گنجور

 
هلالی جغتایی

مرا چه زهره که گویم: غلام روی تو باشم؟

سگ غلام غلام سگان کوی تو باشم

اگر به سوی تو گاهی کنم ز دور نگاهی

هنوز بر حذر از نازکی خوی تو باشم

چو سر عشق تو گفتن میان خلق نشاید

به گوشه‌ای بنشینم، به گفتگوی تو باشم

زهی خجسته زمانی! که بعد مرگ رقیبان

نشسته، با دل آسوده، روبروی تو باشم

تو آن بتی، که من بت‌پرست همچو هلالی

به هر کجا که روم، روی دل به سوی تو باشم