چشم او می خورده و خود را خراب انداخته
تا نبیند سوی من، خود را بخواب انداخته
چیست دانی پردهای غنچه بر رخسار گل؟
جلوه حسن تو او را در حجاب انداخته
چون نگردد عمر من کوته؟ که آن زلف دراز
رشته جان مرا در پیچ و تاب انداخته
یارب، آن زلفست بر روی تو؟ یا خود باغبان
سنبل تر چیده و بر آفتاب انداخته
با وجود آنکه ما را تاب دیدار تو نیست
گه گهی آیی برون، آن هم نقاب انداخته
گر بکویت هر دم آیم، بگذرم، عیبم مکن
شوق دیدار توام در اضطراب انداخته
بی تو در گلشن هلالی نیست خرم، بلکه او
دوزخی دیدست و خود را در عذاب انداخته
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر درباره احساس عاشقانه و دلشکستگی شاعر است. شاعر از چشمی که به طرف معشوقش نگریسته و خود را به خاطر او گرفتار عذاب کرده، سخن میگوید. او به زیبایی و جذابیت معشوق اشاره میکند که باعث میشود افرادی چون او در غم و حیرت غرق شوند. همچنین، شاعر از زلفهای دراز معشوق یاد میکند که مانند رشتهای جان او را در پیچ و تاب انداخته است. با وجود اینکه شاعر نمیتواند به راحتی معشوقش را ببیند، شوق دیدار او در دلش وجود دارد و در غیاب او احساس عذاب و ناراحتی میکند. در نهایت، او ابراز میکند که بدون معشوقش، زندگیاش خالی و پر از عذاب است.
هوش مصنوعی: چشم او به من توجهی ندارد و به همین دلیل خود را دچار خواب و بیخبری کرده تا مرا نبیند.
هوش مصنوعی: آیا میدانی که پردههای غنچه بر روی چهره گل چه معنی دارد؟ زیبایی تو آنقدر درخشان است که او را در پوششی پنهان کرده است.
هوش مصنوعی: چرا عمرم کوتاه نمیشود؟ زیرا زلف بلند آن معشوق، جانم را در پیچ و تاب قرار داده است.
هوش مصنوعی: ای پروردگار، آیا آن زلفهای زیبا که بر چهرهات میافتد خود به خود هستند، یا باغبانی آنها را چیده و در آفتاب قرار داده است؟
هوش مصنوعی: با اینکه ما نمیتوانیم برای دیدن تو تحمل کنیم، اما گاهی با چهرهای پوشیده و پنهانی نزد ما میآیی.
هوش مصنوعی: اگر هر لحظه به سراغت بیایم، این به معنی ضعف من نیست. شوق دیدار تو باعث شده که در حالتی از اضطراب به سر ببرم.
هوش مصنوعی: بدون تو در باغ و گلستان هیچ خوشی وجود ندارد؛ بلکه او (منظور کسی دیگر است) جهنمی را تجربه کرده و خود را در عذاب قرار داده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آمد آن سرو سهی بر رخ نقاب انداخته
سایه شعر سیه بر آفتاب انداخته
بر کشیده لاله گلبوی را نیل صبوح
سنبل سیراب را در پیچ و تاب انداخته
عارضش غرق عرق از می ولی با رنگ و بوی
[...]
نور رویش پرتوی بر ماهتاب انداخته
جعد زلفش سایبان بر آفتاب انداخته
سنبل زلفش پریشان کرده بر رخسار گل
بلبل شوریده را در پیچ و تاب انداخته
ساقی سرمست ما رندانه جام می به دست
[...]
ای ز سنبل خط تو برگل نقاب انداخته
زلف شبرنگت بر اوج مه طناب انداخته
جعدتر داری به رخ یا راقم خط لبت
شسته مشکین لیقه و بر آفتاب انداخته
از لبت دل در خیال آب حیوان تشنه ایست
[...]
در محیطیکز فلک طرح حباب انداخته
کشتی ما را تحیر در سراب انداخته
با دو عالم شوق بال بسملی آسودهایم
عشق بر چندین تپش از ما نقاب انداخته
بر شکست شیشهٔ دلهای ما رحمی نداشت
[...]
عکس رخ آن ماه در جام شراب انداخته
کرده نیکوئی ولیکن اندر آب انداخته
چهره را افروخته است از تاب می چون آتشی
اتشی از غم به جان شیخ وشاب انداخته
جوشن طوس است یا پرچین کمند اشکبوس
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.