گنجور

 
هلالی جغتایی

بی تو، چندان که محنتست مرا

با تو چندان محبتست مرا

مردم و سوی من نمی نگری

بنگر کین چه حسرتست مرا

رخ نهفتی، ولی بدیده دل

در جمال تو حیرتست مرا

نسبت من چه می کنی برقیب؟

با رقیبان چه نسبتست مرا؟

خوار شد بر درت هلالی و گفت:

این نه خواریست، عزتست مرا