گنجور

 
هلالی جغتایی

ای سگ آن سر کو، ما و تو یاران همیم

خاک پاییم، بهر جا که روی در قدمیم

یار ما نیست ستمگار و جفا پیشه، ولی

ما ز بخت بد خود قابل جور و ستمیم

هیچ کس نیست، که او را بجهان نیست غمی

ما که بی قید جهانیم، گرفتار غمیم

بیش و کم هر چه بما میرسد از غیب نکوست

تو مپندار که: ما در طلب بیش و کمیم

آمدیم از عدم، از ما اگرت هست ملال

باز ما را بنگر: ساکن کوی عدمیم

از در خویش مران، همچو هلالی، ما را

حرمتی دار، که ما ساکن بیت الحرمیم