مردم از درد و نگفتی: دردمند ماست این
دردمندان را نمی پرسی، چه استغناست این؟
سایه بالای آن سرو از سر من کم مباد!
زانکه بر من رحمتی از عالم بالاست این
خواستم کان سرو روزی در کنار آید، ولی
با کجی های فلک هرگز نیاید راست این
جای دل در سینه بود و جای تیرت در دلم
آن ز جا رفتست؟ اما هم چنان برجاست این
اشک گلگون مرا بر چهره هر کس دید گفت:
کز غم گل چهره ای آشفته و شیداست این
گفتمش: فرداست با من وعده وصل تو، گفت:
دل بفردای قیامت نه، که آن فرداست این
بر سر کویش، هلالی، درد عشق خویش را
بیش ازین پنهان مکن، کز چهره ات پیداست این
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: شاعری در این شعر از درد و رنج خود سخن میگوید و میگوید که دیگران از این درد بیخبرند. او به یک سرو تشبیه میکند که سایهاش بر او سنگینی میکند و معتقد است که به او رحمتهای آسمانی میرسد. همچنین بیان میکند که آرزو داشته که آن سرو روزی در کنار او باشد، اما تقدیر و مشکلات زندگی اجازه ندادند. شاعر از دلشکستگی و تیر غم در دلش سخن میگوید و اشاره میکند که اشکهایش بر چهرهاش نمایان است. در نهایت، از عشق و دردهای ناشی از آن میگوید و از کسی میخواهد که بیشتر از این زخمهایش را پنهان نکند چرا که دردش بر چهرهاش آشکار است.
هوش مصنوعی: مردم از مشکلات و رنجهایشان شکایت میکنند، اما تو به آنها توجه نمیکنی؛ حال آن که این افراد در درد و رنج هستند و تو به راحتی خودت را از آنها دور کردهای و نمیپرسید چرا اینطورند.
هوش مصنوعی: سایهی آن سرو همیشه بر سر من باقی باشد! زیرا برای من رحمت و برکت از آسمان نازله است.
هوش مصنوعی: میخواستم روزی آن درخت بلند در کنارم باشد، اما به خاطر انحرافات و ناهماهنگیهای آسمان، هیچگاه به روال درست بر نخواهد گشت.
هوش مصنوعی: جای دل در سینه است و تیر تو در قلبم، اما آیا آن تیر از جا رفته؟ با این حال، این احساس هنوز در دل من باقی مانده است.
هوش مصنوعی: وقتی که دیگران اشکهای سرخ مرا روی صورتم دیدند، گفتند که از درد و دل غمگین شدهام و چهرهام به هم ریخته و پریشان است.
هوش مصنوعی: به او گفتم: فردا قرار دیدارت را دارم، اما او پاسخ داد: دل در انتظار روز قیامت است، نه در انتظار فردای دنیاست، زیرا آن فردا به واقع روزی دیگر است.
هوش مصنوعی: در کنار محبوبم، ای هلالی، دیگر نمیتوانم درد عشق خود را پنهان کنم، زیرا از چهرهام مشخص است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
بوی آن باغ و بهار و گلبن رعناست این
بوی آن یار جهان آرای جان افزاست این
این چنین بویی کز او اجزای عالم مست شد
از زمین نبود مگر از جانب بالا است این
اختران گویند از بالا که این خورشید چیست
[...]
بی نیازی از نیاز ما چه استغناست این
جور کم کن بر دلم کآخر نه از خاراست این
گفتم ای سرو سهی بنشین که بنشیند بلا
گفت بنشینم ولیکن نه بلا بالاست این
گفت رنگت سرخ دیدم این نه رنگ عاشقی است
[...]
چون نهم سر در رهت یعنی که خاک پاست این
بگذری فارغ ز من آخر چه استغناست این
قد توست این یا بلایی بهر جان بیدلان
برزمین نازل شده از عالم بالاست این
راز عشقت را چه سان دارم درون جان نهان
[...]
می نمایی رخ که خورشید جهان آراست این
می زنی در عالمی آتش که رسم ماست این
بر رهت افتاده ام یک ره نبینی سوی من
با فقیران خود ای مهوش چه استغناست این
برد راحت قامتت از جان و رفتارت ز دل
[...]
خال یا تخم امید عاشق شیداست این؟
زلف یا شیراه جمعیت دلهاست این؟
زلفش از معموره دلها برآورده است گرد
یا بهار بی خزان عنبر ساراست این؟
فتنه روز قیامت در رکابش می رود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.