گنجور

 
هلالی جغتایی

می خواهم و کنجی که به جز یار نباشد

من باشم و او باشد و اغیار نباشد

آنجا اثر رحمت جاوید توان یافت

کآنجا ز رقیبان تو آثار نباشد

هرجا که حبیب است به پهلوی رقیب است

در باغ جهان یک گل بی‌خار نباشد

بر من، که گرفتار توام، رحم مفرمای

رحم است بر آن کس که گرفتار نباشد

ما خانه‌خرابیم و نداریم پناهی

ویرانهٔ ما را در و دیوار نباشد

تقصیر وفا رسم رقیب است، عجب نیست

هرگز سگ دیوانه وفادار نباشد

بی یار به عالم نتوان بود، هلالی

عالم به چه کار آید اگر یار نباشد؟

 
 
 
سعدی

آن به که نظر باشد و گفتار نباشد

تا مدعی اندر پس دیوار نباشد

آن بر سر گنج است که چون نقطه به کنجی

بنشیند و سرگشته چو پرگار نباشد

ای دوست برآور دری از خلق به رویم

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از سعدی
ابن یمین

کنجی که در او گنجش اغیار نباشد

کس از تو و بر تو ز کس آزار نباشد

رودی و سرودی و حریفی دو سه یکدل

باید که عدد بیشتر از چار نباشد

نردی و کتابی و شرابی و ربابی

[...]

ناصر بخارایی

هرکس که مقیم در خمّار نباشد

در مذهب ما عاقل و هشیار نباشد

گر علم یقین است تو را، عین یقین جو

کان طایفه را کبر به خروار نباشد

داری هوس صحبت او، ترک هوس گیر

[...]

جهان ملک خاتون

ما را به جهان جز غم تو یار نباشد

جز جستن وصل تو مرا کار نباشد

از گلشن وصل تو من خسته جگر را

در پای دلم جز اثر خار نباشد

چون سرو روان گر گذری پیش من آری

[...]

شیخ بهایی

مجنون تو با اهل خرد یار نباشد

غارت زده را قافله در کار نباشد

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه