عارضت هست بهشتی، که عیان ساخته اند
قامتت آب حیاتی، که روان ساخته اند
این چه گلزار جمالست، که بر قامت تو
از سمن عارض و از غنچه دهان ساخته اند؟
لبت، آیا چه شکر ریخت که گفتار ترا
همه شیرین سخنان ورد زبان ساخته اند؟
بر گل روی تو آن سبزه تر دانی چیست؟
فتنه هایی که نهان بود عیان ساخته اند
برگمانی دهنت ساخته اند اهل یقین
چون یقین نیست، ضرورت، بگمان ساخته اند
مکن، ای دل، هوس گوشه آن چشم، بترس
زان بلاها که در آن گوشه نهان ساخته اند
گر مرا نام و نشان نیست، هلالی، چه عجب؟
عاشقان را همه بی نام و نشان ساخته اند
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تا مرا واله آن سرو روان ساخته اند
مهر او را وطن اندر دل و جان ساخته اند
حقه لعل تو از جوهر جان ساختهاند
کام هر خسته در آن حقه نهان ساختهاند
هر لطافت که نهان بود پس پرده غیب
همه در صورت خوب تو عیان ساختهاند
هر چه بر صفحه اندیشه کشد کلک خیال
[...]
در لب یار نهان عیش جهان ساخته اند
باغ را در گره غنچه نهان ساخته اند
نیست چون آینه حیرانی ما امروزی
از ازل دیده ما را نگران ساخته اند
نکته هایی که نهان بود در آن نقطه خال
[...]
لب شیرین تو شیرینتر از آن ساختهاند
که توان گفتنش از شیره جان ساختهاند
کردهاند از غمت آنان جگرم خون ایگل
که ترا لاله رخ و غنچه دهان ساختهاند
نتوانم که کنم قطع نظر از دو لبت
[...]
گفتم آن لعل لب از شیره جان ساختهاند
گفت نه جان تو شیرینتر از آن ساختهاند
هست هر عضو تو از عضو دگر شیرینتر
مگر اعضای تو از شیرهٔ جان ساختهاند
نالد از درد به تن هر رگ من پنداری
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.