گنجور

 
 
 
مسعود سعد سلمان

چون بلبل داریم برای رازی

چون گل که نبوییم برون اندازی

شمعم که چو برفروزیم بگدازی

چنگم که ز بهر زدنم بنوازی

امیر معزی

هر سال به‌کار ملک بیدار تری

چون‌ گوی زنی شها و چوگان بازی

هر روز سخی تری و دیندارتری

چوگان ز خمیده قد ایشان سازی

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از امیر معزی
عین‌القضات همدانی

گر هر چه ترا هست همه دربازی

ور هستی خود جدا کنی انبازی

باشد که ز خود باز رهی در‌تازی

در پرتو نور او پناهی سازی

انوری

چون چنگ خودم به عمری ار بنوازی

هم در ساعت پردهٔ خواری سازی

آن را که چو زیر کرد گویا غم تو

چون زیر گسسته‌اش برون اندازی

مهستی گنجوی

چون اسب به میدان طرب می‌تازی

از طبع لطیف سحرها می‌سازی

فرزین و شه و پیاده فیل و رخ و اسب

خوب و سره و طرفه و خوش می‌بازی

مشاهدهٔ ۳ مورد هم آهنگ دیگر از مهستی گنجوی
مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه