گنجور

 
هلالی جغتایی

مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟

سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم

اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی

هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم

چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید

به گوشه‌ای بنشینم، به گفتگوی تو باشم

زهی خجسته زمانی! که بعد مرگ رقیبان

نشسته، با دل آسوده، روبروی تو باشم

تو آن بتی، که من بت‌پرست همچو هلالی

به هر کجا که روم، روی دل به سوی تو باشم

 
 
 
گنجور را از دست هوش مصنوعی نجات دهید!
سعدی

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم

به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم

[...]

همام تبریزی

در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم

بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم

به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم

ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم

به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم

[...]

ابن حسام خوسفی

مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم

همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم

مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون

همین بس است که دایم به جست و جوی تو باشم

کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد

[...]

بابافغانی

خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم

چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم

حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم

ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم

سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت

[...]

اسیر شهرستانی

خوش آن نفس که غباری ز خاک کوی تو باشم

چو بوی گل همه پرواز جستجوی تو باشم

حدیث ناله چه پرسی سراغ گریه چه گیری

در آرزوی تو باشم در آرزوی تو باشم

به گلشنم چه تماشا به گلخنم چه تمنا

[...]

مشابه‌یابی بر اساس وزن و قافیه