گنجور

 
هلالی جغتایی

دردا! که باز ما را دردی عجب رسیده

هم دل ز دست رفته، هم جان بلب رسیده

آن ماهرو که با من شبها بروز کردی

رفتست و در فراقش روزم بشب رسیده

کی باشد آنکه: بینم از دولت وصالش

اندوه و درد رفته، عیش و طرب رسیده؟

مشکل که در قیامت بینند اهل دوزخ

آنها که بر تو از من از تاب و تب رسیده

غیر از طلب، هلالی، کاری مکن درین ره

هرکس رسیده جایی، بعد از طلب رسیده