گنجور

 
امیر معزی

تاگه عز بندگآن در دین و در ایمان بود

عز و دین اندر بقای دولت سلطان بود

طاعت و پیمان او را بخت در بیعت بود

دولت و اقبال او را چرخ در فرمان بود

هر ندیمی زان او با فر افریدون بود

هر غلامی زان او با عدل نوشروان بود

کمترین خدمتگزارش برتر از قیصر بود

کمترین طاعت نمایش برتر از خاقان بود

بندگان شاه عالم مُقبل و یکتا بود

هر یکی را مشتری زیبد که سعدافشان بود

همت هر یک روا باشد که برگردون بود

دولت هر یک سزا باشد که برکیوان بود

تا قیامت سرفرازد بر بزرگان جهان

بنده‌ای کاو را چو سلطان جهان مهمان بود

میرحاجب را نثار نعمت است از بهر شاه

ور روا دارد همی او را نثار جان بود

تاکه باشد آفتاب اندر بروج آسمان

آن یکی باشد روان و آن دگرگردان بود

ساحت فتح ملک خواهم که بی‌غایت بود

بایهٔ تخت ملک خواهم که بی‌بایان بود

عدل او خواهم که چون رضوان بیاراید جهان

تا جهان از عدل او چون روضهٔ رضوان بود

 
 
 
عنصری

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود

عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود

تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او

تافته بودن دل عشاق را پیمان بود

مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او

[...]

فرخی سیستانی

مهتر گو را چو حاتم کهتر و در بان بود

گر کسی گوید چنو باشد کسی نادان بود

آنکه این اندیشه او را باشد او را مرده دان

گو چنو باشد کسی گر کالبد چون جان بود

همچنین باشد به صورت لیکن اندر باب فضل

[...]

قطران تبریزی

تا بجان در عقل باشد تا بتن در جان بود

جان و تن را از لب و جام و لب جانان بود

جان و تن را خود غذا می باشد و جانان بدانک

می غذای تن بود جانان غذای جان بود

گرچه تن باشد غمی با جام می باشد قوی

[...]

امیر معزی

تا بنفشستان جانان گرد لالستان بود

عاشق از جانان بنفشستان و لالستان بود

تا دل عشاق را رویش همی آتش دهد

آب دادن دیدهٔ عشاق را پیمان بود

تاب زلفش تا همی پیدا بود بر عارضش

[...]

مشاهدهٔ ۲ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
سنایی

روی او ماهست اگر بر ماه مشک افشان بود

قد او سروست اگر بر سرو لالستان بود

گر روا باشد که لالستان بود بالای سرو

بر مه روشن روا باشد که مشک افشان بود

دل چو گوی و پشت چون چوگان بود عشاق را

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سنایی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه