گنجور

 
امیر معزی

آن زلف نگر بر آن بر و دوش

وان خط سیه بر آن بناگوش

هر دو شده پیش ماه و خورشید

مانندهٔ حاجبان سیه‌پوش

بی‌گرمی و بی‌فروغ آتش

چون عنبر و مشک‌دوش بر دوش

آن داده به عاشقان غم و درد

وین برده زعاقلان دل و هوش

سنبل خط و لاله رخ نگاری است

آن ماه سمنبر گل آغوش

از سنبل اوست نوش من زهر

وز لالهٔ اوست زهر من نوش

گویند که یادکن مر او را

واندر غم او مباش خاموش

گویم‌که به حیله چون‌کنم یاد

آن را که نکرده‌ام فراموش