شغل دولت بیخطر شد کار ملت با خطر
تا تهی شد دولت و ملت ز شاه دادگر
مشکل است اندازهٔ این حادثه در شرق و غرب
هائل است آوازهٔ این واقعه در بحر و بر
مردمان گفتند شوریدهست شوال ای عجب
بود ازین معنی دل معنی شناسان را خبر
سِرّ این معنی کنون معلوم شد از مرگ شاه
ملک و دولت در مه شوال شد زیر و زبر
رفت در یک مه به فردوس برین دستور پیر
شاه برنا از پی او رفت در ماهی دگر
شد جهان پرشور و شر از رفتن دستور و شاه
کس نداند تا کجا خواهد رسید این شور و شر
این بلاها هیچ زیرک را نَبُد اَندر ضمیر
وین حوادث هیچ دانا را نبد اندر فِکَر
کرد ناگه قهر یزدان عجز سلطان آشکار
قهر یزدانی ببین و عجز سلطانی نگر
ای دریغا این چنین شاه و وزیری این چنین
چون برفتند از جهان ناگاه با آن زیب و فر
شد به جیحون امر و نهی ارسلان سلطان هبا
شد به دجله نفی و اثبات ملک سلطان هدر
دهر پر تَنبُل به جیحون با پدر شد قهرورز
چرخ پر دستان به دجله با پسر شد کینهور
از وفات هر دو خسرو بر کنار هر دو آب
صدهزاران خلق را آتش فکند اندر جگر
موج زد دریای غم تا شاه دریا دل بمرد
هست زیر موجش از انطاکیه تا کاشغر
آن چه وهنی بود کز کیوان به ایوانش رسید
تا ز ایوانش به کیوان شد خروش نوحهگر
بود عدلش بیشتر هر روز با ما لاجرم
هست شور مرگ او هر روز با ما بیشتر
مملکت را ایمنی از ملک او پیوسته بود
ایمنی آمد به سر چون عمر او آمد به سر
داشت گیتی با بقای او دری اندر جنان
دارد اکنون با فنای او دری اندر سقر
در سقر دود و شرر باشد بلی و اینک شدهست
دیدهها از مرگ او پردود و دلها پرشرر
سالها کرد از هنرمندی سفر گرد جهان
با ظفر برگشت و با نیکاختری شد زی سفر
از جهان امسال داد او را هزیمت روزگار
این هزیمت چون فتاد او را پس از چندین ظفر
آفرید ایزد صدف در آب و دُر اندر صدف
خاک را بر آب رشک آمد ازین معنی مگر
چاکر او چرخگردون بار شد تا او گرفت
دُرِّ شاهنشه صدف کردار او در گوش و بر
هست خورشید فلک تا روز حشر اندر محاق
هست خورشید زمین تا نَقخِ صُور اندر مدر
در بصر از دیدن او تیرگی آید همی
و آن به از نادیدن او تیرگی اندر بصر
خسروا گر مستی از مستی به هشیاری گرای
ور به خواب خوش دری از خواب خوش بردار سر
تا ببینی امتی را خسته تیر قضا
تا ببینی عالمی را بستهٔ بند قدر
تا ببینی باغ ملکت را شده بیرنگ و بوای
تا ببینی شاخ دولت را شده بیبرگ و بر
ملک بینی منقلب گشته ز گوناگون شگفت
دهر بینی مضطرب گشته ز گوناگون عِبَر
ای دریغا شخص تو با جانور در زیر خاک
واندر آشوب اوفتاده با هزاران جانور
از تو والاتر که پوشد در جهانداری قبا
وز تو زیباتر که بندد در جهانگیری کمر
بی تو شاید گر نروید از زمین هرگز نبات
بی تو شاید گر نبارد هرگز از گردون مطر
همچو اسکندر بپیمودی همه روی زمین
هرچه ممکن بود بنمودی ز مردی و هنر
بر زمین چون پادشاهی برگرفتی کاستی
بر فلک چون بدر گردد کاستن گیرد قمر
رفتی و بگذاشتی بر دیدهٔ من اشک خویش
تا چو خوانم مدح تو بر من فرو بارد دُرَر
چهره و اشکم ز تیمار تو شد چون زر و سیم
تا خطاب نام تو منسوخ شد بر سیم و زر
پر شکر بود از مدیح تو زبانم مدتی
هستم از مدح تو اکنون خون ناب اندر شکر
نام و نان من بیفزودی و فرمودی مرا
تا به نظم آرم فتوحت را به لفظی مختصر
خاطرم نظم فتوحت را گهر در رشته کرد
رشتهها بگسست و از چشمم برون آمد گهر
گر ز گیتی کرد فانی قهر یزدانی تو را
هست باقی از سر تیغ تو در گیتی اثر
آن درختی کز فتوحت تا قیامت رُسته گشت
بیخش اندر خاورست و شاخش اندر باختر
تخت تو جای پسر کرد آن خداوندی که او
کرد از آغاز شاهی تخت تو جای پدر
از تو در خلد برین جان پدر خشنود بود
باد در خلد برین جان تو خشنود از پسر
با بشر کردی فراوان خیر در دار فنا
باد در دار بقا حَشْرِ تو با خَیرُالْبَشر
شخص پاک تو به خاک آمد سزای رحمتش
سوی شخص تو ز رحمت باد ایزد را نظر
شاعر مخلص معزی با دعا و مرثیت
روی بر خاکت نهاده همچو حاجی بر حجر
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به مرگ یک شاه و تأثیر آن بر کشور و مردم اشاره دارد. شاعر از خطراتی که به دنبال فقدان فرماندهی شایسته به وجود آمده، سخن میگوید و مینویسد که با مرگ شاه و وزیر او، نظام و دولت دچار آشفتگی و بیثباتی شده است. او از حال و هوای ملتی مینالد که به فقدان رهبری دلسوز و عادل دچار غم و اندوه شده و با قهر الهی و عجز سلطنت مواجه است.
شاعر میستاید از ویژگیهای مثبت شاه، چون عدالت و تدبیرش، و نسبت به بلایای ناشی از مرگ او ابراز نگرانی میکند. او جهان را پر از ناآرامی و ناامیدی توصیف میکند و از عواقب منفی فقدان پادشاه خوب و حکیم صحبت میکند. در نهایت، شاعر به یادبود آن شاه و آثار مثبت او در جهان اشاره میکند و با دلی پر از غم، مرثیهای برایش سر میدهد.
هوش مصنوعی: شغل حکومت به خطر نیفتاده، اما کار مردم دچار خطر شده است، زیرا هر دو دولت و ملت از شاهی که عدالت را برقرار کرده تهی شدهاند.
هوش مصنوعی: این حادثه به قدری بزرگ و مهم است که در سراسر شرق و غرب قابل اندازهگیری نیست و خبر آن در دریا و خشکی همه جا پیچیده است.
هوش مصنوعی: مردم میگویند شخصی دیوانه شده است، اما جالب اینجاست که اهل حقیقت از این موضوع باخبرند و معنای آن را درک میکنند.
هوش مصنوعی: راز این موضوع اکنون روشن شد، چرا که با مرگ شاه، وضعیت ملک و دولت در ماه شوال دچار تغییر و تحول شد.
هوش مصنوعی: یک شب، مردی جوان که فرمانروای پیر را به دنبال خود داشت، به بهشت رفت. در پی او، ماه دیگری نیز در راه بود.
هوش مصنوعی: جهان پر از هیجان و هرج و مرج شده است، زیرا حکمران و پادشاهی وجود ندارد. هیچکس نمیداند این وضعیت بیترتیبی تا کجا ادامه خواهد یافت.
هوش مصنوعی: این دشواریها هیچ عقل نازکی را در درونش نگنجید و این رویدادها هیچ فرد دانایی را در فکرش نینداخت.
هوش مصنوعی: ناگهان خشم خداوند بر سلطان آشکار شد، به قدرت الهی بنگر و ضعف سلطانی را ببین.
هوش مصنوعی: ای افسوس که این پادشاه و وزیر با آن زیبایی و شکوه ناگهان از دنیا رفتند.
هوش مصنوعی: امر و نهی ارسلان و سلطنت او به جیحون رسید، و در دجله، ملک و حاکمیت او نفی و اثبات شد.
هوش مصنوعی: دنیا پر از تنبلی و بیکسی است، که بر اثر آن پدر نسبت به رود جیحون به نافرمانی و قهر پرداخته است. در همین حال، چرخ تقدیر، با فرزندش نسبت به رود دجله کینه و حسرت میورزد.
هوش مصنوعی: هر دو پادشاه که از دنیا رفتند، در کنارههای هر دو رود، صد هزار نفر را به شدت دچار درد و رنج کردند.
هوش مصنوعی: دل دریایی غمانگیز دارد که همچون موجی میزند و در این موج، پریشانی و درد وجود دارد. این غم و اندوهی گسترده است که از شهری به نام انطاکیه تا کاشغر، دلها را در خود میسوزاند.
هوش مصنوعی: آنچه که باعث تضعیف و آزار شد، از آسمان به خانهاش رسید و سپس صدای نوحهگر از آن خانه به آسمان بلند شد.
هوش مصنوعی: عدالت او هر روز در میان ما بیشتر میشود و به همین دلیل نگرانی و اضطراب ما درباره مرگ او نیز هر روز افزایش مییابد.
هوش مصنوعی: کشور همواره در امان بود تا زمانی که عمر او به پایان رسید. به محض اینکه او رفت، ناامنی شروع شد.
هوش مصنوعی: جهان به واسطه بقای او در بهشت دری دارد، و اکنون با عدم او در دوزخ دری دیگر.
هوش مصنوعی: در دنیای آتش و غم، حقیقتی موجود است و هماکنون چشمان مردم پر از اشک و دلها پر از درد و رنج از فقدان اوست.
هوش مصنوعی: سالیان دراز به خاطر هنر و استعدادش به سفرهای مختلف در دنیا رفت و با موفقیت بازگشت و به خوشبختی دست یافت.
هوش مصنوعی: از دنیای امسال هم شکست خورده و رنج روزگار را تجربه کرده است. این شکست، پس از اینکه پیروزیهای زیادی کسب کرده، به سراغ او آمده است.
هوش مصنوعی: خداوند گویی صدفی در دریا آفرید و درون آن مروارید قرار داد. خاک به خاطر زیبایی و ارزش این مروارید، به آب حسادت میورزد.
هوش مصنوعی: این بیت به این معناست که شخصی که در خدمت خداوند است، در برابر سختیها و تغییرات زندگی تسلیم میشود. او با تلاش و صبر، به مقام والایی دست مییابد و مانند مرواریدی گرانبها در دل صدف، درخشان میشود. در واقع، این فرد با کردار نیکو و خالصی نیت، به ارزش و مقام واقعی خود نائل میگردد.
هوش مصنوعی: خورشید آسمان تا روز قیامت در تاریکی خواهد بود، و خورشید زمین تا دمیدن صور در عالم وجود خواهد داشت.
هوش مصنوعی: در نگاه به او، تاریکی به چشم میآید، اما این تنها به این دلیل است که او را میبینیم. نادیدن او بهتر است، چون در این صورت تاریکی در چشم وجود نخواهد داشت.
هوش مصنوعی: اگر از حالت مستی به هشیاری روی، خوب است؛ اما اگر به خواب خوب رفتهای، سر خود را از خواب خوش بردار.
هوش مصنوعی: این بیت به توصیف حال ملتها و جوامع میپردازد. در آن اشاره شده است که هنگامی که فردی به مشکلات و مصایب مردم نگاه میکند، متوجه میشود که آنها تحت تأثیر تقدیر و سرنوشت نابود شدهاند و در بند حوادثی قرار گرفتهاند که خارج از اختیارشان است. در واقع، این ابیات نشاندهندهٔ ناامیدی و اسیری انسانها در برابر ناپایداریها و قضا و قدر میباشد.
هوش مصنوعی: تا زمانی که میخواهی زیبایی و شکوه باغت را ببینی، متوجه میشوی که بدون رنگ و عطر شده است. همچنین، هنگامی که به شاخ و برگ دولت یا قدرتت نگاه میکنی، میبینی که آن نیز بدون برگ و زندگی است.
هوش مصنوعی: ملک و جهان در حال تغییر و دگرگونی است و این تغییرات و تجربیات گوناگون زندگی باعث بلاتکلیفی و ناآرامی شدهاند.
هوش مصنوعی: ای واي بر حال تو که در زیر خاک به همراه جانوران دفن شدهای و در میان شلوغی و بینظمی آنجا گرفتار شدهای.
هوش مصنوعی: هیچ کس در مقام و جایگاه تو در این دنیا همچون تو نیست که جامهی سلطنت بر تن کند و هیچ کس هم به زیبایی تو نیست که برای حکومت در این جهان کمربند ببندد.
هوش مصنوعی: بدون تو، شاید هیچگاه گیاهی از زمین بروید و شاید هیچ بارانی از آسمان نبارد.
هوش مصنوعی: اگر مانند اسکندر به سفر میپرداختی و تمامی نقاط زمین را میدیدی، در آن صورت هر آنچه که از شجاعت و هنر انسانی ممکن بود، به نمایش میگذاشتی.
هوش مصنوعی: زمانی که بر زمین مقامی بلند و با شکوه پیدا کنی، به همان اندازه نور و درخشش تو در آسمانها کم میشود مثل اینکه ماه وقتی که کامل نیست، نورش کمتر میشود.
هوش مصنوعی: تو رفتی و اشکهایت بر چشمان من باقی ماند تا وقتی که من به ستایش تو بپردازم، اشکهایم چون مروارید بر من بریزد.
هوش مصنوعی: چهره و اشک من از درد و غم تو مانند طلا و نقره شده است، تا جایی که وقتی نام تو را میبردم، دیگر طلا و نقره معنای خود را از دست دادهاند.
هوش مصنوعی: زبانم به خاطر تو شیرین و شگفتانگیز شده است. مدت زیادی است که درباره تو سخن میگویم و اکنون گویی در دلم ذاتی زلال و ناب وجود دارد که این شیرینی را بیشتر کرده است.
هوش مصنوعی: نام و روزی من را بیشتر کردی و به من فرمان دادی تا پیروزیهایم را به زبانی کوتاه و مختصر بیان کنم.
هوش مصنوعی: یاد خاطرات موفقیتهایم را مانند دانههای گرانبها در یک رشته میسازم، اما این رشته پاره میشود و آن دانهها از دیدم میروند.
هوش مصنوعی: اگر دنیا به خاطر قهر خداوند از میان برود، تو که باقی هستی، اثر تو در این دنیا همچنان باقی خواهد ماند.
هوش مصنوعی: این درختی که از فتح و پیروزیها تا قیامت رشد کرده، ریشهاش در شرق قرار دارد و شاخههایش در غرب پراکندهاند.
هوش مصنوعی: تخت و مقام تو به خاطر وقتی است که آن خداوند بزرگ، پسر تو را برای این مقام برگزید. او همینطور که از ابتدا پادشاهی را آغاز کرد، تخت و جایگاه تو را نیز برای پدر تو قرار داد.
هوش مصنوعی: در اینجا بیان میشود که وجود تو در بهشت باعث خوشحالی پدر شده و همچنین زندگی در آنجا موجب شادی تو نیز هست.
هوش مصنوعی: تو با انسانها خیلی نیکی کردی و اکنون در دنیای فانی، باد در دنیای باقی و در روز رستاخیز، جمع تو با بهترین انسانها خواهد بود.
هوش مصنوعی: شخص نیکوکار به خاک آمد و این نتیجه رحمت اوست. ای خدای بزرگ، نظر رحمتت به شخص او باشد.
هوش مصنوعی: شاعر با تمام ارادتش به معزی، با دعا و نوحهای بر خاک تو حاضر شده است، مانند حاجی که در کنار حجر اسماعیل قرار میگیرد و احترام میگذارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر
جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر
طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال
و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر
چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش
[...]
بر گرفت از روی دریا ابر فروردین سفر
ز آسمان بر بوستان بارید مروارید تر
گه بروی بوستان اندر کشد پیروزه لوح
گه به روی آسمان اندر کشد سیمین سپر
هر زمانی بوستان را خلعتی پوشد جدا
[...]
اصل نفع و ضر و مایهٔ خوب و زشت و خیر و شر
نیست سوی مرد دانا در دو عالم جز بشر
اصل شر است این حشر کز بوالبشر زاد و فساد
جز فساد و شر هرگز کی بود کار حشر؟
خیر و شر آن جهان از بهر او شد ساخته
[...]
ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر
دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر
ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست
باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر
ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست
[...]
مابَقی فی النّاسِ حُرٌّ
لاٰوَلاٰفی الْجِنّ حُرٌّ
قَدْمَضیٰحُرُّ الْفَریَقیْنِ
فُحُلْو اُلْعَیْشِ مُرٌّ
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.