خوش باشد اگر باشم در طرف چمن با او
من باشم و او باشد، او باشد و من با او
بر هم زدن چشمش جان می برد از مردم
کی زنده توان بودن یک چشم زدن با او؟
با او چو پس از عمری خواهم سخنی گویم
هرگز نشود پیدا تقریب سخن با او
جانم بر جانانست، من خود تن بی جانم
آری ز کجا باشد جان در تن و تن با او؟
تا عهد شکست آن مه بگداخت هلالی را
دیدی که چه کرد آخر، آن عهدشکن با او؟
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
هوش مصنوعی: در این شعر، شاعر از آرزوی بودن در کنار معشوق سخن میگوید. او به زیبایی ارتباط خود با معشوق را توصیف میکند و مینویسد که این ارتباط حتی یک نگاه معشوق میتواند جان او را بگیرد. همچنین اشاره میکند که برقراری صحبت با معشوق پس از یک عمر دوری، کار دشواری است. شاعر به عشق و وابستگی عمیق خود به معشوق اشاره میکند و در نهایت، به یاد عهدی میافتد که معشوق آن را شکست و به مشکلاتی که این کار ایجاد کرده است، اشاره میکند.
هوش مصنوعی: خوشحالکننده است اگر من در کنار چمن باشم و او هم پیش من باشد، و تنها در کنار همدیگر باشیم.
هوش مصنوعی: نگاهمان به هم بیفتد، جان انسان را میگیرد. چگونه ممکن است که کسی بتواند در یک چشم به هم زدن با او زنده بماند؟
هوش مصنوعی: وقتی بعد از مدتها با او صحبت میکنم، هرگز نمیتوانم احساسات واقعیام را بهدرستی بیان کنم.
هوش مصنوعی: من جانم به خاطر محبوبم است، من تنها یک جسم بیروح هستم. پس چگونه ممکن است جان در تن باشد، در حالی که تن خود بدون اوست؟
هوش مصنوعی: تا زمانی که آن محبوب به وعدهاش وفا نکرد، تو هم از خودت نشانی نداریتی. حالا ببین آن کسی که به عهدش وفا نکرد، چه سرنوشتی برای خودش رقم زد.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی ترانههای دیگر
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 من حاشیه بگذارم ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.