نمی توان بتو شرح بلای هجران کرد
فتاده ام ببلایی، که شرح نتوان کرد
ز روزگار مرا خود همیشه دردی بود
غم تو آمد و آن را هزار چندان کرد
بلای هجر تو مشکل بود، خوش آن بیدل
که مرد پیش تو و کار بر خود آسان کرد
خیال کشتن من داشت وه! چه شد یارب؟
کدام سنگدل آن شوخ را پشیمان کرد؟
جراحت دل ما بر طبیب ظاهر نیست
که تیر غمزه او هر چه کرد پنهان کرد
نیافت لذت ارباب ذوق، بی دردی
که قدر درد ندانست و فکر درمان کرد
هلالی، از دل مجروح من چه می پرسی؟
خرابه ای که تو دیدی فراق ویران کرد
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از درد و رنج ناشی از دوری معشوق سخن میگوید. او بیان میکند که نمیتواند بلای جدایی را توصیف کند و غم عشقش دردهای زندگی را شدت بخشیده است. شاعر به مشکلات و دشواریهای جدایی اشاره کرده و به حالتی از یأس و ناامیدی رسیده است. او اشاره میکند که قلبش جراحاتی دارد که برای دیگران قابل مشاهده نیست و غم عشقش پنهان مانده است. در نهایت، شاعر از ویرانیهایی که فراق باعث شده، صحبت میکند و میگوید که دلش به خرابهای بدل شده است.
هوش مصنوعی: من نمیتوانم به تو بگویم که چه مصیبتی به خاطر جدایی کشیدهام، چون به آن مرحلهای رسیدهام که هیچ توصیفی از آن ممکن نیست.
هوش مصنوعی: از روزگاری همیشه به درد و رنجی دچار بودم، اما با آمدن غم تو، آن درد به مراتب بیشتر شد.
هوش مصنوعی: دوری از تو برایم دردناک است، اما خوشا به حال کسی که برای تو فداکاری کند و کار را بر خود آسان کند.
هوش مصنوعی: او در فکر کشتن من بود، اما وای چه اتفاقی افتاد؟ چه کسی توانست آن شخص بیاحساس را پشیمان کند؟
هوش مصنوعی: زخم دل ما برای پزشک قابل مشاهده نیست، زیرا تیرهای غمزه او هر چه بوده، به طور پنهان عمل کرده است.
هوش مصنوعی: هیچ کس باری را احساس نکرد و از لذت هنر بهرهمند نشد، مگر اینکه دردی را تجربه کرده باشد و ندانسته باشد چه اندازه آن درد ارزشمند است، و همچنین نداند چگونه میتوان به درمان آن پرداخت.
هوش مصنوعی: هلالی، چرا از دل زخمخوردهام سوال میکنی؟ ویرانیای که تو مشاهده کردی، نتیجه جدایی است.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
امیر غازی محمود رای میدان کرد
نشاط مرکب میمون و گوی و چوگان کرد
زمین میدان بر اوج چرخ فخر آورد
چو شاه گیتی رای نشاط میدان کرد
فلک ز ترس فراموش کرد دوران را
[...]
خدای عز و جل با خدایگان آن کرد
که هرگز آنرا والله شکر نتوان کرد
مقر دولت باقیش قطب گردون ساخت
حضیض همت عالیش اوج کیوان کرد
گذار دیده او را بصیرت دل داد
[...]
نظام دولت و دین آنکه عدل شامل او
زمانه را بخوشی همچو باغ رضوان کرد
عمارت کرم اندر جهان اساس نهاد
بنای بخل بکلی خراب و ویران کرد
مگر بدرگه عالیش آگهی نرسید
[...]
خدای تا خم این برکشیده ایوان کرد
در او نشیمن ناهید تیر و کیوان کرد
به دست قدرت چوگان حکم و گوی سپهر
میان عرصهٔ میدان صنع گردان کرد
نشاند شعلهٔ خورشید در خزانهٔ شب
[...]
بعهد جور تو دل ترک آه و افغان کرد
بجرم بی اثری ناله را بزندان کرد
درون سینه بذوقی نشست ناوک او
که ناله را ز برون آمدن پشیمان کرد
بهوش باش دلا آه شعله ناک مکش
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال یک حاشیه برای این شعر نوشته شده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
reply flag link
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.