ای دل، بکوی او مرو، از بیخودی غوغا مکن
خود را و ما را بیش ازین در عاشقی رسوا مکن
ای اشک سرخ و گرم رو، بر چهره ام ظاهر مشو
آبی که پنهان خورده ام در روی من پیدا مکن
تا چند ناز و سرکشی؟ آخر بجان آمد دلم
بر عاشق مسکین خود زین بیش استغنا مکن
من حاضر و تو باکسان هر دم نمایی عشوه ای
اینها مکن، ور می کنی، در پیش چشم ما مکن
تا چند، هر دم غنچه سان خندی بروی این و آن؟
چون شاخ گل باش، از حیا، سر پیش کس بالا مکن
با ابروی چون ماه نو، هوش هلالی را مبر
ماه هلال ابروی من، عقل مرا شیدا مکن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به بیان احساسات عاشقانه و تنشهای عاطفی شاعر میپردازد. شاعر از دل خود میخواهد که به سوی محبوب نرود و از بیتابی و شورش خودداری کند. او از معشوق میخواهد که خود را از سرکشی و ناز دور کند و نگذارد عشق او را بیشتر رسوا کند. شاعر همچنین از اشکهایش میگوید که بر چهرهاش نمایان نشود و او را به حال خود رها کند. در نهایت، شاعر به محبوبش میگوید که با ناز و غمزههایش دل او را بیش از این آزرده نکند و از او میخواهد که از فریباییاش در برابر دیگران خودداری کند.
هوش مصنوعی: ای دل، به سراغ او نرو، از خودبیخودی صدا راه نینداز و ما را بیشتر از این در عشق رسوا نکن.
هوش مصنوعی: ای اشک سرخ و گرم، بر چهرهام نیا؛ آبی که در دل پنهان کردهام را بر روی من نرو، نشان نده.
هوش مصنوعی: تا کی میخواهی ناز و ادا کنی؟ دل من دیگر طاقت ندارد، ای عاشق بیچاره! از این بیشتر به خودفروشی و بیاعتنایی ادامه نده.
هوش مصنوعی: من همیشه در کنار تو هستم، اما تو به دیگران زل میزنی و محبت نشان میدهی. این کار را نکن، اگر هم این کار را میکنی، حداقل در برابر چشمان من این کار را انجام نده.
هوش مصنوعی: چقدر میخواهی مانند غنچه هر لحظه به دیگران لبخند بزنی؟ مثل یک شاخه گل باش و از حیا، سر خود را در حضور دیگران بلند نکن.
هوش مصنوعی: با ابروی زیبا و دلنشینت، خواب و خیال مرا از بین نبر. در این حالتی که جای تو به هلال است، عقل و درک من را دیوانه نکن.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ماه هلال ابروی من عقل مرا شیدا مکن
غمزه زنان زین سو میا، آهنگ جان ما مکن
ای من، غلام روی تو، گر جور خواهی ور ستم
بر بنده خود می کنی، چون گویمت کن یا مکن
گه زلف سوی رخ بری، گه خال پیش لب نهی
[...]
ای رند درد آشام جز دیر مغان مأوا مکن
دل را به غیر از مغبچهای جای دگر شیدا مکن
ساقی به صد فرخندگی چون بایدت پایندگی
گر یابی آب زندگی در جام جز صهبا مکن
در طوف باغ ای سیمبر گلرنگ می در جام زر
[...]
ما را میازار اینهمه چندین جفا بر ما مکن
آغاز عشق است ای پسر اینها مکن اینها مکن
ول یاری بدان رسمیست خوبان را کهن
ای از همه بی رحم تر رسم نوی پیدا مکن
گاهی نگاهی میکنی آن هم به چندین خشم و ناز
[...]
ای بر کفت تیغ جفا از قتل ما پروا مکن
بگذشته ایم از خون خویش اندیشه از فردا مکن
آسوده در مهد لحد خوابیده اند این مردگان
بگذارشان در خواب خوش آن لعل را گویا مکن
نه جان نه سر، نه دین، نه دل ماند از برای عاشقان
[...]
شبها به بزم مدعی ای بی مروت جا مکن
آرام جان او مشو، آزار جان ما مکن
از بهر حسرت خوردنم، لب بر لب ساغر منه
دست از پی آزردنم در گردن مینا مکن
در بزم غیر ای بی وفا بهر خدا مگذار پا
[...]
معرفی آهنگهای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.