جز بندگیم کاری از دست نمی آید
من بنده فرمانم، تا دوست چه فرماید؟
تو عمر من و وصلت آسایش عمر من
یارب! که رقیب تو از عمر نیاساید
ای گل، تو بحسن خود مغرور مشو چندین
کین خوبی ده روزه بسیار نمی پاید
تا چند جفاگاری، شوخی و دل افگاری؟
جایی که وفا باشد اینها بچه کار آید؟
در عشق هلالی را انکار کنند اما
این کار چو پیش آید افکار نمی شاید
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات خود در مورد عشق و بندگی میپردازد. او تأکید میکند که جز بندگی و اطاعت از معشوق، کار دیگری از دستش برنمیآید. شاعر به محبوبش هشدار میدهد که به زیبایی خود مغرور نشود، زیرا زیبایی زودگذر است و دوام ندارد. همچنین، او از جفا و بیوفایی در عشق انتقاد میکند و میگوید در جایی که وفا باشد، این مسائل مهم نیستند. در نهایت، شاعر به این نکته اشاره میکند که در عشق، حقیقتها و واقعیات همیشه خود را نشان میدهند، حتی اگر در ابتدا انکار شوند.
هوش مصنوعی: من فقط به بندگی مشغولم و از دستم کاری برنمیآید. من به دستورات محبوبم عمل میکنم، هرچه او بخواهد.
هوش مصنوعی: تو عزیز و محبوب من هستی و بودن تو باعث آرامش زندگیام میشود، ای کاش رقیب تو هرگز از عمرش کاسته نشود.
هوش مصنوعی: ای گل، تو به زیباییها و حسن خود مغرور نباش، زیرا این زیبایی و خوبیهای ظاهری ماندگار نیستند و خیلی زود از بین میروند.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی بیوفایی کنی و دلم را بشکنی؟ در جایی که وفا و راستگویی باشد، این کارها کمارزش میشود و مهم نیست.
هوش مصنوعی: در عشق، ممکن است کسی هلالی را نپذیرد و انکار کند، اما در واقع وقتی این موضوع مطرح میشود، افکار و باورها نمیتوانند آن را نادیده بگیرند.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آن مه که ز پیدایی در چشم نمیآید
جان از مزه عشقش بیگشن همیزاید
عقل از مزه بویش وز تابش آن رویش
هم خیره همیخندد هم دست همیخاید
هر صبح ز سیرانش میباشم حیرانش
[...]
سروی چو تو میباید تا باغ بیاراید
ور در همه باغستان سروی نبود شاید
در عقل نمیگنجد در وهم نمیآید
کز تخم بنی آدم فرزند پری زاید
چندان دل مشتاقان بربود لب لعلت
[...]
رویت به از آن آمد انصاف که میباید
با روی تو در عالم گر گل نبود شاید
با ما نفسی بنشین کان روی نکو دیدن
هم چشم کند روشن هم عمر بیفزاید
گر هر سر موی از من صاحبنظری باشد
[...]
بی شایبه زنگ ازدل دیدار تو بزداید
یوسف چو بمصر آید بازار بیاراید
جان قیمت بوسش بود عشاق فزون کردند
چون مشتری افزون شد بر نرخ بیفزاید
آن دل که بود عطشان از شوق لب نوشت
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.