گنجور

 
هلالی جغتایی

از فراق آن پری هر دم فزون شد درد من

ساخت ظاهر درد دل را اشک و رنگ زرد من

تا بکی از عشق او جور و جفا خواهم کشید؟

ای رفیقان، سوخت دیگر جان غم پرورد من

گرچه دور از آستان دوست گشتم خاک راه

کاش! روزی باد در کویش رساند گرد من

آتش عشق تو در جان من شیدا فتاد

شد مدد با آتش عشق تو آه سرد من

چون هلالی در غم عشق بتان سنگدل

محنت و اندوه خوبان برد خواب و خورد من