ای شاه حسن، جور مکن بر گدای خویش
ما بنده توایم، بترس از خدای خویش
خواهند عاشقان دو مراد از خدای خویش:
هجر از برای غیر و وصال از برای خویش
گر دل ز کوی دوست نیامد عجب مدار
جایی نرفته است که آید بجای خویش
ای من گدای کوی تو، گر نیست و رحمتی
باری، نظر دریغ مدار از گدای خویش
صد بار آشنا شده ای با من و هنوز
بیگانه وار می گذری ز آشنای خویش
زاهد، برو، که هست مرا با بتان شهر
آن حالتی که نیست ترا با خدای خویش
حیفست بر جفا که باغیار می کنی
بهر خدا، که حیف مکن بر جفای خویش
قدر جفای تست فزون از وفای ما
پیش جفای تو خجلم از وفای خویش
گم شد دلم، بآه و فغان دیگرش مجوی
پیدا مساز درد سری از برای خویش
چون خاک پای تست هلالی بصد نیاز
ای سرو ناز، سرمکش از خاک پای خویش
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر، خطاب به یک معشوقه است که شاعری در آن از احساسات عاشقانه و بیپناهی خود سخن میگوید. شاعر از معشوقهاش میخواهد که بر او ظلم نکند و از خدا بترسد، زیرا او و دیگر عاشقان تنها به دنبال وصال محبوب خود هستند.
او از وضعیتی صحبت میکند که دلش به خاطر دوری از معشوق شکسته است و حتی اگر معشوق به او بیتوجهی کند، او همچنان به او وابسته است. شاعر از زاهدان میخواهد که از ملامت او دست بردارند، زیرا او عشق به معشوق را بالاتر از روابط خود با خدا میداند.
عاشق خود را در مقامی پایینتر میبیند و از معشوقش تقاضای رحمت دارد. در نهایت، شاعر بیان میکند که جفای معشوق برای او دردناکتر از وفای دیگران است و او در جستجوی آرامش در عشق است.
هوش مصنوعی: ای شاه حسن، بر گدای خود ظلم نکن، چون ما بندگان تو هستیم. از خداوند خود بترس.
هوش مصنوعی: عاشقان دو آرزوی بزرگ از خداوند دارند: یکی اینکه دوری از دیگران را بخواهند و دیگر اینکه نزد محبوب خود حاضر شوند.
هوش مصنوعی: اگر دل از حضور دوست خبری ندارد، تعجب نکن. جایی نرفته که نتواند به جای خود بازگردد.
هوش مصنوعی: من به عشق تو، که در کوی تو زندگی میکنم، اگر رحمتی بر من نیست، از روی محبت خودت هم که شده، به من نگاه سرزنشآمیز نکن.
هوش مصنوعی: تو بارها با من آشنا شدهای اما همچنان بهگونهای بیگانه از کنار آشنای خود میگذری.
هوش مصنوعی: ای زاهد، دور شو! من در کنار بتان شهر حال و هوایی دارم که تو با خدای خودت نداری.
هوش مصنوعی: غنیمت است که به خاطر خدا و به دلیل نیکی، بیانصافی نکنی؛ زیرا این کار را نسبت به خودت نکن.
هوش مصنوعی: قدری که تو به من بیاعتنایی میکنی، بیشتر از وفاداری من به توست. در برابر این بیمحبتی تو، من از وفاداری خودم شرمندهام.
هوش مصنوعی: دل من گم شده و دیگر با ناله و گریه نمیتوانی آن را پیدا کنی؛ برای خودت دردسر درست نکن.
هوش مصنوعی: ای سرو زیبا، چون خاک پای تو هستم، و برای تو نیاز دارم. لطفاً سر از خاک پای خودت بردار و به من نگاه کن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بی دوست مانده ام چو تو را دوست خوانده ام
کز دوست دوستانه ندیدم جزای خویش
گر عاشقی خطاست به نزدیک عاقلان
آن عاشقم که خوش بودم با بلای خویش
ماهی و دل هوای تو را کرده است خوش
[...]
خاقانیا به سائل اگر یک درم دهی
خواهی جزای آن دو بهشت از خدای خویش
پس نام آن کرم کنی ای خواجه برمنه
نام کرم به دادهٔ روی و ریای خویش
بر دادهٔ تو نام کرم کی بود سزا
[...]
هر کو کند تصّور رنج و بلای خویش
باشد بجای خود که نباشد بجای خویش
هر کام دل که چرخ کسی را دهد بطبع
عاقل نخواندش بجز از خونبهای خویش
دانا درین مقام گرش دسترس بود
[...]
ای روبهک چرا ننشینی به جای خویش
با شیر پنجه کردی و دیدی سزای خویش
دشمن به دشمن آن نپسندد که بی خرد
با نفس خود کند به مراد و هوای خویش
از دست دیگران چه شکایت کند کسی
[...]
هر کس نشسته شاد به کام و هوای خویش
بی چاره من اسیر دل مبتلای خویش
هم جان درون این دل و هم دوست، وه که من
خونابها خورم ز دل بی وفای خویش
فرداست ار به بنده جدایی، دلا، بیا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.