گنجور

 
سنایی

ای به عین حقیقت اندر عین

باز کرده ز بهر دیدن عین

پیش عین تو عین دوست عیان

تو رسیده به عین و گویی این

چون تو آید ز عین تو همه تو

ایستاده چو سد ذوالقرنین

تا تو گویی تو آن نه تو تو تویی

آن تو از تو دروغ باشد و مین

کی مسلم بود ترا توحید

چون که اثبات می کنی اثنین

بیش تو زان میان به باطل و حق

چند گویی تفاوت ما بین

در یکی حال مستحیل بود

اجتماع وجود مختلفین

اول از پیش خویش نه قدمی

تا جدا گردد اصل مال از دین

نظر از غیر منقطع کن زانک

شاهد غیر در دل آور عین

چند گویی ز حال غیر که قال

قال بی‌حال عار باشد و شین

چون سنایی ز خود نه منقطعی

که حکایت کنی ز حال حسین

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
عنصری

بهمه شهر بود ازو آذین

در بریشم چو کرم پیله زمین

فرخی سیستانی

باغبان! زیر سرو بن منشین

نه کجا سرو نیست نیست زمین

نه همه سایه زیر سرو بود

زیر شاخ سمن شو و بنشین

باغ تو پر درخت سایه ورست

[...]

قطران تبریزی

مجلس است این مگر بهشت برین

که بنای بهشت است بر این

پیکر بومش از بدایع روم

نقش دیوارش از صنایع چین

این ز دلها همی زداید زنگ

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از قطران تبریزی
مسعود سعد سلمان

قدحی نوش کرد شاه زمین

شاه محمود سیف دولت و دین

تا که نفس چو آب او شد پاک

شد متین شخص او چو کوه متین

نز پی علتی و رنجی خورد

[...]

مشاهدهٔ ۶ مورد هم آهنگ دیگر از مسعود سعد سلمان
ابوالفرج رونی

ای جمال ترا کمال قرین

طوق طوع تو بر شهور و سنین

از یمین تو ملک برده یسار

به یسار تو دهر خورده یمین

هر کجا حزم تو فرود آید

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از ابوالفرج رونی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه