ای معلم، خاطر غمدیده من شاد کن
بنده کردم، یک زمان آن سرو را آزاد کن
از گدای خویش فارغ مگذر، ای سلطان حسن
یا بده داد من درویش، یا بیداد کن
خواه پیغامی فرست و خواه دشنامی بده
از فراموشان، بهر نوعی که خواهی، یاد کن
دل نه صد چاکست؟ آخر مرهم لطفی بنه
رحمتی فرما و این ویرانه را آباد کن
ای دل، این خون خوردن پنهان مرا دیوانه کرد
تاب خاموشی ندارم، بعد ازین فریاد کن
ناصحا، من عاشقم، این پند را دادن چه سود؟
گر توانی ترک این سودای مادرزاد کن
بر سر کویش، هلالی، صبر را بنیاد نیست
چون درین کو آمدی، کار دگر بنیاد کن
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به معلم خود درخواست میکند که غمهای او را برطرف کند و به او کمک کند تا از درد و اندوه رهایی یابد. او از معلم میخواهد که یا به او کمک کند یا حداقل به او پاسخ دهد، حتی اگر این پاسخ دشنام باشد. شاعر به یادآوری میپردازد و از رحمتی میخواهد تا دل شکسته او را التیام بخشد. او حسرت عشق خود را بیان میکند و به مشقتهایی که این عشق برایش به همراه داشته اشاره میکند. شاعر در نهایت از ناصح یا مشاور در مورد عشق و پند بیفایدهاش صحبت میکند و به این نتیجه میرسد که باید بر سر کوی محبوب صبر کند و تلاش کند تا به حالتی جدید برسد.
هوش مصنوعی: ای معلم، دل غمگین من را شاد کن؛ من در این مدت بندهوار بودم، حالا یک لحظه آن سرو (دختری) را آزاد کن.
هوش مصنوعی: ای سلطان زیبا، از وضعیت گدا و نیازمند غافل نشو. یا به من کمک کن و حقم را بده، یا اگر نمیخواهی، با ظلم و بیداد هم برخورد کن.
هوش مصنوعی: هر طور که میخواهی، چه با ارسال پیغام و چه با دادن دشنام، از کسانی که فراموش شدهاند، یاد کن.
هوش مصنوعی: دل تو به اندازهای زخم خورده و پاره پاره است که امیدوارم با مهربانی و رحمتت، این ویرانی را ترمیم کنی و به آن زندگی دوباره ببخشی.
هوش مصنوعی: ای دل، این درد و رنج پنهان مرا دیوانه کرده است. دیگر نمیتوانم سکوت کنم، باید از این پس فریاد بزنم.
هوش مصنوعی: ای ناصح، من عاشق هستم و از اینکه بخواهی به من پند بدهی فایدهای ندارد. اگر میتوانی، این عشق جاودانه را از من بگیر.
هوش مصنوعی: در کنار محبوب خود، انتظار و صبر جایی ندارد. وقتی که به اینجا آمدی، باید کار دیگری را آغاز کنی.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
میخواهید شما بخوانید؟ اینجا را ببینید.
این که فرمودت که رو با عاشقان بیداد کن
دوستانرا رنجه دار و دشمنان را شاد کن
حسن را بنیاد افگندی چنان محکم که هست
جز «و یبقی وجه ربک» نقش را بنیاد کن
ملک حسنت چون نخواهد ماند با تو جاودان
[...]
چشم را در ملک خوبی شحنه بیداد کن
غمزه خونخواره را بر جادوان استاد کن
زلف بر دست صبا نه تا پریشانش کند
خان و مانی را به هر مویی از آن آباد کن
تیغ عیاری بکش، سرهای مشتاقان ببر
[...]
آخر ای پیک صبا یک ره دلم را شاد کن
وز ره چاکر نوازی روی در بغداد کن
ماجرای آب چشمم بر لب شط باز ران
وز دل بازاریم در سوق سلطان یاد کن
چون گذارت بر حدود قصر شیرین اوفتد
[...]
پرسشی کن ای طبیب و جان ما را شاد کن
دردمندان توایم از دردمندان یاد کن
خسرو خوبان که شیرین کام باد از جام عیش
رحم گو بر تلخی جان کندن فرهاد کن
شکر این شادی که کردت بخت چون یوسف عزیز
[...]
عید قربان شد، بیا عاشق کشی بنیاد کن
دردمندان را بدرد نو مبارک باد کن
گفته ای: در دین ما رسم فراموشی خطاست
چون کنی از ما فراموش، این سخن را یاد کن
با من آغاز تکلم کردی و بیخود شدم
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.