گنجور

 
هلالی جغتایی

چه شد که جانب اهل وفا گذر نکنی؟

چه شد که ناگه اگر بگذری نظر نکنی؟

رسید جان بلبم، چون زیم اگر نرسی؟

هلاک یک نظرم، چون کنم اگر نکنی؟

چو ماه عید بسالی اگر شوی طالع

روی همان دم و با من شبی سحر نکنی

ز باده بی خبرم ساختی و می ترسم

که چون روی بحریفان، مرا خبر نکنی

شد از جفای تو ملک دلم خراب و هنوز

درین غمم که: ازین هم خراب تر نکنی

جفا که با من دل خسته می کنی سهلست

غرض وفاست که با مردم دگر نکنی

هلالی، این همه حیران چشم یار مشو

چه حالتست که هیچ از بلا حذر نکنی؟

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
مولانا

اگر تو مست شرابی چرا حشر نکنی

وگر شراب نداری چرا خبر نکنی

وگر سه چار قدح از مسیح جان خوردی

ز آسمان چهارم چرا گذر نکنی

از آن کسی که تو مستی چرا جدا باشی

[...]

جهان ملک خاتون

تو خود به حال پریشان ما نظر نکنی

به کنج کلبه احزان ما گذر نکنی

بیا که از غم هجرت به جان رسید دلم

به شرط آنکه ز پیشم دگر سفر نکنی

به لطف بنده نواز تو چشم آن دارم

[...]

صائب تبریزی

چرا به سلسله زلف او نظر نکنی؟

چرا به عالم بی منتها سفر نکنی؟

شب دراز کمند غزال مقصودست

چرا به آه شب خود درازتر نکنی؟

اگر تو آدمیی وز نژاد دیو نه ای

[...]

مشاهدهٔ ۱ مورد هم آهنگ دیگر از صائب تبریزی
صفایی جندقی

دلا معاونت اشک پرده در نکنی

ز راز خود همه آفاق را خبر نکنی

به عمد پرده ز کارم برافکنی تا کی

بس است سعی به رسواییم دگر نکنی

به خاک این درم الفت گرفته سر همه عمر

[...]

صامت بروجردی

که تا به کشتن من آه و ناله سرنکنی

به تیغ شمر و به حلقوم من نظر نکنی

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه