گنجور

 
هلالی جغتایی

سوی شکار، ای بت رعنا، چه می‌روی؟

شهری خراب تست، به صحرا چه می‌روی؟

گر می‌روی به شهر، که صیدی فتد به دام

اینجا مرا گذاشته، تنها چه می‌روی؟

بی‌سگ نمی‌روند سواران به عزم صید

چون ما سگ توایم، تو بی‌ما چه می‌روی؟

صید تواند گوشه‌نشینان شهر و کوی

بر عزم وحش بادیه‌پیما چه می‌روی؟

همراه تست لشکر حسن و سپاه ناز

با صد هزار فتنه و غوغا چه می‌روی؟

آیینه‌ای بگیر و تماشای خویش کن

سوی چمن به عزم تماشا چه می‌روی؟

چون یار وعده کرد، هلالی، به قتل تو

او می‌کشد، تو بهر تقاضا چه می‌روی؟