گنجور

 
هلالی جغتایی

ای گل، از شکل تو با ناز و خرامت گویم

هر چه گویم همه داری، ز کدامت گویم؟

تو پری، یا ملکی؟ یا مه اوج فلکی؟

حیرتم سوخت، ندانم، بچه نامت گویم؟

قد برافراختی و سرو بلندت گفتم

رخ برافروز، که تا ماه تمامت گویم

کی توانم که: کنم پیش تو آغاز کلام؟

من که هرگز نتوانم که سلامت گویم

در مقامی که دم از افسر جمشید زنند

بنده از خاک کف پای غلامت گویم

پاسبان ساز بدین دولت بیدار مرا

تا غم خود همه شب با در و بامت گویم

ساقیا، جام بکف هوش هلالی بردی

یارب! از جام لبت یا لب جامت گویم؟