کردم اندر فتح غزنین ساحری در شاعری
کرد پرگوهر دهانم پادشاه گوهری
دست رادش در دهانم درّ دریایی نهاد
چون ببارید از زبانم پیش او درّ دری
پادشا بخشد به شاعر زرّ و دیبا و قصب
او مرا این هر سه بخشید و جواهر بر سری
درکنارم درّ و فیروزه است و لعل از جود او
در وثاقم جامهٔ رومی و زرّ جعفری
هرگز از محمود غازی این عطا کی یافتند
زینبی و عسجدی و فرخی و عنصری
گر زند از جود محمودی به گیتی داستان
گشت باطل جود محمودی ز جود سنجری
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به فتح غزنین اشاره میکند و از فضل و ثروت پادشاه، یعنی محمود غزنوی، سخن میگوید. او از سخاوت پادشاه یاد میکند که به او هدایایی چون زر و دیبا و جواهرات بخشیده است. شاعر همچنین بیان میکند که در کنار او، زیباييهایی چون فیروزه و لعل وجود دارد و او از لباسهای گرانبها و مجلل برخوردار است. در پایان، شاعر برتری بخششهای محمود را بر دیگر شاعران مشهور مانند زینبی و فرخی تأکید میکند و میگوید که سخاوت او در مقایسه با دیگران بینظیر است.
هوش مصنوعی: در پی موفقیت در غزنین، توانستم با هنر شاعری و سخنوری خود، به اندازهای ارزشمند و گرانبها صحبت کنم که مانند یک پادشاه با جواهرات گرانبها به نظر میرسید.
هوش مصنوعی: دست رادش چیزی باارزش و گرانبها را در دهان من گذاشت، و وقتی آن را بیان کردم، مانند جواهرات درخشان از زبانم بیرون آمد.
هوش مصنوعی: پادشاه به شاعر طلا و پارچههای نرم و زیبا و چیزهای گرانبها عطا میکند. او به من هم از این سه مورد بخشیده و جواهرات با ارزشی بر سرم گذاشته است.
هوش مصنوعی: کنار من سنگهای قیمتی و زیبا وجود دارد و این هدیهای از سوی اوست که مرا در آغوش گرفته است. لباس رومی و زر جنیفر هم بر تنم است.
هوش مصنوعی: هرگز عطا و بخشش محمود غازی مانند چیزی که زینبی، عسجدی، فرخی و عنصری دریافت کردند، پیدا نشد.
هوش مصنوعی: اگر داستان بخشندگی محمود در دنیا مشهور شود، این بخشندگی به سبب بخشندگی سنجر به تذکر نمیماند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای جهان را دیدن تو فال مشتری
کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری
گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره
آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری
آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار
[...]
ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری
تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری
از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ
وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری
زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت
[...]
ای شکنج زلف جانان بر پرند ششتری
سایبان آفتابی یا نقاب مشتری
توده توده مشک داری ریخته بر پرنیان
حلقه حلقه زلف داری بافته بر ششتری
گاه بر گلنار تازه شاخهای سنبلی
[...]
ای به رخسار و به عارض آفتاب و مشتری
آفتاب و مشتری را من به جانم مشتری
داری از سنبل نهاده سلسله بر آفتاب
داری از عنبر کشیده دایره بر مشتری
از سر زلف سیه با حلقههای سنبلی
[...]
ای پدیدار آمده همچون پری با دلبری
هر که دید او مر ترا با طبع شد از دل بری
آفتاب معنی از سایت بر آید در جهان
زان که از هر معنیی چون آفتاب خاوری
زهره مزهر بر تو سازد کز عطارد حاصلی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.