در مجلس اگر او نظری با دگری داشت
دانند حریفان که در آن هم نظری داشت
هر لاله، که با داغ دل از خاک برآمد
دیدم که: ز سودای تو پر خون جگری داشت
امروز سر زلف تو آشفته چرا بود؟
گویا ز پریشانی دلها خبری داشت
فریاد! که رفت از سرم آن سرو، که عمری
من خاک رهش بودم و بر من گذری داشت
با جام و قدح عزم چمن کرد، چو نرگس
هر کس که درین روز بکف سیم و زری داشت
زین مرحله آهنگ عدم کرد هلالی
مانند غریبی، که هوای سفری داشت
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر به بیان احساسات و تفکرات خود در مورد عشق و جدایی میپردازد. او در مجلس به نظرهایی که بین حریفان وجود دارد اشاره میکند و میگوید هر لالهای که با دل پر درد از خاک سر برآورد، یادآور عشقش است. همچنین از بینظمی در زلف محبوبش و اخبار دلهای پریشان صحبت میکند. شاعر از حسرت دوران گذشته و ارتباط با محبوبش یاد میکند و در پایان به سرنوشت ناگزیر و جدایی اشاره دارد که مشابه غریبانی است که آرزوی سفر دارند. این شعر به نوعی هم تجلی عشق و هم غم ناشی از آن را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: اگر در جمع، او نظری با کسی دیگر داشته باشد، دیگران میفهمند که او در آن موضوع هم با آنها همنظر است.
هوش مصنوعی: هر لالهای که از خاک با درد دل و غم به وجود آمده، نشان میدهد که در دلش به یاد تو، رنج و اندوه بسیاری دارد.
هوش مصنوعی: امروز چرا موهای تو به هم ریخته است؟ به نظر میرسد که از بیقراری دلها چیزی شنیدهای.
هوش مصنوعی: فریاد بزن! که آن معشوقه زیبا که سالها به او عشق میورزیدم و همیشه آرزو داشتم یک بار هم او را ببینم، از زندگیام رفته است.
هوش مصنوعی: هر کس که در این روز به جام و فنجان دست پیدا کند و عزم گشت و گذار در باغ و چمن را داشته باشد، مانند نرگس زیبا و شگفتانگیز خواهد بود.
هوش مصنوعی: در اینجا شاعر به حالتی اشاره دارد که مانند یک هلال، احساس دوری و بیگانگی دارد و مشغول فکر به سفری است که در پیش رو دارد. این وضعیت، حس عدم و جدایی را در او ایجاد کرده است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
زلف که به هر حلقهٔ مشکین هنری داشت
مانند شب قدر مبارک سحری داشت
هر چند که من ساغر اندوه کشیدم
تا چشم زدم ساقی دَوَرانِ دگری داشت
گر یار به ما کرد نظر عین وفا بود
[...]
وقتی دل آواره در آن کو گذری داشت
با نرگس جادوی تو پنهان نظری داشت
گفتی: خبر دوست شنیدی چه شدت حال؟
اینها ز کسی پرس که از خود خبری داشت
دل ناوک مژگان ترا سینه سپر کرد
[...]
خوش بود که تیرش به دل ما گذری داشت
وان چشم هم از غمزه به سویش نظری داشت
آورد صبا وقت سحر مژده دیدار
گویا که دعای سحر ما اثری داشت
بگریست بر احوال درونم همه شب شمع
[...]
در پهلوی اغیار به هر سو نظری داشت
گویا ز نهان آمدن من خبری داشت
دی گفت بسی حرف وفا روی برویم
گویا که به من روی و سخن با دگری داشت
آرام ازو جذبه شوق که چنین برد؟
[...]
دی قاصد یار آمد و مژگانتری داشت
از یار مگر بهر هلاکم خبری داشت
عمری به ره یار دلم تخم وفا کشت
پنداشت که این تخم که میکاشت بری داشت
آن بود دل جمع که از دست بتان بود
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال ۲ حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.