چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟
همچو سرچشمه خضرست و بدن آب حیات
این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟
گوییا موج زنان می گذرد آب حیات
گر بیاد لب او زهر دهندم که: بنوش
تلخی زهر ز هر در دهدم ذوق نبات
این چه ماهیست که در کلبه تاریک منست؟
آب حیوان نتوان یافت چنین در ظلمات
بسکه از ناله دلم دوش قیامت می کرد
عرصه کوی ترا ساخت زمین عرصات
چند گویی ز سر ناز که: جان ده بوفا؟
جان من، کار دگر نیست مرا غیر وفات
رحم بر عاشق درویش ندارند بتان
وه! که در مذهب این سنگدلان نیست زکات!
ماند بیچاره هلالی بکمند تو اسیر
این محالست که او را بود امکان نجات
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: این شعر به زیبایی و دلربایی یک معشوقه اشاره دارد و به توصیف حرکات و ویژگیهای او میپردازد. شاعر با استفاده از تشبیههای مختلف، معشوقه را به سرچشمهای زنده و آب حیات تشبیه میکند که وجودش احساس زندگی و نشاط را به دل میآورد. او همچنین از غم و درد عشق سخن میگوید و اینکه چگونه این عشق فراتر از مرگ است. شاعر از بیرحمی معشوقههای سنگدل گلایه میکند و در نهایت، خود را در اسیری از عشق معرفی میکند که راه نجاتی برای او وجود ندارد.
هوش مصنوعی: پیراهن آن محبوب زیبا که حرکاتش دلنشین است چه معنایی دارد؟ او همچون سرچشمهای زنده و پرانرژی است، و بدنش مانند آب حیات به نظر میرسد.
هوش مصنوعی: این چه قامت و چه حرکاتی دارد؟ مانند اینکه بر چهرهاش آب حیات در حال جنبش است.
هوش مصنوعی: اگر به یاد لب او بگذارم که زهر بخور، این زهر را با تلخیاش مینوشم و از هر درشی، لذت گیاهان را به جان میدهم.
هوش مصنوعی: این چه نوری است که در کلبه تاریک من وجود دارد؟ هیچگاه نمیتوانم چنین حیات و جانی را در این تاریکی پیدا کنم.
هوش مصنوعی: دل من به قدری ناله و فریاد میکرد که شب گذشته به خاطر آن، جای تو در زمین به قیامت تبدیل شد.
هوش مصنوعی: چند بار درباره ناز و لطافت خود صحبت میکنی و میگویی که جانم را به خاطر تو بدهم؟ اما برای من کار دیگری در زندگی نیست جز مرگ.
هوش مصنوعی: بتان بر عاشق بیچاره رحم ندارند، افسوس که در باور این سرددلها، نیکی و کمک به دیگران وجود ندارد.
هوش مصنوعی: هلالی در وضعیتی سخت و ناامیدکننده گرفتار مانده است و نمیتواند از این وضعیت نجات پیدا کند. او به شدت به مشکلاتش چسبیده و هیچ راه فراری برایش وجود ندارد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
ای به عدل تو جهان یافته از جور نجات
دولت و ملک ملک را زبقای تو ثبات
گر بنازند وزیران کُفات از تو سزد
زانکه هم شمس وزیرانی و هم صدر کفات
آن وزیری تو که از بعد رسول قُرَشی
[...]
دوستان با جگرِ تشنه رسید آب حیات
کوریِ مدّعیان را به محمّد صلوات
شکرِ حق را که نمردیم و رسیدیم به کام
عاقبت هم اثری روی نمود از دعوات
ما به فروسِ ملاقات رسیدیم و حسود
[...]
تا قلندر نشوی راه نیابی به نجات
در سیاهی شو، اگر میطلبی آب حیات
موی بتراش و کفن ساز تنت را از موی
تا درین عرصه نگردی تو بهر مویی مات
به یلک هر دو جهان را یله کن، تا چو یلان
[...]
ای مرا خاک کف پای تو چون آبحیات
در هوای توام از آتش غم نیست نجات
بر رخ همچو مهت نیل صبوحی که کشید
که مرا دیده شد از حسرت او عین فرات
دایه حسن لب لعل شکر بار ترا
[...]
دلبرا چشمه نوشت ببرد آب حیات
بشکر خنده لعلت برود آب نبات
معرفی ترانههایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.