو باشد.
هوش مصنوعی: در جایی که نام بدی وجود دارد، نوشتهای نیست و در جایی که نام نیکی وجود دارد، در صدر دفتر ثبت شده است.
هوش مصنوعی: خردمندان تلاش میکنند تا به ثروت دست یابند، اما در این مسیر داراییهایشان را نابود کرده و عمرشان نیز بر سر این کار میگذرد.
هوش مصنوعی: آنها نمیدانند که در بارگاه تو، خدمتگذاری وجود دارد که نفعش از سحرگری بهتر است.
هوش مصنوعی: فقر و نیاز و اندوه از کیمیای درویشی به وجود میآید، اما از خدمت به تو خوشحالی و آرامش و ثروت به دست میآید.
هوش مصنوعی: دارایی و نعمتها زودگذر و فانی هستند، اما شکرگزاری و ستایش باقی میماند. با این گفته نمیتوان قضاوت کرد.
هوش مصنوعی: بازرگانی مانند تو باید که در هر سال و ماه چیزهای موقتی را بفروشد و در عوض، چیزهای ماندگار را خریداری کند.
هوش مصنوعی: در شهر طوس و سرخس، کارهایی که انجام دادهای همچنان باقی ماندهاند تا زمانی که دنیا پایدار باشد.
هوش مصنوعی: کجاست آن پهلوانی که در روزگار طوس و سرخس به ستایش و خدمت به تو مشغول بود؟
هوش مصنوعی: اگر گاهی کلام و مفهوم کسی مانند بُحْتری و مُتَنَبّی در شعر عرب شگفتی ایجاد نکند، به خاطر هنر شاعری اوست.
هوش مصنوعی: نظم و ترتیب شعر فارسی از شعر عربی بهتر است، زیرا که واژههای ناب و معانی پرورشیافتهای دارد.
هوش مصنوعی: در زمان توبه، سخن درباره تو ارزشمند و باارزش میشود، مانند ارزش زمرد و یاقوت.
هوش مصنوعی: چون کسی که دوره تو را درک نکرده، همیشه در حسرت و اندوه خواهد بود.
هوش مصنوعی: شیرینی کلام تو باعث شده که زبانم مانند دُرّ گرانقیمتی شود و قلبم از مدح و ستایش تو پر باشد.
هوش مصنوعی: شاید بخواهم جواهرات و طلاهای خود را به تو تقدیم کنم، ای که تو دل و افکار من را همچون صراف و جواهر شناس میشناسی.
هوش مصنوعی: من در برابر تو شرمنده و نگران هستم. در دل خود از اینکه وعدهام را نقض کردهام خجالت میکشم و از کمکاریام هم در ترس هستم.
هوش مصنوعی: من مرتکب گناه شدم و به درگاه تو پناه آوردم تا بر سرم سایه عفو و لطف تو گسترده شود.
هوش مصنوعی: اگر ماه در کنار تو بیاید، حتی از آسمان هم زمانش را در سایهی رخسار تو میگذراند و نزدیکتر میشود.
هوش مصنوعی: هر هزار سال یک قرآن جدید ظهور کند، من میخواهم که با صد قرآن کنار آن بایستی و عبور کنی.
هوش مصنوعی: گاهی ممکن است به خاطر عدالت کسی را محدود کنی و گاهی هم به خاطر انتقام، دشمن خود را به سختی وادار کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای اَبر بهمنی که به چشم من اندری
تن زن زمانکی و بیاسای و کم گری
این روز و شب گریستن زاروار چیست
نه چون منی غریب و غم عشق برسری
بر حال من گری که بباید گریستن
[...]
برگ گل سپید به مانند عبقری
برگ گل دو رنگ به کردار جعفری
برگ گل مُوَرَّدِ بشکفتهٔ طری
چون روی دلربای من، آن ماه سعتری
پوشیده مشگ ز ابر سیه چرخ چنبری
کافور بر گرفت ز که باد عنبری
از گل زمین شده چو تذروان هندوی
وز ابر آسمان چو پلنگان بربری
از سنگ خاره گشت گلاب و عرق روان
[...]
ای فال گیر کودک فالم ز روی تو
با روشنایی مه و با سعد مشتری
هستت ز نخ بلورین گوی و در آن بلور
پیدا خیال حسن لطیفی و دلبری
دارند صورت پری اندر بلور و تو
[...]
ای پیشکار تخت تو کیوان و مشتری
ای نجم شرق و غرب ترا گشته مشتری
در جرم عقل طبعی و در جسم عدل جان
بر شخص فضل دستی و بر عرض حق سری
اقبال را به همت بهتر طلیعه
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.