دو محمد آفرید ایزد سزای آفرین
آن رسول راستان این پادشاه راستین
آن محمد بود در پیغمبری صدر زمان
وین محمد هست در شاهنشهی فخر زمین
آن محمد در عرب صاحب کتابی بیهمال
وین محمد در عجم صاحبقرانی بیقرین
آن یکی را بر هدی مُهر نبوت در کَتَف
وین دگر را در هنر مهر سعادت بر جبین
بود حیدر آن محمد را رفیقی کاردان
هست شاه دین محمد را وزیری پیش بین
این محمد هست در دنیا نیابتدار آن
وآن محمد هست در عُقبی شفاعتخواه این
ای غیاث دین و دنیا تا تو گشتی پادشاه
رونق دیگرگرفت از فر تو دنیا و دین
تا امیرالمؤمنین را چون تویی باشد قسیم
نصرت و راحت بود قِسم امیرالمؤمنین
دست اقبال تو را گر ساختندی خاتمی
آسمانش حلقه بایستی و خورشیدش نگین
همت تو گر امل را گوید اندر صلح هان
هیبت تو گر اجل را گوید اندر بزم هین
بارگاه ملک و دولت را به دین و داد تو
تهنیت گویند هر روزی کرامالکاتبین
تا که تو عدل و سیاست بر جهان گستردهای
اصل ملک و قطب دولت پایدارست و متین
هم تذروان رستهاند از چنگل باز سپید
همگوزنان جستهاند از پنجهٔ شیر عرین
عالم اندر خواب رفته است و خلایق خفته خوش
بر چنین عدل و سیاست آفرین باد آفرین
در زمان چون دور گردون قدرتی دارد عظیم
در جهان چون روز روشن نصرتی دارد مبین
آسمان برحسب قدرت شاه را نصرت دهد
قدرتی باید چنان تا نصرتی یابد چنین
ملک چون باغ است و عدل تو در آن چون باغبان
سروران چون سرو و میدان چونگل و چون یاسمین
دولت پیروز و عدل عالمافروز تو هست
چون سرشک ابر نوروزی و باد فرودین
ارسلان سلطانت جدست و ملک سلطان پدر
وز تو خشنودست جان هر دو در خلد برین
زیر فرمان تو خواهد شد به توفیق خدای
از لب دریای مغرب تا لب دریای چین
تا نه بس مدت به دولت غزو را بندی میان
تا اجل برکافران ناگاه بگشاید کمین
سخره شیران شوند آن بتپرستان شقی
طعمهٔ خوکان شوند آن خوکخواران لعین
استخوانهای فرنگان بر در انطاکیه
زیر پای و دست اسبان سپه گردد طحین
ازکنار نهر عاصی تا لب رود فرات
خاک هر منزل بهخون کافران گردد عجین
کوس فیروزی چنان کوبد به صحرای حلب
کاوفتد آواز او درآمِد و مافارقین
آن ظفر پیرایه دولت بود تا روز حشر
وآن اثر تاریخ ملک و دین بود تا روز دین
گرگماناست و خبرگفتار من بس تا نه دیر
این خبرگردد عیان و اینگمان گردد یقین
تا شهورست و سنین از سیر ماه و آفتاب
تا دیارست و بلاد از حکم ربالعالمین
زیر فرمان تو بادا هم بلاد و هم دیار
زیر پیمان تو بادا هم شهور و هم سنین
نصرت و تأیید بادت در رکاب و در عنان
عصمت و توفیق بادت بر یسار و بر یمین
تو رعیت را پناه و مر تو را دولت پناه
تو شریعت را معین و مر تورا ایزد معین
آسمانکرده ندا هر روز بر درگاه تو
کای خداوندان حاجت اُدخلوها آمنین
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
فهم کن گر مؤمنی فضل امیرالمؤمنین
فضل حیدر ، شیر یزدان ، مرتضای پاکدین
فضل آن کس کز پیمبر بگذری فاضل تر اوست
فضل آن رکن مسلمانی ، امام المتّقین
فضل زین الاصفیا ، داماد فخر انبیا
[...]
ای برید شاه ایران از کجا رفتی چنین
نامه ها نزد که داری؟ بار کن! بگذار! هین
کی جدا گشتی ز شاه و چندگه بودی براه
چند گون دیدی زمان و چند پیمودی زمین
سست گشتی تو همانا کز ره دور آمدی
[...]
حاسدان بر من حسد کردند و من فردم چنین
داد مظلومان بده ای عز میر مؤمنین
شیر نر تنها بود هرجا و خوکان جفتجفت
ما همه جفتیم و فردست ایزد دادآفرین
حاسدم بر من همی پیشی کند، این زو خطاست
[...]
گشت گیتی چون بهشت از فر ماه فرودین
بوستان را کرد پر پیرایه های حور عین
بر بهشت بوستان مگزین بهشت آسمان
کان بهشت بر گمانست این بهشت بر یقین
ابر گوئی کرده غارت تخت بزازان هند
[...]
آفرین بر دولت محمودیان باد آفرین
کافریدش زآفرین خویشتن جان آفرین
آفرین بر دولتی کش هر زمان گوید خدا
آفرین باد آفرین بر چون تو دولت آفرین
چون نباشد آفرین ایزدی بر دولتی
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.