ز من بیگانه شد، بیگاه با اغیار بایستی
چرا با دیگران یارست؟ با من یار بایستی
در آن کو رفتم و از دیدنش محروم برگشتم
بهشتی آن چنان را دولت دیدار بایستی
چه نازست این؟ که هرگز در نیاز ما نمی بینی
ز خواب ناز چشمت اندکی بیدار بایستی
بجرم آنکه در دور جمالت روی گل دیدم
بجای هر مژه در چشم من صد خار بایستی
جفاهای مرا گفتی: چه مقدار آرزو داری؟
بمقداری که خود گفتی، باین مقدار بایستی
بصد حسرت هلالی مرد و یار از درد او فارغ
طبیب دردمندان را غم بیمار بایستی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر بیانگر احساسات عمیق شاعر نسبت به یار و غم دوری از اوست. شاعر از تنهایی و بیگانگی خود با دیگران صحبت میکند و میپرسد چرا محبوبش با دیگران در رابطه است. همچنین اشاره میکند که از دیدن یار محروم مانده و این ناکامی را به بهشت تشبیه میکند. شاعر به زیبایی یار و بیتوجهی او به نیازهایش میپردازد و از دردهایی که به خاطر عشق میکشد، مینالد. در نهایت، شاعر به غم و عذاب خود اشاره کرده و میگوید که حتی طبیب هم از درد عشقش بیخبر است. این احساسات، حسرت و اندوه عمیق عشق را به تصویر میکشد.
هوش مصنوعی: تو از من دور شدهای و در شب تار با دیگران وقت میگذرانید، چرا باید با آنها همراهی کنی؟ بهتر است که با من باشی.
هوش مصنوعی: در جایی که رفتم و نتوانستم او را ببینم، بهشتی که میخواستم را بدست نیاوردم و برای دیدارش باید خیلی خوشبخت باشم.
هوش مصنوعی: این چه زیبایی است که هرگز در درخواستهای ما توجه نمیکنی؟ چشمانت باید قدری از خواب شیرین بیدار شود.
هوش مصنوعی: به خاطر جرم این که در زیبایی تو، چهره گل را دیدم، به جای هر مژه در چشمان من، صد خار وجود دارد.
هوش مصنوعی: تو از من گلایه کردی و پرسیدی: چقدر آرزو داری؟ من به اندازهای که خودت اشاره کردی، به همان اندازه آرزو دارم.
هوش مصنوعی: با هزار حسرت هلالی از دنیا رفت و یارش از غم او بیخبر است. پزشک دردمندان باید بر غم بیمارانش غمگین باشد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
صبا آمد، ولی بویی ازان گلزار بایستی
چه سود از بوی گل ما را، نسیم یار بایستی
رخش در جلوه نازست و من از گریه نابینا
دریغا، دیده های بخت من بیدار بایستی
شبانگاهم که چون بی رحمتان می کشت هجرانش
[...]
مرا در درد بی باری دریغا بار بایستی
هزاران غم کزو دارم یکی غمخوار بایستی
نمودی چهره مقصودی ز رخسار و خط خوبان
ولی آئینه ما آی پی زنگار بایستی
چه سود ار همدمم شد خضر سوی چشمه حیوان
[...]
مرا در دیده جان آن پری رخسار بایستی
خرام او دمی در چشم من صد بار بایستی
خلد بی روی او از هر گلی در دیده ام خاری
اگر خاریست باری زان گل رخسار بایستی
بسرو و سوسن خود باغبان بسیار می نازد
[...]
دریغا در چنین فصلی حریفم یار بایستی
میان بلبلانم جای در گلزار بایستی
نشد ز ایوان و قصر افراختن جمعیتم حاصل
ره آمد شد غم سوی من دیوار بایستی
به سعی دیده شبزندهدارم کار نگشاید
[...]
مرا از عشق داغی بر دل افگار بایستی
چراغی بر سر بالین این بیمار بایستی
نمی شد فرصت خاریدن سر باددستان را
به مقدار خرابی گر مرا معمار بایستی
غلط کردم نیفتادم به فکر ظاهرآرایی
[...]
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.