فهرست شعرها به ترتیب آخر حرف قافیه گردآوری شده است. برای پیدا کردن یک شعر کافی است حرف آخر قافیهٔ آن را در نظر بگیرید تا بتوانید آن را پیدا کنید.
مثلاً برای پیدا کردن شعری که مصرع «گفتی: بگو که: بنده فرمان کیستی؟» مصرع اول یکی از بیتهای آن است باید شعرهایی را نگاه کنید که آخر حرف قافیهٔ آنها «ی» است.
حرف آخر قافیه
شمارهٔ ۱: مه من، بجلوه گاهی که ترا شنودم آنجا
شمارهٔ ۲: سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا
شمارهٔ ۳: ای نور خدا در نظر از روی تو ما را
شمارهٔ ۴: به چشم لطف اگر بینی گرفتاران رسوا را
شمارهٔ ۵: ز روی مهر اگر روزی ببینی یک دو شیدا را
شمارهٔ ۶: از آن تنهایی ملک غریبی شد هوس ما را
شمارهٔ ۷: گه گهم خوانی و گویی که: چه حالست ترا؟
شمارهٔ ۸: ترک یاری کردی و من همچنان یارم تو را
شمارهٔ ۹: من کیستم تا هر زمان پیش نظر بینم ترا؟
شمارهٔ ۱۰: جان خوشست، اما نمیخواهم که: جان گویم ترا
شمارهٔ ۱۱: یار ما هرگز نیازارد دل اغیار را
شمارهٔ ۱۲: من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟
شمارهٔ ۱۳: آرزومند توام، بنمای روی خویش را
شمارهٔ ۱۴: یار، چون در جام می بیند، رخ گل فام را
شمارهٔ ۱۵: یک دو روزی می گذارد یار من تنها مرا
شمارهٔ ۱۶: بی تو، چندان که محنتست مرا
شمارهٔ ۱۷: شوق درون بسوی دری می کشد مرا
شمارهٔ ۱۸: گفتگوی عقل در خاطر فرو ناید مرا
شمارهٔ ۱۹: ای شهسوار حسن، سر افراز کن مرا
شمارهٔ ۲۰: زان پیشتر که عقل شود رهنمون مرا
شمارهٔ ۲۱: هست آرزوی کشتن آن تند خو مرا
شمارهٔ ۲۲: ز سوز سینه، هر دم، چند پوشم داغ هجران را؟
شمارهٔ ۲۳: نهادی بر دلم داغ فراق و سوختی جان را
شمارهٔ ۲۴: بروز غم، سگش خواهم، که پرسد خاکساران را
شمارهٔ ۲۵: بچه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟
شمارهٔ ۲۶: گه نمک ریزد بخم، گه بشکند پیمانه را
شمارهٔ ۲۷: ای شوخ، مکش عاشق خونین جگری را
شمارهٔ ۲۸: دیدیدیم ز یاران وفادار بسی را
شمارهٔ ۲۹: بحمدالله که صحت داد ایزد پادشاهی را
شمارهٔ ۳۰: بنام ایزد، میان مردمان آن تندخو با ما
شمارهٔ ۳۱: چند نادیده کنی؟ آه! چه دیدی از ما؟
شمارهٔ ۳۲: نمی توان بجفا قطع دوستداری ما
شمارهٔ ۳۳: من و بیداری شبها و شب تا روز یاربها
شمارهٔ ۳۴: من همچو گلزار ارم، گل گل ترا رخسارها
شمارهٔ ۳۵: ز آب چشم من گل شد، به راه عشق، منزلها
شمارهٔ ۳۶: دلا، ذوقی ندارد دولت دنیا و شادیها
شمارهٔ ۳۷: گل رویت عرق کرد از می ناب
شمارهٔ ۳۸: شب هجرست و مرگ خویش خواهم از خدا امشب
شمارهٔ ۳۹: سر نمی تابم ز شمشیر حبیب
شمارهٔ ۴۰: گر دعای دردمندان مستجابست، ای حبیب
شمارهٔ ۴۱: من بکویت عاشق زار و دل غمگین غریب
شمارهٔ ۴۲: ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب
شمارهٔ ۴۳: ای سر زلف تو کمند حیات
شمارهٔ ۴۴: چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟
شمارهٔ ۴۵: وه! چه عمرست که در هجر تو بردم عاقبت؟
شمارهٔ ۴۶: در آفتاب رخش آب باده تاب انداخت
شمارهٔ ۴۷: ما عاشقیم و بی سر و سامان و می پرست
شمارهٔ ۴۸: ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟
شمارهٔ ۴۹: ای که می پرسی ز من کان ماه را منزل کجاست؟
شمارهٔ ۵۰: روز نوروزست، سرو گل عذار من کجاست؟
شمارهٔ ۵۱: ای باد صبح، منزل جانان من کجاست؟
شمارهٔ ۵۲: ز باغ عمر عجب سرو قامتی برخاست
شمارهٔ ۵۳: هر آتشین گلی، که بر اطراف خاک ماست
شمارهٔ ۵۴: عکس آن لبهای میگون در شراب افتاده است
شمارهٔ ۵۵: مه ز جور فلک دوتا شده است؟
شمارهٔ ۵۶: رفتست عزیز من و مکتوب نوشتست
شمارهٔ ۵۷: دارم شبی، که دوزخ از آن شب علامتست
شمارهٔ ۵۸: ماه من، عیدست و شهری را نظر بر روی تست
شمارهٔ ۵۹: دلم بسینه سوزان مشوش افتادست
شمارهٔ ۶۰: عشقبازی چه بلا فکر خطایی بودست!
شمارهٔ ۶۱: راه وفا پیش گیر، کان ز جفا خوشترست
شمارهٔ ۶۲: دلهای مردمان بنشاط جهان خوشست
شمارهٔ ۶۳: مرا ز عشق تو صد گونه محنت و المست
شمارهٔ ۶۴: جان من، الله الله! این چه تنست؟
شمارهٔ ۶۵: این همه لاله، که سر بر زده از خاک منست
شمارهٔ ۶۶: این چنین بیرحم و سنگین دل، که جانان منست
شمارهٔ ۶۷: بهر که قصه دل گفته ام دلش خونست
شمارهٔ ۶۸: نخل بالای تو سر تا بقدم شیرینست
شمارهٔ ۶۹: برخیز، تا نهیم سر خود بپای دوست
شمارهٔ ۷۰: گفتی: بگو که: در چه خیالی و حال چیست؟
شمارهٔ ۷۱: شیشهٔ می دور از آن لبهای میگون میگریست
شمارهٔ ۷۲: این تازه گل، که می رسد، از بوستان کیست؟
شمارهٔ ۷۳: من با تو یکدلم، سخن و قول من یکیست
شمارهٔ ۷۴: بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست
شمارهٔ ۷۵: در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
شمارهٔ ۷۶: کدام جلوه، که در سر و سرفراز تو نیست؟
شمارهٔ ۷۷: دگرم بسته آن زلف سیه نتوان داشت
شمارهٔ ۷۸: در مجلس اگر او نظری با دگری داشت
شمارهٔ ۷۹: دل چه باشد کز برای یار ازان نتوان گذشت
شمارهٔ ۸۰: روز من شب شد و آن ماه براهی نگذشت
شمارهٔ ۸۱: یا تمنای وصال تو مرا خواهد کشت
شمارهٔ ۸۲: آمد آن سنگین دل و صد رخنه در جان کرد و رفت
شمارهٔ ۸۳: دل بامید کرم دادم و دیدم ستمت
شمارهٔ ۸۴: در کوی تو آمد بسرم سنگ ملامت
شمارهٔ ۸۵: نا دیده میکنی، چو فتد دیده بر منت
شمارهٔ ۸۶: اگر از آمدنم رنجه نگردد خویت
شمارهٔ ۸۷: چه غم گر در سرم شوریست از سودای گیسویت؟
شمارهٔ ۸۸: خدا را، تند سوی من مبین، چون بنگرم سویت
شمارهٔ ۸۹: مرا بباده، نه باغ و بهار شد باعث
شمارهٔ ۹۰: مشتاق درد را بمداوا چه احتیاج؟
شمارهٔ ۹۱: بدین هوس که: دمی سر نهم بپای قدح
شمارهٔ ۹۲: ای چشم تو شوخ تر ز هر شوخ
شمارهٔ ۹۳: خوشا کسی که درین عالم خراب آباد
شمارهٔ ۹۴: دوش با صد عیش بودی، هر شبت چون دوش باد
شمارهٔ ۹۵: بیا، بیا، که دل و جان من فدای تو باد
شمارهٔ ۹۶: کارم از دست شد و دل ز غمت زار افتاد
شمارهٔ ۹۷: سایه ای کز قد و بالای تو بر ما افتد
شمارهٔ ۹۸: گر ز رخسار تو یک لمعه بدریا افتد
شمارهٔ ۹۹: ترا گهی که نظر بر من خراب افتد
شمارهٔ ۱۰۰: چو از داغ فراقت شعله حسرت به جان افتد
شمارهٔ ۱۰۱: آب حیات حسنت گل برگ تر ندارد
شمارهٔ ۱۰۲: روز عمرم چند، یارب! چون شب غم بگذرد؟
شمارهٔ ۱۰۳: ماه شهر آشوب من، هر گه براهی بگذرد
شمارهٔ ۱۰۴: شمع، دوش از ناله من گریه بسیار کرد
شمارهٔ ۱۰۵: مسکین طبیب، چاره دردم خیال کرد
شمارهٔ ۱۰۶: نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد
شمارهٔ ۱۰۷: من عاشق و دیوانه و مستم، چه توان کرد؟
شمارهٔ ۱۰۸: بناز می رود و سوی کس نمی نگرد
شمارهٔ ۱۰۹: باغ عیش من بجای گل همه خار آورد
شمارهٔ ۱۱۰: تا کی آن شوخ نظر بر دگری اندازد؟
شمارهٔ ۱۱۱: یار، هر چند که رعنا و سهی قد باشد
شمارهٔ ۱۱۲: می خواهم و کنجی که بجز یار نباشد
شمارهٔ ۱۱۳: شب هجران رسید و محنت بسیار پیدا شد
شمارهٔ ۱۱۴: افروخت رنگت از می و دلها کباب شد
شمارهٔ ۱۱۵: تا از فروغ روی تو گل کامیاب شد
شمارهٔ ۱۱۶: بر سر بالین طبیب از ناله من زار شد
شمارهٔ ۱۱۷: گر برون میآید، آن بیرحم، زارم میکشد
شمارهٔ ۱۱۸: زان دل به جانب سگ کوی تو میکشد
شمارهٔ ۱۱۹: باز عشق آمد و کار دل ازو مشکل شد
شمارهٔ ۱۲۰: اگر سودای عشق اینست، من دیوانه خواهم شد
شمارهٔ ۱۲۱: از حال و دل و دیده مپرسید که چون شد؟
شمارهٔ ۱۲۲: تا سلسله زلف تو زنجیر جنون شد
شمارهٔ ۱۲۳: گل شکفت و شوق آن گل چهره از سر تازه شد
شمارهٔ ۱۲۴: غم بتان مخور، ای دل، که زار خواهی شد
شمارهٔ ۱۲۵: نیست عرق، که در رهت از حرکات میچکد
شمارهٔ ۱۲۶: آه و صد آه! که آن مه ز سفر دیر آمد
شمارهٔ ۱۲۷: روز هجران تو، یارب! ز کجا پیش آمد؟
شمارهٔ ۱۲۸: دلم، پیش لبت، با جان شیرین در فغان آمد
شمارهٔ ۱۲۹: نگسلد رشته جان من از آن سرو بلند
شمارهٔ ۱۳۰: یارب! غم ما را که بعرض تو رساند؟
شمارهٔ ۱۳۱: عارضت هست بهشتی، که عیان ساخته اند
شمارهٔ ۱۳۲: جان من، بهر تو از جان بدنی ساختهاند
شمارهٔ ۱۳۳: عجب! که رسم وفا هرگز آن پری داند
شمارهٔ ۱۳۴: جهان و هر چه درو هست پایدار نماند
شمارهٔ ۱۳۵: دلم رفت و جان حزین هم نماند
شمارهٔ ۱۳۶: پیش از روزی، که خاک قالبم گل ساختند
شمارهٔ ۱۳۷: بس که خلقی سخن عاشقی من کردند
شمارهٔ ۱۳۸: عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند
شمارهٔ ۱۳۹: رند لب تشنه چرا جام شرابی نزند؟
شمارهٔ ۱۴۰: چو ترک من هوس مجلس شراب کند
شمارهٔ ۱۴۱: هرگز آن شوخ بما غیر نگاهی نکند
شمارهٔ ۱۴۲: گر کسی عاشق رخسار تو باشد چه کند؟
شمارهٔ ۱۴۳: خوبرویان، چون بشوخی قصد مرغ دل کنند
شمارهٔ ۱۴۴: چو لاله سینه من کاش پاره پاره کنند!
شمارهٔ ۱۴۵: جای آنست که شاهان ز تو شرمنده شوند
شمارهٔ ۱۴۶: دودی، که دوش بر سر کویت بلند بود
شمارهٔ ۱۴۷: شیرین دهنا، این همه شیرین نتوان بود
شمارهٔ ۱۴۸: دی براهم دیدن و آنگاه نادیدن چه بود؟
شمارهٔ ۱۴۹: با من اول آن همه رسم وفاداری چه بود؟
شمارهٔ ۱۵۰: کاکل ز چه بگذاشته ای تا کمر خود؟
شمارهٔ ۱۵۱: یار اگر مرهم داغ دل محزون نشود
شمارهٔ ۱۵۲: لعل جانبخشت، که یاد از آب حیوان میدهد
شمارهٔ ۱۵۳: هر گه آن قصاب خنجر بر گلوی من نهد
شمارهٔ ۱۵۴: ماه من، زلف شب قدرست و رویت روز عید
شمارهٔ ۱۵۵: جز بندگیم کاری از دست نمی آید
شمارهٔ ۱۵۶: زان پیشتر که جانان ناگه ز در درآید
شمارهٔ ۱۵۷: اگر نه از گل نو رسته بوی یار آید
شمارهٔ ۱۵۸: چه حاصل گر هزاران گل دمد یا صد بهار آید؟
شمارهٔ ۱۵۹: اگر چون تو سروی ز جایی برآید
شمارهٔ ۱۶۰: دلا، گر عاشقی، بنشین، که جانانت برون آید
شمارهٔ ۱۶۱: غمی، کز درد عشقت، بر دل ناشاد میآید
شمارهٔ ۱۶۲: دم آخر، که مرا عمر به سر میآید
شمارهٔ ۱۶۳: مه من با رقیبان جفااندیش میآید
شمارهٔ ۱۶۴: مرا، چون دیگران، یاد گل و گلشن نمیآید
شمارهٔ ۱۶۵: هردم از چشم تو دل را نظری میباید
شمارهٔ ۱۶۶: آخر از غیب دری بر رخ ما بگشاید
شمارهٔ ۱۶۷: ای کسانی که بخاک قدمش جا دارید
شمارهٔ ۱۶۸: آن کمر بستن و خنجر زدنش را نگرید
شمارهٔ ۱۶۹: دل بدرد آمد و این درد بدرمان نرسید
شمارهٔ ۱۷۰: بهر درد دل ما از تو دوایی نرسید
شمارهٔ ۱۷۱: گر دلم زین گونه آه دم بدم خواهد کشید
شمارهٔ ۱۷۲: وه! که سودای تو آخر سر بشیدایی کشید
شمارهٔ ۱۷۳: ای بتان سنگدل، تا چند استغنا کنید؟
شمارهٔ ۱۷۴: من نمیخواهم که : در کویش مرا بسمل کنید
شمارهٔ ۱۷۵: دوستان، امشب دوای درد محزونم کنید
شمارهٔ ۱۷۶: می نویسم سخن از آتش دل بر کاغذ
شمارهٔ ۱۷۷: غم نیست، گر ز داغ تو می سوزدم جگر
شمارهٔ ۱۷۸: وه! چه شورانگیزی، این شیرین پسر؟
شمارهٔ ۱۷۹: جان خواهم از خدا، نه یکی، بلکه صد هزار
شمارهٔ ۱۸۰: ای به خوبی از همه خوبان عالم خوبتر
شمارهٔ ۱۸۱: ای قامتت ز سرو سهی سرفرازتر
شمارهٔ ۱۸۲: تا ز خط عنبرین حسن تو شد بیش تر
شمارهٔ ۱۸۳: جامه گلگون، روی آتشناک از گل پاک تر
شمارهٔ ۱۸۴: هر روز در کویش روم، پیدا کنم یار دگر
شمارهٔ ۱۸۵: وه! که بازم فلک انداخت به غوغای دگر
شمارهٔ ۱۸۶: حاش لله! کز رخت چشم افگنم سوی دگر
شمارهٔ ۱۸۷: با رخ زرد آمدم سوی درت، ای سروناز
شمارهٔ ۱۸۸: برو، ای نرگس رعنا، تو باین چشم مناز
شمارهٔ ۱۸۹: قد تو عمر درازست و سرو گلشن ناز
شمارهٔ ۱۹۰: یار من، وه! که مرا یار نداند هرگز
شمارهٔ ۱۹۱: از آن چه سود که نوروز شد جهان افروز؟
شمارهٔ ۱۹۲: برخیز طبیبا، که دل آزرده ام امروز
شمارهٔ ۱۹۳: عمر رفت و از تو ما را صد پریشانی هنوز
شمارهٔ ۱۹۴: عید شد، هر گوشه، خلقی ماه نو دارد هوس
شمارهٔ ۱۹۵: کار من از جمله عالم همین عشقست و بس
شمارهٔ ۱۹۶: کام از آن لب مشکل و ما را غم کامست و بس
شمارهٔ ۱۹۷: یار من با دگران یار شد، افسوس افسوس!
شمارهٔ ۱۹۸: زاهد، بکنج صومعه می نوش و مست باش
شمارهٔ ۱۹۹: دردمندم، گر مرا درمان نباشد، گو: مباش
شمارهٔ ۲۰۰: آه! از آن شوخ، که تا سر نشود خاک درش
شمارهٔ ۲۰۱: آه! از آن ماه مسافر، که نیامد خبرش
شمارهٔ ۲۰۲: آنکه از آب حیات آزرده می گردد تنش
شمارهٔ ۲۰۳: زبان او، که ندیدم ز تنگی دهنش
شمارهٔ ۲۰۴: گر گذر افتد، چو باد صبح، بر خاک منش
شمارهٔ ۲۰۵: روزی که بر لب آید جانم در آرزویش
شمارهٔ ۲۰۶: کار من فریاد و افغانست، دور از یار خویش
شمارهٔ ۲۰۷: ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش
شمارهٔ ۲۰۸: ای کجی آموخته پیوسته از ابروی خویش
شمارهٔ ۲۰۹: مردم و خود را ز غمهای جهان کردم خلاص
شمارهٔ ۲۱۰: وای! که جانم نشد از غم هجران خلاص
شمارهٔ ۲۱۱: عاشقان را نه گل و باغ و بهارست غرض
شمارهٔ ۲۱۲: گر من ز شوق خویش نویسم بیار خط
شمارهٔ ۲۱۳: ترک یاری کردی، از وصل تو یاران را چه حظ؟
شمارهٔ ۲۱۴: ما که از سوز تو در گریه زاریم چو شمع
شمارهٔ ۲۱۵: مهوشان در نظر کج نظرانند، دریغ!
شمارهٔ ۲۱۶: خوبان، اگر چه هر طرفی می کشند صف
شمارهٔ ۲۱۷: وه! که رفت آن شوخ و بر ما کرد بیداد از فراق
شمارهٔ ۲۱۸: نیست غم، گر شد گریبان من از غم چاک چاک
شمارهٔ ۲۱۹: ای تو سرو چمن حسن و گل باغ جمال
شمارهٔ ۲۲۰: ظاهر نکنم پیش رقیبان الم دل
شمارهٔ ۲۲۱: نه رفیقی، که بود در پی غمخواری دل
شمارهٔ ۲۲۲: آمد بهار و خوشدلم از رنگ و بوی گل
شمارهٔ ۲۲۳: ای در دلم ز آتش عشق تو صد الم
شمارهٔ ۲۲۴: نیست حد آن که گویم: بنده روی توام
شمارهٔ ۲۲۵: عجب شکستهدل و زار و ناتوان شدهام!
شمارهٔ ۲۲۶: روزی که در فراق جمال تو بودهام
شمارهٔ ۲۲۷: ز سوز سینه کبابم، ز سیل دیده خرابم
شمارهٔ ۲۲۸: بیار بی وفا عمری وفا کردم ندانستم
شمارهٔ ۲۲۹: هر شب بسر کوی تو از پای در افتم
شمارهٔ ۲۳۰: براهت بینم و از بیخودی بر رهگذر غلتم
شمارهٔ ۲۳۱: اگر چون خاک پامالم کنی، خاک درت گردم
شمارهٔ ۲۳۲: بصد امید هر دم گرد آن دیوار و در گردم
شمارهٔ ۲۳۳: عیدست، برون آی، که حیران تو گردم
شمارهٔ ۲۳۴: ز پیر میکده عمری در التماس شدم
شمارهٔ ۲۳۵: کاشکی! خاک حریم حرمت میبودم
شمارهٔ ۲۳۶: دو روز شد که ز درد فراق بیمارم
شمارهٔ ۲۳۷: من نه آنم که دل خویش مشوش دارم
شمارهٔ ۲۳۸: یار آمد و من طاقت دیدار ندارم
شمارهٔ ۲۳۹: عمر رفته است و کنون آفت جانی دارم
شمارهٔ ۲۴۰: هر زمان بر صف خوبان بتماشا گذرم
شمارهٔ ۲۴۱: خواهم که: بزیر قدمت زار بمیرم
شمارهٔ ۲۴۲: بخاک من گذری کن، چو در وفای تو میرم
شمارهٔ ۲۴۳: پس از عمری، که خود را بر سر کوی تو اندازم
شمارهٔ ۲۴۴: مگو افسانه مجنون، چو من در انجمن باشم
شمارهٔ ۲۴۵: اگر خوانی درونم، بنده این خاندان باشم
شمارهٔ ۲۴۶: چو بخت نیست که شایسته وصال تو باشم
شمارهٔ ۲۴۷: تا عمر بود، در هوس روی تو باشم
شمارهٔ ۲۴۸: مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟
شمارهٔ ۲۴۹: یار گفت: از ما بکن قطع نظر، گفتم: به چشم!
شمارهٔ ۲۵۰: من که باشم که می لعل بآن ماه کشم؟
شمارهٔ ۲۵۱: چون قامت آن سرو سهی کرد هلاکم
شمارهٔ ۲۵۲: مشکل که رود داغت هرگز ز دل چاکم
شمارهٔ ۲۵۳: گر بخاکم گذرد یوسف گل پیرهنم
شمارهٔ ۲۵۴: هر شبی گویم که: فردا ترک این سودا کنم
شمارهٔ ۲۵۵: خود را نشان ناوک بد خوی خود کنم
شمارهٔ ۲۵۶: با تو خواهم شرح غمهای دل محزون کنم
شمارهٔ ۲۵۷: دل را ز چاک سینه توانم برون کنم
شمارهٔ ۲۵۸: آهم شنید و رنجه شد آن ماه چون کنم؟
شمارهٔ ۲۵۹: ای تو آرام دل و جان، از تو دوری چون کنم؟
شمارهٔ ۲۶۰: گر جفایی رفت، از جانان جدایی چون کنم؟
شمارهٔ ۲۶۱: جان من، جان و دل خویش نثار تو کنم
شمارهٔ ۲۶۲: بهار میرسد، اما بهار را چه کنم؟
شمارهٔ ۲۶۳: دلم بآرزوی جان نمیرسد، چه کنم؟
شمارهٔ ۲۶۴: دوستان، عاشقم و عاشق زارم، چه کنم؟
شمارهٔ ۲۶۵: یار بی رحم و من از درد بجانم، چه کنم؟
شمارهٔ ۲۶۶: دلم ز دست شد، از دست دل چه چاره کنم؟
شمارهٔ ۲۶۷: آنکه از درد دل خود بفغانست منم
شمارهٔ ۲۶۸: کدام صبح سعادت بود مبارک ازینم؟
شمارهٔ ۲۶۹: چه حالست این؟ که: هر گه در جمالت یک نظر بینم
شمارهٔ ۲۷۰: تا کی بدرت آیم و دیدار نبینم؟
شمارهٔ ۲۷۱: از پی آن دلبر شیرین شمایل می روم
شمارهٔ ۲۷۲: عید شد، بخرام، تا مدهوش و حیرانت شوم
شمارهٔ ۲۷۳: جلوه های قد دلجوی ترا بنده شوم
شمارهٔ ۲۷۴: من سگ یارم و آن نیست که بیگانه شوم
شمارهٔ ۲۷۵: چنان از پا فگند امروزم آن رفتار و قامت هم
شمارهٔ ۲۷۶: ای که از خوبان مراد ما تویی مقصود هم
شمارهٔ ۲۷۷: نقد جان را در بهای زلف جانان می دهم
شمارهٔ ۲۷۸: خرم آن روز کزین محنت و غم باز رهم
شمارهٔ ۲۷۹: بحمدالله! که جان بر باد رفت و خاک شد تن هم
شمارهٔ ۲۸۰: خراب یک نظر از چشم نیم خواب توایم
شمارهٔ ۲۸۱: هر خوبیای، که از همه خوبان شنیدهایم
شمارهٔ ۲۸۲: روز عیدست، سر راهگذاری گیریم
شمارهٔ ۲۸۳: زهی سعادت! اگر خاک آن حرم باشیم
شمارهٔ ۲۸۴: خیز، تا امروز با هم ساغر صهبا کشیم
شمارهٔ ۲۸۵: ای سگ آن سر کو، ما و تو یاران همیم
شمارهٔ ۲۸۶: نوبهارست، بیا، تا قدحی نوش کنیم
شمارهٔ ۲۸۷: شام عید، آن به، که منزل بر سر راهی کنیم
شمارهٔ ۲۸۸: ای گل، از شکل تو با ناز و خرامت گویم
شمارهٔ ۲۸۹: یارب، غم بیرحمی جانان به که گویم؟
شمارهٔ ۲۹۰: ساخت گدای درگهت مرحمت الهیم
شمارهٔ ۲۹۱: ای ماه من و شاه سپاه همه خوبان
شمارهٔ ۲۹۲: من گرفتار و تو در بند رضای دگران
شمارهٔ ۲۹۳: ای پریچهره من، چند نشینی بکسان؟
شمارهٔ ۲۹۴: صبح امید همانست و رخ یار همان
شمارهٔ ۲۹۵: در قبای ارغوانی قد آن سرو روان
شمارهٔ ۲۹۶: مشکل غمیست عشق، که گفتن نمیتوان
شمارهٔ ۲۹۷: منم، چون غنچه، در خوناب زان گل برگ تر پنهان
شمارهٔ ۲۹۸: جان بحسرت نتوان بی رخ جانان دادن
شمارهٔ ۲۹۹: اگر برای تو مردن، چه باک از آن مردن؟
شمارهٔ ۳۰۰: خط ریحانش رقم بر نسترن خواهد زدن
شمارهٔ ۳۰۱: ای معلم، خاطر غمدیده من شاد کن
شمارهٔ ۳۰۲: عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن
شمارهٔ ۳۰۳: ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن
شمارهٔ ۳۰۴: از رشک سوختم، برقیبان سخن مکن
شمارهٔ ۳۰۵: برخیز و بسر وقت اسیران گذری کن
شمارهٔ ۳۰۶: نظاره کن در آینه خود را، حبیب من
شمارهٔ ۳۰۷: از فراق آن پری هر دم فزون شد درد من
شمارهٔ ۳۰۸: گر جدا سازی بتیغ جور بند از بند من
شمارهٔ ۳۰۹: بخاک پای تو، ای سرو ناز پرور من
شمارهٔ ۳۱۰: پشت و پناه من بود، دیوار دلبر من
شمارهٔ ۳۱۱: دل خون شد از امید و نشد یار یار من
شمارهٔ ۳۱۲: در کوی بتان نیست کسی زار تر از من
شمارهٔ ۳۱۳: نه رحم در دل یار و نه صبر در دل من
شمارهٔ ۳۱۴: تا بکی تند شوی بهر جفای دل من؟
شمارهٔ ۳۱۵: ای قدت نازک نهال جویبار چشم من
شمارهٔ ۳۱۶: فدای آن سگ کو باد جان ناتوان من
شمارهٔ ۳۱۷: گفتیم: چون زنده مانی در غم هجران من؟
شمارهٔ ۳۱۸: خوش آنکه در همه روی زمین تو باشی و من!
شمارهٔ ۳۱۹: گهی لطفست و گاهی قهر کار دلربای من
شمارهٔ ۳۲۰: بهر خون ریز دلم، ترک کمان ابروی من
شمارهٔ ۳۲۱: شهید عشقم و از خاک من خون داده نم بیرون
شمارهٔ ۳۲۲: مسلمانان، مرا جان خواهد آمد از الم بیرون
شمارهٔ ۳۲۳: مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این
شمارهٔ ۳۲۴: دلا، زان لب زلال خضر می خواهی، خیالست این
شمارهٔ ۳۲۵: آخر، ای آرام جان، سوی دل افگاری ببین
شمارهٔ ۳۲۶: من و تخیل حسنت، چه یار بهتر ازین؟
شمارهٔ ۳۲۷: روز نوروزست و ما را مجلس افروزی چنین
شمارهٔ ۳۲۸: عاشقم کردی و گفتی با رقیب تندخو
شمارهٔ ۳۲۹: خوش باشد اگر باشم در طرف چمن با او
شمارهٔ ۳۳۰: ندارم قوت اظهار درد خویشتن با او
شمارهٔ ۳۳۱: چنان بلند نشد سرو ناز پرور او
شمارهٔ ۳۳۲: آنکه رفت امروز و صد دل می رود دنبال او
شمارهٔ ۳۳۳: خاکم بره پیک حریم حرم او
شمارهٔ ۳۳۴: چند گیرد جام می کام از لب میگون او؟
شمارهٔ ۳۳۵: خواهم فگندن خویش را پیش قد رعنای او
شمارهٔ ۳۳۶: روزم از بیم رقیبان نیست ره در کوی او
شمارهٔ ۳۳۷: چند سوزی داغها بر دست؟ آه از دست تو
شمارهٔ ۳۳۸: چند پنهان کنم افسانه هجران از تو؟
شمارهٔ ۳۳۹: من بیدل بعمر خود ندیدم یک نگاه از تو
شمارهٔ ۳۴۰: لیلی و مجنون اگر میبود در دوران تو
شمارهٔ ۳۴۱: نمیکشیم سر از آستان خانه تو
شمارهٔ ۳۴۲: ای بی وفا، چه چاره کنم با جفای تو؟
شمارهٔ ۳۴۳: بیا، تا نقد جان را برفشانم در هوای تو
شمارهٔ ۳۴۴: مردم ازین الم: که نمردم برای تو
شمارهٔ ۳۴۵: سازم قدم ز دیده و آیم بسوی تو
شمارهٔ ۳۴۶: ما ز یک جانب، رقیب از یک طرف در کوی تو
شمارهٔ ۳۴۷: سینه مجروحست و از هر جانبی صد غم درو
شمارهٔ ۳۴۸: آمده ای بمنزلم، ای مه نازنین، فرو
شمارهٔ ۳۴۹: باز، ای سوار شوخ، کجا می روی؟ مرو
شمارهٔ ۳۵۰: این چه چشسمت؟ که بی خوابم ازو
شمارهٔ ۳۵۱: یار وداع می کند، تاب وداع یار کو؟
شمارهٔ ۳۵۲: بر سر راه تو بودم، که رسیدی ناگاه
شمارهٔ ۳۵۳: هر کس که نیست کشته عشقت هلاک به
شمارهٔ ۳۵۴: چشم او می خورده و خود را خراب انداخته
شمارهٔ ۳۵۵: بلبل بباغ و جغد بویرانه ساخته
شمارهٔ ۳۵۶: ماییم جا بگوشه می خانه ساخته
شمارهٔ ۳۵۷: آن سایه نیست، دایم دنبال او فتاده
شمارهٔ ۳۵۸: جان من، گاهی سخن کن ز آن لب و کامی بده
شمارهٔ ۳۵۹: کیست آن سرو روان؟ کز ناز دامن بر زده
شمارهٔ ۳۶۰: بر بستر هلاکم، بیمار و زار مانده
شمارهٔ ۳۶۱: ای همچو پری از من دیوانه رمیده
شمارهٔ ۳۶۲: بخون نشست دلم، خار غم خلیده خلیده
شمارهٔ ۳۶۳: دردا! که باز ما را دردی عجب رسیده
شمارهٔ ۳۶۴: خطت، که رقم بر ورق لاله کشیده
شمارهٔ ۳۶۵: بکجا روم ز دردت؟ چه دوا کنم؟ چه چاره؟
شمارهٔ ۳۶۶: ترا، که جان منی، ساخت ناتوان روزه
شمارهٔ ۳۶۷: گر نیست جام گلگون، خوش نیست دور لاله
شمارهٔ ۳۶۸: تا چند بهر کشتن ما جور و کین همه؟
شمارهٔ ۳۶۹: زین پیش لطف بود و کنون جور و کین همه
شمارهٔ ۳۷۰: با تو هر ساعت مرا عرض نیازست این همه
شمارهٔ ۳۷۱: ای تیر غمت را دل عشاق نشانه
شمارهٔ ۳۷۲: دوش پیمانه تهی آمدم از می خانه
شمارهٔ ۳۷۳: بیجهت با ما چرا آهنگ غوغا کردهای؟
شمارهٔ ۳۷۴: ای که به خون مردمان چشم سیاه کردهای
شمارهٔ ۳۷۵: کشیدهای می و بالای منظر آمدهای
شمارهٔ ۳۷۶: ای آنکه در نصیحت ما لب گشودهای
شمارهٔ ۳۷۷: امشب تو باز چشم و چراغ که بودهای؟
شمارهٔ ۳۷۸: چون گویمت که: در دل ویران من درآی
شمارهٔ ۳۷۹: مست با رخسار آتشناک بیرون تاختی
شمارهٔ ۳۸۰: من نگویم که: وفا یار مرا بایستی
شمارهٔ ۳۸۱: ز من بیگانه شد، بیگاه با اغیار بایستی
شمارهٔ ۳۸۲: ماه من، روی تو خوبست و چنین بایستی
شمارهٔ ۳۸۳: ای ز بهار تازه تر، تازه بهار کیستی؟
شمارهٔ ۳۸۴: گفتی: بگو که: بنده فرمان کیستی؟
شمارهٔ ۳۸۵: بر من، ای شوخ، ستمها کردی
شمارهٔ ۳۸۶: رفتی، ای ماه، که از مهر وفا میکردی
شمارهٔ ۳۸۷: ای شهسوار حسن، بمیدان خوش آمدی
شمارهٔ ۳۸۸: دوشینه کجا رفتی و مهمان که بودی؟
شمارهٔ ۳۸۹: ای مسلمانان، گرفتارم بدست کافری
شمارهٔ ۳۹۰: چند پرسم خبر وصل و نیابم اثری؟
شمارهٔ ۳۹۱: من بنده کمین و تو سلطان کشوری
شمارهٔ ۳۹۲: ز دوری تا به کی، ما را چنین مهجور میداری؟
شمارهٔ ۳۹۳: تو در میدان و من چون گوی در ذوق سراندازی
شمارهٔ ۳۹۴: دلا، رفت آنکه: وصل دلستانی داشتم روزی
شمارهٔ ۳۹۵: شب فراق ز صبحم خبر چه میپرسی؟
شمارهٔ ۳۹۶: دیده ام از تو بلایی که ندیدست کسی
شمارهٔ ۳۹۷: تا کی بکنج صبر جگر خون کند کسی؟
شمارهٔ ۳۹۸: چند از بلای هجر جگر خون کند کسی؟
شمارهٔ ۳۹۹: بس که جانها همه شد صرف تو جانان کسی
شمارهٔ ۴۰۰: زهی شراب لبت مایه طربناکی!
شمارهٔ ۴۰۱: آخر، ای شوخ، دل از جور تو غمگین تا کی؟
شمارهٔ ۴۰۲: جان من در فرقت جانان برآید کاشکی!
شمارهٔ ۴۰۳: یار دور از صحبت اغیار بودی کاشکی!
شمارهٔ ۴۰۴: با تو از اول نبودی آشنایی کاشکی!
شمارهٔ ۴۰۵: ای گلستان جمالت در کمال خرمی
شمارهٔ ۴۰۶: اگر بلطف بخوانی وگر بجور برانی
شمارهٔ ۴۰۷: تو از من فارغ و من از تو دارم صد پریشانی
شمارهٔ ۴۰۸: چه حاجتست که گه خشم و گه عتاب کنی؟
شمارهٔ ۴۰۹: ز روی ناز و حیا منعم از نیاز کنی
شمارهٔ ۴۱۰: چه شد که جانب اهل وفا گذر نکنی؟
شمارهٔ ۴۱۱: ناگاه اگر ز ما سخنی گوش میکنی
شمارهٔ ۴۱۲: ای که در عاشقکشی هر لحظه صد خون میکنی
شمارهٔ ۴۱۳: تیر و کمان گرفتهای، سوی شکار میروی
شمارهٔ ۴۱۴: سوی شکار، ای بت رعنا، چه میروی؟
شمارهٔ ۴۱۵: آن کف پا بر زمین حیفست، ای سرو سهی
شمارهٔ ۴۱۶: خدا را، سوی مشتاقان نگاهی
شمارهٔ ۴۱۷: ای صد هزار چون من خاک در سرایی
شمارهٔ ۴۱۸: به رهت ز رشک میرم، چو به غیر همره آیی
شمارهٔ ۴۱۹: چند رسوا شوم از عشق من شیدایی؟
شمارهٔ ۴۲۰: چون در میان خوبان رسمیست بی وفایی
شمارهٔ ۴۲۱: سحرگاهان که چون خورشید از منزل برون آیی
شمارهٔ ۴۲۲: عشاق را حیات بجانست و جان تویی