ای شاه عطا بخش که بخشندهتر از تو
چشم فلک پیر ندیدهست جوانی
درویش بهدرگاه تو بشتافتم امروز
جود تو مرا کرد توانگر به زمانی
شد قصهٔ من قصهٔ موسیکه همی جست
از روشنی اندر شب تاریک نشانی
در آخر شب گشت کلیمی و رسولی
در اول شب بود کلیمی و شبانی
من شکر تو گفتن نتوانم به تمامی
گر بر تن من گردد هر موی زبانی
همواره مدیح تو سگالم به دل و جان
کز بهر مدیح تو دلی دارم و جانی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر در مدح و ستایش یک پادشاه بخشنده سروده شده است. شاعر خود را درویشی معرفی میکند که به درگاه پادشاه رفته و از بخشندگی او بهرهمند شده است. او خود را شبیه به موسی میداند که در جستجوی نور و امید در تاریکی شب است. همچنین شاعر به ناکافی بودن تواناییاش در بیان شکر و قدردانی از پادشاه اشاره میکند و میگوید که حتی اگر هر موی او به زبان تبدیل شود، باز هم نمیتواند قدردانی کامل کند. او در نهایت عزم خود را برای مدح پادشاه نشان میدهد و میگوید که همیشه در دل و جانش این مدح و ستایش وجود دارد.
هوش مصنوعی: ای پادشاه بخشندهای که هیچگاه آسمان پیر، جوانی را با بخشندگی بیشتری از تو ندیده است.
هوش مصنوعی: امروز به درگاه تو درخواست کردم و بخشش تو باعث شد که من ثروتمند شوم.
هوش مصنوعی: داستان من به داستان موسی دچار شده است که در شب تاریک به دنبال نشانهای از نور میگردد.
هوش مصنوعی: در پایان شب، کسی که یهودی بود و پیامبری در آغاز شب، یهودی و شبان بود.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم تمام شکرگزاری و سپاسگزاریام را به زبان بیاورم، حتی اگر هر تار موی من هم زبان میشد.
هوش مصنوعی: من همیشه با دل و جان خود تو را ستایش میکنم، چرا که به خاطر ستایش تو، دلی پر از عشق و جانی پر از شوق دارم.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
گویم ز دل خویش دهانت کنم ای دوست
گوید نتوان کرد ز یک نقطه دهانی
گویم ز تن خویش میانت کنم ای ماه
گوید نتوان ساخت ز یک موی میانی
ای دوست به صدگونه بگردی به زمانی
گه خوش سخنی گیری و گه تلخ زبانی
چون ناز کنی ناز ترا نیست قیاسی
چون خشم کنی خشم ترا نیست کرانی
مانند میان تو و همچون دهن تو
[...]
روزی که تو آن زلف پر از مشک فشانی
ما را ندهد هیچ کس از مشگ نشانی
زلف تو شکنج است و تو بازش چه شکنجی
جعد تو فشانده است تو بازش چه فشانی
گاه این زبر سیم کند غالیه سائی
[...]
در کف دو زبانیست مرا بسته دهانی
گوید چو فصیحان صفت بیت زمانی
آن کودک عمری که بود کوژ چو پیری
و آواز برآورده چو آواز جوانی
ترکیب بدیعش ز جماد و حیوانست
[...]
ای ترک زبهر تو دلی دارم و جانی
ور هر دو بخواهی به تو بخشم به زمانی
با چون تو بتی زشت بود گر چو منی را
تیمار دلی باشد و اندیشهٔ جانی
از کوچکی ای بت که دهان داری گفتم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.