مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟
سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم
اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی
هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم
چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید
به گوشهای بنشینم، به گفتگوی تو باشم
زهی خجسته زمانی! که بعد مرگ رقیبان
نشسته، با دل آسوده، روبروی تو باشم
تو آن بتی، که من بتپرست همچو هلالی
به هر کجا که روم، روی دل به سوی تو باشم
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق عاشقانه و ارادت شاعر به معشوق است. شاعر در آن به تواضع خود اشاره میکند و میگوید که حتی نمیتواند خود را همسطح معشوق قرار دهد. او از دور نگاهی به او دارد و در عین حال به delicacy و نازکی معشوق نیز احترام میگذارد. شاعر به بیان محبت و عشق خود میپردازد و آرزو دارد که در نهایت با آرامش و دل آرام و در کنار معشوق قرار گیرد. در نهایت، شاعر خود را پرستندهی معشوق میداند و همواره دلش به سوی اوست، هر کجا که برود.
هوش مصنوعی: من چقدر جرات داشته باشم بگویم که بنده زیبایی تو باشم؟ حتی سگِ بندهی بندههای تو هم مایلم باشم.
هوش مصنوعی: اگر گاهی از دور به تو نگاه کنم، هنوز هم از نازکخویی و ظرافت تو احتیاط میکنم.
هوش مصنوعی: وقتی سخن از عشق تو به میان میآید، نمیتوانم در جمع دیگران صحبت کنم؛ بهتر است در گوشهای بنشینم و تنها با تو گفتگو کنم.
هوش مصنوعی: چه خوش وقتیای! زمانی که بعد از مرگ رقیبان، با خیالی راحت و دل آرام، در مقابل تو باشم.
هوش مصنوعی: شما همچون مجسمهای زیبا هستید که من به شما عشق میورزم و مانند هلال ماه که هر جا میرود، به سمت شما مینگرد و دلم همیشه به سوی شماست.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
به گفت و گوی تو خیزم به جست و جوی تو باشم
به مجمعی که درآیند شاهدان دو عالم
[...]
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به خوابگاه عدم گر هزار سال بخسبم
ز خواب عاقبت آگه به بوی موی تو باشم
به وقت صبح قیامت که سر ز خاک برآرم
[...]
مرا چه قرب که در انتظار روی تو باشم
همین تمام که بر رهگذار کوی تو باشم
مرا چه حدّ رسیدن بدان وصال همایون
همین بس است که دایم به جست و جوی تو باشم
کنون که جعد سر زلف تو به چنگ نیامد
[...]
خوش آنکه بیخبر از جام آرزوی تو باشم
چو دیده باز کنم در طواف کوی تو باشم
حدیث حسن تو گویم نشان کوی تو پرسم
ز بسکه گم شده از خود بجستجوی تو باشم
سزای دیده ی من نیست دیدن مه رویت
[...]
خوش آن نفس که غباری ز خاک کوی تو باشم
چو بوی گل همه پرواز جستجوی تو باشم
حدیث ناله چه پرسی سراغ گریه چه گیری
در آرزوی تو باشم در آرزوی تو باشم
به گلشنم چه تماشا به گلخنم چه تمنا
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.